eitaa logo
تماشاگه راز
275 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
💫من سزاوارترین پرتوی ماه درسرزمین امکان بودم ... 💥تا ارزانی کنم‌ هرپگاه پندی‌گوارا و زلال از حکمت برانگیخته ی کهکشان را ... برجان بشریتی که پاکی عشق را با پندارهای مکدر خویش... به انزوا کشانده اند.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔆 به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید  🔆زتاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها 👌✨ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
👆👆👆 ▫️به سبب بوی خوش یا به امید بوی مشک که صبا آن را از زلف پر چین وشکن یا از طره تابدار جانان می آورد چه خون ها که در دلها افتاد ▫️یعنی دلها پر از خون شدن دلها انتظار طولانی است چه صبا در گشودن پیچ وتاب زلف مجعد نان و رنگ میکند و باعث اضطراب خاطر عشاق می گردد ▫️(جعد=موی مجعدیعنی مویی که به شکل حلقه زنجیر باشد ناب=دراینجا به معنی چین و شکن است نافه=نافه مشک یعنی غلاف مشک) https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨ عالم بر مثالِ کوه است. هر چه گویی از خیر و شر، از کوه همان شنوی. ✨و اگر گمان بری که من خوب گفتم، کوه زشت جواب داد؛ ✨محال باشد که بلبل در کوه بانگ کند، ✨از کوه بانگِ زاغ آید؛ یا از بانگِ آدمی، بانگ خر. پس یقین دان که بانگِ خر کرده باشی. ▫️این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا حضرت مولانا 🍃فیه مافیه🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل  ✨✨کجا دانند حال ما ، سبکباران ساحل ها https://eitaa.com/TAMASHAGAH
👆👆👆 ▫️ظلمت شب هجران و ترس از رقیب و خوف غرق شدن در گرداب فراق ابدی.. ▫️این است وضع و حال ما،پس کسانی که به ساحل وصال رسیده اند.. ▫️دیگر نه غم اغیار دارند ونه خوف انفصال از معشوق پس چگونه می توانند حال مارا دریابند.. 🔺(بیم=خوف وترس.. گرداب=محلی که آب به دور خود می چرخد.. هایل=مشتق از هول به معنای ترس.. سبکبار=کنایه از اشخاص آسوده وبی خیال) https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃هر که نامخت از گذشت روزگار 🍃نیز ناموزد ز هیچ آموزگار ▫️اگر کسی از بهترین معلم که همان گذر روزگار است چیزی یاد نگیرد، هر چقدر که معلمان نیز آموزش دهند، چیزی یاد نخواهد گرفت ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌱به عقل سر بسپارم، دعاى خلق اين است روا مباد دعايى كه عين نفرين است.. 🌱رهايم از هوس ديدن بهشت، كه عشق طمعْ بريدن از اين سفره هاى رنگين است.. 🌱اگرچه دين مرا گيسوى رهاى تو برد كسى كه بنده ى موى تو نيست بى دين است.. 🌱تو هم تحمل اشك مرا نخواهى داشت مخواه گريه كنم، بغض ابر سنگين است.. 🌱وداع كردى و گفتى كه بازميگردى چقدر لحن تو وقت دروغ، شيرين است.. 🔺سجاد سامانی🔺 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨یک صبح به بام آی و ز رخ پرده برانداز ✨آوازه به عالم زن و خورشید برانداز... محتشم_کاشانی💐👌🏻 سلام بر اهالی گلستان شعر و ادب تماشاگه راز 👋🏻👋🏻👋🏻👋🏻 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💚💚💚 ▫️▫️ دریا با آنکه عمیق است اما امواجی که در سطحش هستند را سرکوب نمیکند؛ بلکه اجازه می‌دهد به ساحل برسند. تو هم مثل دریا امواج سطحی و زودگذر زندگیت را به بهترین ها هدایت کن. 💚 💚💚 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃هر اتفاق دو مرتبه رخ می ‌دهد: 🍃مرتبه اول در ذهن شما و مرتبه دوم در واقعیت، حواستان به افکاری باشد که در ذهنتان می آیند.