منذ اليوم الذي عرفتك فيه
و أنا أضحك و أبكي في آن
فنصف حبك ضوء و الباقي ظلام
صيف و شتاء على سطح واحد
و ربما لذلك ما زلت أحبك..
از روزی که شناختمت
همزمان میخندم و میگریم
نیمی از عشقت روشنایی و نیم دیگرش تاریکیست
یک بام و دو هواست
شاید برای همین است که همچنان دوستت دارم..
#غادة_السمان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
❤️
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام، ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ای دلشورهی شیرین!
با توام ، ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
ای کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
"قیصر امینپور"
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
منتظر نمان که پرنده ای بیاید و
پروازت دهد .
در پرنده شدن خویش ، بکوش.
#دکترعلی شریعتی
مژده دادند که
بر ما گذری خواهی کرد
نیتِ خیر،مگردان که مبارک فالی است
#حافظ
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
دوست داشتن از عشق برتر است.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی ، ...
اما دوست داشتن ،
پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.
#شریعتی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
#مینگرد_جانب_بالا_دلم🕊
آخ، چه عجیب است کارِ دل!
هرگز، هرگز نمیتوان دانست
چه چیزی در آن سر برمیدارد و آدم را با خودش میبرد کجا ...
و تا کجااااا؟
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
وانا لا أحبّك فقط
ولكنّي أؤمن بك
كما يؤمن الأصيل بالوطن..
من تنها «عاشق» تو نیستم
من به تو «مومنم»
همانطور که انسان با اصل و نسب
به وطن ایمان دارد..
غسان_کنفانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
رقص و جولان بر سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطربانشان از درون دف میزنند
بحرها در شورشان کف میزنند
تو نبینی لیک بهر گوششان
برگها بر شاخها هم کفزنان
تو نبینی برگها را کف زدن
گوش دل باید نه این گوش بدن
گوش سر بر بند از هزل و دروغ
تا ببینی شهر جان با فروغ
#حضرت_مولانا
دفتر سوم
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
من در آن معرض نیستم که ترا سفر فرمایم...
من بر خود نهم سفر را جهت صلاح کار شما...
زیرا فراق پزنده است.
من جهت مصلحت تو پنجاه سفر بکنم،
سفرِ من برای برآمدن کار توست،
اگرنه مرا چه تفاوت کند از روم تا به شام؟
در کعبه باشم و یا در استنبول تفاوت نکند...
الّا آن است که البته فراق پخته میکند و مُهذّب میکند.
اکنون مهذّب و پختۀ وصال اولیتر، یا پختۀ فراق؟
اینکه در وصال پخته شود و چشم باز کند کجا،
و آن کجا که بیرون پرده ایستاده بود،
تا کی در پرده راه یابد؟
چه ماند بِدان که در اندرون پرده باشد مقیم؟
#شمس_تبریزی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼✨🌼✨🌼
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خونِ دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالتِ عشق
که بر او عشق، تیرِ غم نزده است
آتشِ عشقِ دوست در شب و روز
بجز اندر دلم، عَلَم نزده است
یا رب این عشق چیست در پس و پیش
هیچ عاشق درِ حرم نزده است
آه از آن سوختهدلِ بریان
کو به جز در هوات دَم نزده است
روزِ شادیش کَس ندید و چه روز
بادِ شادی قفاش هم نزده است
شادمان آن دل از هوای بتی
که بر او درد و غم، رقم نزده است
#خاقانی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چون به سوی کعبه نماز میباید کرد،
فرض کن،
آفاقِ عالم جمله جمع شدند
گرد کعبه حلقه کردند و سجود کردند.
چون کعبه را از میان حلقه بگیری،
نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟!!
دل خود را سجود کردهاند....
#شمس_تبریزی🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که دیگر به عقل بازآید
کبوتری که دگر آشیان نخواهد دید
قضا همیبردش تا به چنگ باز آید
ندانم ابروی شوخت چگونه محرابیست
که گر ببیند زندیق در نماز آید
بزرگوار مقامی و نیکبخت کسی
که هر دم از در او چون تویی فراز آید
به جای خاک قدم بر دو چشم #سعدی نه
که هر که چون تو گرامی بود به ناز آید
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تماشاگه راز
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
الهی بر همه دانای رازی
بفضل خود ز جمله بینیازی
الهی جز درت جایی نداریم
کجا تازیم چون پایی نداریم
الهی من کیم اینجا، گدایی
میان دوستانت آشنایی
الهی این گدا بس ناتوانست
بدرگاه تو مشتی استخوانست
الهی جان عطّارست حیران
عجب در آتش مهر تو سوزان
دلم خون شد ز مشتاقی تو دانی
مرا فانی کن و باقی تو دانی
فنای ما بقای تست آخر
توئی بر جزو و کل پیوسته ناظر
تو باشی من نباشم جاودانی
نمانم من در آخر هم تو مانی
#عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH