eitaa logo
تماشاگه راز
282 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
یا ساقی... . امان نداده امان نامه های دشمن را که آب کرده درون نیام، آهن را . نخواست جنگ کند آنچنان که میل اش بود که او نخواست در این راه، صحبت من را . به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید به شب دچار شود هرکه روز روشن را... . تو کیستی که چنین عاشقانه بخشیدی به دست دسته ی پروانه، دشت سوسن را . نگو دو دست پر از آب کرد و ریخت به خاک که لحظه ای نکند فکر آب خوردن را . رها نکرد علم را، رها نخواهد کرد غیور کی بدهد دست غیر، میهن را . به دشت هر خبری هست دور خیمه توست* مرو که می بری از خیمه گاه، مامن را . مرو که گله ی گرگ است رو به روی حرم گمان مکن که بفهمند حرمت زن را . امید داد به طفلان که باز خواهم گشت به حالتی که نبینند، بست جوشن را . رفیق نیمه ی راه است، دست نیم شده روا نبود که تنها گذارد این تن را . به دست هات بگو تن قفس برای من است به باد می دهم اصلا وبال گردن را . و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک گرفت آتش رعدی امان خرمن را . به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است اگر چه دست نداری، بگیر دامن را . *به دهر هر خبری هست زیر پرچم توست اگر کسی در دیگر زند ز بی خبری است علیرضا قاسمی
و بحر آمده از نهر، آب بردارد برای خواهش طفلان،جواب بردارد . به نخلها برسانید کوچه باز کنند که ساقی آمده از خم شراب بردارد . از استواری گامش شناختند او را نیاز نیست که دیگر نقاب بردارد . خدا که نیست،ولی هرچه از خدا دیدم همیشه ساقی کرب و بلا به بر دارد . غزل رسید به روضه و کاش شاعر هم غمی ز شانه ی حال خراب بردارد . رسید تیر به مشک و درید و باعث شد عمو بماند و دست از شتاب بردارد . بدون دست ز شرمندگی ز هُرم تراب... ..چگونه سر،پسرِ بوتراب بردارد؟ . به نام دین به حرم خورده باز چوب حراج گناه زاده رسیده ثواب بردارد . ز قافله و اسارت نمیزنم حرفی مباد چشم خدا التهاب بردارد . نبود و نیست در این ماجرا کسی حتی ز سایه ی سر زینب حجاب بردارد . از آن دمی است حکایت که تیر سرخ آمد که تا سپیده ی حنجر شتاب بردارد . به حرمله برسانید منصرف بشود و دست از سر طفل رباب بردارد... . علی اکبر لیلا عبا به دوش آمد که آیه آیه پدر از کتاب بردارد . گلی ز سوز عطش گریه میکند،آنقدر که دشت کرب و بلا را گلاب بردارد... .
"ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْيَةً إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ" پروردگارتان را با زاری و تضرّع و پنهانى بخوانيد، قطعاً او تجاوزگران را دوست ندارد. اعراف/۵۵
جان جانان من! حال دلم را به ساحتِ بلندت می سپارم. صبح را با تو،شب را در آغوش تو روزگارم را ، دست در دستانِ تو می گذرانم . چرا ،چطور، چگونه ؟!نمی آورم خدایا ! هستم و دلخوشم،به داشتنِ وجودی چون شما، سِتُرگ، با اقتدار ، شِگفت! من از جانب شما ، بارش" یُسرا " را چشم در راهم! سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم🙏
رمزی است ز پاس ادبِ عشق، که مرغان شب، نوبت پرواز به پروانه گذارند تاسوعای حسینی تسلیت باد
زان یار ِ دلنوازم شُکریست با شکایت گر نکته‌دانِ عشقی بشنو تو این حکایت بی‌مزد بود و منت هر خدمتی که کردم یا رب! مباد کس را مخدوم ِ بی‌عنایت رندانِ تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی‌شناسان رفتند از این ولایت در زلف ِ چون کمندش ای دل! مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی‌جُرم و بی‌جنایت چشمت به غمزه ما را خون خورد و می‌پسندی جانا! روا نباشد خونریز را حمایت در این شب ِ سیاهم گم گشت راه ِ مقصود از گوشه‌ای برون آی ای کوکب ِ هدایت! از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه ِ بی‌نهایت ای آفتاب ِ خوبان! می‌جوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه‌ی عنایت این راه را نهایت صورت کجا توان بست کش صد هزار منزل بیش است در بدایت هر چند بردی آبم روی از درت نتابم جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت عشقت رسد به فریاد ار خود به سانِ قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت
4_5931550866015258330.mp3
11.92M
🌑 عالم از عشق تو بی تاب شود حق دارد ماه از نور تو بی خواب شود حق دارد سالی یک دوره اگر درس ادب داشتن ات در تمامی جهان باب شود حق دارد طلب خیر
"همه رنج ها از این شد که ورق خود می خوانید، ورق یار نمی خوانید."
روح و عشق هر دو در یک زمان موجود شدند و از مکوّن در ظهور آمدند، روح را بر عشق آمیزشی پدید آمد و عشق را با روح آویزشی ظاهر شد، چون روح بخاصیت در عشق آویخت عشق از لطافت بدو آمیخت، بقوت آن آویزش و آمیزش میان ایشان اتحاد پدید آمد، ندانم که عشق صفت شد و روح ذات یا عشق ذات شد و روح صفت، حاصل هر دو یکی شدند. چون تابش جمال معشوق از اول دل ربانی پدید آمد ، عشق با روح در گفت و شنید آمد چون یکی بباد نسبت داشت و دیگری بآتش، باد آتش برمی‌افروخت و آتش مرورا می‌سوخت، حاصل آتش غالب شد و هوا مغلوب بماند و آیۀ لاتُبْقِی وَلاتذَر بر وجود خواند. عشق غالب شده چون به پرتو انوار معشوق رسید مغلوب شد بدین سبب نتوان دانست که عشق با عاشق ساخته تر از آن بود که با معشوق زیرا که عشق بر عاشق امیرست اما در قبضۀ اقتدار معشوق اسیر است. عشق تو امیراست کنون برجانم بیچاره شده منتظر فرمانم در قبضۀ قدرتت اسیرم چون نیست پدیدای پسر درمانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این چه دارد که همه عالم و آدم از عشق پشیمانند...بی عشق ، پریشان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرز در عقل و جنون باریک است کفر و ایمان چه به هم نزدیک است..!