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌸هوالمحبوب🌸 🔆بنال بلبل اگر با منت سر یاریست که ما دو عاشق زاریم و کار ما زاریست 🔆در آن زمین که نسیمی وزد ز طره دوست چه جای دم زدن نافه‌های تاتاریست 🔆بیار باده که رنگین کنیم جامه زرق که مست جام غروریم و نام هشیاریست 🔆خیال زلف تو پختن نه کار هر خامیست که زیر سلسله رفتن طریق عیاریست 🔆لطیفه‌ایست نهانی که عشق از او خیزد که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست 🔆جمال شخص نه چشم است و زلف و عارض و خال هزار نکته در این کار و بار دلداریست 🔆قلندران حقیقت به نیم جو نخرند قبای اطلس آن کس که از هنر عاریست 🔆بر آستان تو مشکل توان رسید آری عروج بر فلک سروری به دشواریست 🔆سحر کرشمه چشمت به خواب می‌دیدم زهی مراتب خوابی که به ز بیداریست 🔆دلش به ناله میازار و ختم کن حافظ که رستگاری جاوید در کم آزاریست https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🍃عشق همديگر را فهميدن و حس کردن است 🍃نه يکی شدن 🍃ما نيمه‌ی مکمل میخواهيم 🍃نه سايه‌ی خود را 🍃وقتی انگيزه عشق باشد 🍃و هدف دوام بخشيدن محصول هميشه عميق و زيبا است... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💠 ✨هفت آسمان رابردرم وز هفت دریا بگذرم ✨چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من ✨تا آمدی اندر برم شدکفروایمان چاکرم ✨ای دیدن تودین من وی روی توایمان من https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💫💫💫 🍃نهصدو نود ونه بار به درد... 🍃 پرید و بر خاک افتاد 🍃پرنده ای که شوق یکبار پریدن در اوج نگاهت را ... داشت... 💫💫💫 🍃روزها بی پرواز سپری شد 🍃یک روز که خورشید،کجاوه کشان سینه دشت را می پیمود بر فراز تناور درخت گزی ایستاده در باد ... 💫💫💫 🍃پرنده ای را در اوج دید ... 🍃که بال درمیراث نور گشوده بود ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨مرا وامی است در گردن که بسپارم به عشقش جان ✨✨ولی نگزارمش تا از تقاضا مُمتَحَن باشم ☘☘☘ ✍بله ما وام داریم، بدهی داریم، به کی؟ به زندگی، به خدا. آن بدهی چیه؟ ▫️این من ذهنی را بدهیم برود. که به عشقش یعنی در ازای رسیدن به وحدت با او، که به او زنده بشویم و خودمان را به عنوان بودن شناسایی کنیم، به عنوان خداییت شناسایی کنیم و همین را در دیگران هم شناسایی کنیم، در هر چیزی شناسایی کنیم که منظور زندگی بوده، باید این من ذهنی که وام من است و بدهی من است بدهم، اما نباید این قدر ادامه‌اش بدهم، کشش بدهم و مقاومت کنم که به پریشان حالی بیفتم... ▫️ یعنی از هشت نه سالگی زندگی می گوید: این وام را بده، من ذهنی را بده که من بینهایتم را بدهم به تو. حالا ما می گوییم: صبر کن ما حالا می دهیم.. ▫️درست مثل این که به یکی بدهکاریم، به جای این که بموقع ببریم پولمان را بدهیم، بگوییم بدهی را بموقع می دهم، هزاردفعه گفته بده، گفتیم نه، بعد رفته شکایت کرده، ما را برده دادگاه محکوم کرده، این همه به ما استرس داده، بعد از این که این همه زحمات می کشیم حالا می گوییم بفرما پولت را.. ▫️ خوب این را اول بده دیگر، یعنی نمی گذارم تا اینقدر زندگی از من تقاضا کند، تا هر تقاضایی که من قبول نمی کنم، من را پریشان حال می کند، محنت زده می کند، ممتحن یعنی محنت زده، پریشان حال است، شما نگذارید... ▫️ شما می بینید که از یک سنی به بعد دیگر پریشانی ما شروع می شود. ▫️کسانی که من ذهنی را ادامه می دهند، حساب کنید دیگر، می بینید که ما در دوازده سالگی خوشحال تر از بیست سالگی بودیم، بعد می بینیم در بیست سالگی خیلی خوشحال تر از سی سالگی هستیم، به چهل می رسیم می گوییم ای کاش سی ساله بودیم، پنجاه که می شود می گوییم بابا این چهل سالگی خیلی سن خوبی بود، رفته رفته از تقاضا ممتحن می شویم، خوب این را اول بده، اول بدهی‌ات را بده بهشت را بگیر، همین جور ابیات دید ما را درست می کند.