eitaa logo
تماشاگه راز
293 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
ای دل به کوی دوست گذاری نمی کنی اسباب جمع داری و کاری نمی کنی
سپیده که سر بزند در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم پس به نام زندگی هرگز نگو هرگز! الوار روز اول که به استاد سپردند مرا ديگران را خرد آموخت مرا مجنون کرد دل حافظ که ز افسون لبت بيخود بود چشم جادوی تواش بار دگر افسون کرد https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گر راهزن تو باشی صد کاروان توان زد ... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مرادِ دل ز تماشای باغِ عالم چیست؟ به دست مردمِ چشم از رخ تو گل چیدن... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمی‌ماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همی‌کردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله می‌رقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی ای درد توام درمان در بستر ناکامی و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی زین دایره مینا خونین جگرم می ده تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی شب هجران شد بوی خوش وصل آمد شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
✨🍃✨🍃✨🍃 چون چشم تو دل میبرَد از گوشه نشینان همـــراه تو بـودن گنه از جانب مــا نیست بـاز آی که بـی روی تو ای شمع دل افروز در بزم حــریـفـان اثر نـور و صفـــا نیست ✨🍃✨🍃✨🍃 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 دامن کشان همی‌شد در شرب ِ زَرکشیده صد ماه رو ز رَشکش جیب ِ قَصب دَریده از تاب ِ آتشِ مِی بر گِردِ عارضَش خوی چون قطره‌های شبنم بر برگ ِ گُل چِکیده لَفظی فصیحِ شیرین قدی بلندِ چابک رویی لطیف ِ زیبا چشمی خوش ِ کشیده یاقوت ِ جان فزایش از آب ِ لطف زاده شمشادِ خوش خَرامش در ناز پروریده آن لعلِ دِلکَشَش بین وان خنده‌ی دل آشوب وان رفتنِ خوشش بین وان گام ِ آرمیده آن آهوی سیه چشم از دام ِ ما برون شد یاران، چه چاره سازم با این دلِ رمیده؟! زنهار، تا توانی اهلِ نظر مَیازار دنیا وفا ندارد ای نورِ هر دو دیده تا کِی کشم عتیبت از چشم ِ دلفریبت روزی کرشمه‌ای کُن ای یارِ بَرگزیده گر خاطرِ شَریفت رَنجیده شد ز بازآ که توبه کردیم از گفته و شنیده بس شُکر بازگویم در بندگیِ خواجه گر اوفتد به دستم آن میوه‌ی رسیده https://eitaa.com/TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 سالها پیروی مذهب رندان کردم تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم سایه‌ای بر دل ریشم فکن ای گنج روان که من این خانه به سودای تو ویران کردم توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون می‌گزم لب که چرا گوش به نادان کردم در خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم نقش مستوری و مستی نه به دست من و توست آن چه سلطان ازل گفت بکن آن کردم دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع گر چه دربانی میخانه فراوان کردم این که پیرانه‌سرم صحبت یوسف بنواخت اجر صبریست که در کلبه احزان کردم صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم گر به دیوان غزل صدرنشینم چه عجب سال‌ها بندگی صاحب دیوان کردم
شهر خالیست ز عشاق بُوَد کز طرفی مردی از خویش برون آید و کاری بکند تماشاگه راز💐
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار بگـــذارند و خم طره یـــاری گیـــرند رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دست نگـــاری گیرند
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار بِگُذارَند و خَمِ طُرِّهٔ یاری گیرند خوش گرفتند حریفان سرِ زلفِ ساقی گر فَلَکْشان بِگُذارَد که قراری گیرند قُوِّتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش که در این خیل حِصاری به سواری گیرند یا رب این بَچِّهٔ تُرکان چه دلیرند به خون که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند رقص بر شعرِ تر و نالهٔ نِی خوش باشد خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری گیرند اَبنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست زین میان گر بتوان بِه که کناری گیرند
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل کمترین مُلک تو از ماه بود تا ماهی [یعنی: ای دل، اگر سلطنت فقر را به تو ببخشند، کمترین حد و مرز فرمانروایی تو از ماه تا ماهی خواهد بود. با یک تصویر زیبای پارادوکسی (متناقض) یعنی نسبت دادن فقر به سلطنت، فقر - در مفهوم عرفانی آن، یعنی وارستگی از تعلقات - را نوعی سلطنت و فرمانروایی به شمار می‌آورد که قلمرو آن از زمین تا آسمان است. در واقع خود را ترغیب می‌کند که به چنین سلطنتی دست یابد. (شرح دیوان حافظ، دکتر حسین علی یوسفی، ص۷۲۰)] 🔸 اشاره: سلطنت فقر، استغنای ناشی از آن است و اینکه مشایخِ قوم را صوفیه با عنوان شاه یا سلطان خوانده‌اند متضمن اشارت بدان مرتبه یا علو مقام آنها در عالم معنی است. جالب آن است که دانته هم در "کمدی الهی" از قدیس فرانچسکو و قدیس دومینیکو اولیاء مسیحی به عنوان شاهزاده نام می‌برد (بهشت /۱۱) و آنها نیز مثل مشایخ صوفیه رهبران سلاسل فقر بوده‌اند. ✍ کوب 📕 ص۴۱۰