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨✨عشق فروخت آتشی کآب حیات از او خجل پُرس که از برای که؟ آن ز برای نفس ما ✨✨✨دوزخ جای کافران جنّت جای مومنان عشق برای عاشقان محو سزای نفس ما 👌💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔰 دیو در لباس خدا 🍃دیو از او سر بر آورده، همچنین معین و او می گوید خداست 🍃زیرا دیو لباس خدا پوشیده تا قبولش کنند. 👌💐 🌸🌸🌸🌸 ✨میدانِ فَراخ و مَردِ میدانی نه ✨✨احوال جهان چنان که می‌دانی نه ✨ظاهرهاشان به اولیا مانَد، لیک ✨✨در باطنشان بویِ مسلمانی نه 👌💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
👆👆👆 🔹آدمها خوب حرف میزنند، یا حتی شاید به نظر بیاید که خوب عمل می کنند، اما لزوما "خوب" نیستند ! 🔹قول و فعل لباس ماست؛ چیزهایی که بر بودن ما پرده کشیدند. اصل وجود ما همون بادیه که ما رو حرکت میده، همون که به قول مولانا "رب" ماست؛ چیزی که پرورش ما به دست اونه (هرچه بود میل کسی آن شود ) مراد از این میل ، همان باد یا عامل محرک و انگیزه بخش ماست.. 🔹اینکه مولانا و شمس قواعد اخلاقی رو در قالب یک فرمول و کلیشه عرضه نمی کنند، برای همین است. اونها از ما می خواهند همیشه و همه جا "هوشیار" باشیم ▫️به این معنا که بدونیم چه کار می کنیم؟ ▫️ چرا می کنیم؟ ▫️چگونه می کنیم؟ و نتیجه اون چه خواهد بود؟ 🔹نه اینکه مجموعه ای از قواعد رو به خاطر بسپاریم و برمبنای اون عمل کنیم. ما باید مسئولیت کارهایمان رو خودمان بر عهده بگیریم، نه اینکه آنها رو به گفت ِفلان و امرِ فلان منتسب کنیم. 🔹آنها به ما میگویند باید آگاه باشیم و هوشیار؛ همون طور که کسی در میدان جنگ هوشیار است؛ و برای این آگاهی باید خودمان رو بشناسیم. لباسی که به تن من میخورد ممکن است به تن دیگری نخورد؛ پس من باید اندازه های خودم رو بدونم، نه اینکه بگویم خب، فلانی این لباس رو خرید و به تنش خوب بود، پس من هم همون لباس رو بخرم. 🔹مولانا با دهها حکایت و داستان همین رو به ما میگوید، که گاه میشه شیطان لباس خدا بپوشه و کفر خرقه زهد بر تنش بکنه (مثل حکایت مسجد ضرار ). 🔹اساسا هیچ وقت دیو در شمایل دیو ما رو به خودش دعوت نمیکنه، لباس نیکی و خوبی به تن میکنه: "دیو لباس خدا پوشیده تا قبولش کنن ". 🔹گاهی حتی بهترین اعمال ما هم می تواند ریشه در منیّت های پنهان ما داشته باشه. گاهی این نفس ماست که میگه نماز بخون ، روزه بگیر ، انفاق کن ، دستگیر باش ... به این پنج نوبت نماز اکتفا نکن، فقط سی روز روزه؟! بیشتر ... تو باید سرآمد همه باشی؛ اگر نه در مادیات، پس در معنویات! ☘☘☘ ✨✨راه مولانا و شمس راه برتری جویی و تمایزطلبی نیست، راه فقر است و "هیچ کس" بودن؛ همون طور که در آیین ذن برترین کار اینه که معمولی باشی. چون تنها آدمهایی فوق العاده هستند که می خواهند معمولی باشند... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌱تا رنج تحمـل نکنی گنج نبینی تا شب نرود صبح پدیدار نباشد 🌱آهنگ دراز شب رنجوری مشتاق با آن نتوان گفت که بیدار نباشد ▫️▫️ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨چو زندانم بُوَد چاهی که در قعرش بُوَد یوسف ✨✨خُنُک جانِ من آن روزی که در زندان شدن باشم ☘☘☘ ▫️ خوب ما یک باشنده‌ای هستیم، یک هوشیاری هستیم که زندان ما شده قعر چاه یوسف، می خواهد بگوید که یادتان است گفت که: اگر جایی کور است عصا هم هست.. ▫️ اگر جایی چاه است و یوسف ته‌اش افتاده حتما طناب هم هست، درسته؟ یعنی این جایی که الان ما افتادیم در ذهن جای خوبی است، زندگی می خواهد ما را بکشد بالا به زندگی زنده کند، آیا یک حیوان هم در اینجاست؟ نه.. ▫️ می گوید: چو زندانم بُوَد چاهی که در قعرش بُوَد یوسف، زندان من همان چاهی است که در قعر آن، ته آن یوسف هست، یوسف کی هست؟ ▫️من هستم، جان من است، هوشیاری من است. خوشا به حال آن هوشیاری یعنی من که روزی به این زندان بیفتم، که افتادیم. یعنی شما شکایت نکنید که چرا به قعر چاه افتادم، طناب را بگیر.. ▫️ در غزل قبلی گفت زلفش را طناب کرده و دست تو را گرفته، گفته این را سفت بگیر من دارم تو را می کشم بالا، ولی در این کشیدن چون تو باید بگیری، همین که می گیری، هوشیارتر می شوی. همین که این طناب را می گیری آن طناب را رها می کنی، طناب دنیا را. همین که این را می گیری با آن هوشیاری شناسایی می کنی که آنها تو نیستی، آن چیزها تو نیستی، پس آنها را رها می کنی، پس ما الان خوب جایی هستیم، چاهی افتادیم که می دانیم خودش می خواهد ما را بکشد بالا، همین رو می گوید.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
💕 داستان کوتاه 🍂☘"اندر حکایت شکر و ناشکریهای ما آدم ها"☘🍂 ▫️پیرمرد تهیدستی "زندگی" را در فقر و تنگدستی میگذراند، و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذایی ناچیز فراهم میساخت. ▫️از "قضا" یک روز که به آسیاب رفته بود، ▫️دهقانی مقداری "گندم" در دامن لباسش ریخت. ▫️پیرمرد "خوشحال" شد و گوشه های دامن را گره زد و به سوی خانه دوید !!!! ▫️در همان حال با "پروردگار" از مشکلات خود سخن می گفت، و برای گشایش آنها "فرج" می طلبید و تکرار میکرد؛ 🍃"ای گشاینده گره های ناگشوده، عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.." ▫️پیرمرد در همین حال بود که ناگهان گره ای از گره هایش "باز" شد، و تمامی گندمها به زمین ریخت. ▫️او به شدت ناراحت و غمگین شد و رو به "خدا" کرد و گفت: 🍃من تو را کی گفتم ای یار عزیز 🍃کاین گره بگشای و گندم را بریز؟؟ 🍃آن گره را چون نیارستی گشود 🍃این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟؟ ▫️پیرمرد بسیار ناراحت نشست، تا گندمها را از زمین جمع کند، ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی ظرفی از "طلا" ریخته اند... ✨"تو مبین اندر درختی یا به چاه ✨تو مرا بین که منم مفتاح راه" ✍️ https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨ای صبح مرا حدیث آن مه کن ✨ای باد، مرا ز زلفش آگه کن ✨ای قرصهٔ آفتاب پیش من ✨بگشای زبان، قصد آن مه کن خاقانی 💐👌🏻 صبح‌بخیر🔅🔅🔅🔅🔅 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌸هوالحی🌸 🍃قلبت را آرام کن... 🍃یک وقت هایی بنشین و خلوت کن با روح درونت… 🍃بیشتر لمس و تجربه اش كن... 🍃نگاه كن به نعمت هایت... 🍃نگاه کن به اطرافت… 🍃به خوشبختى هایت… 🍃به کسانی که میدانی دوستت دارند… 🍃به وجود آدم هایی که برایت اهمیت دارند… 👌✨و از همه مهم تر به حضور خدایی که تنهایت نخواهد گذاشت… 🍃گاهی یک جای دنج انتخاب کن… 🍃گاهی یک جای شلوغ… 🍃آرامش در حضور خدا را در هر دو پیدا کن… 🍃هم درکنار شلوغی آدم ها… 🍃هم درکنج خلوت تنهایی … 🍃دل مشغولی ها را گاهی ساده تر حس کن… 🍃باران را بی چتر بشناس… 🍃خوشحالی را فریاد بزن… ✨✨و بدان که خدا همیشه با توست.. https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨ای از دل و جان لطیفتر قالب تو ✨بسیار رهست از شکر تا لب تو ✨✨عمریست که آفتاب و مه میگردند ✨ روزان و شبان در آرزوی شب تو https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨✨بیا تا قدر یک دیگر بدانیم که تا ناگه ز یک دیگر نمانیم ✨✨غرض‌ها تیره دارد دوستی را غرض‌ها را چرا از دل نرانیم 👌💐 https://eitaa.com/TAMASHAGAH