eitaa logo
تماشاگه راز
278 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.4هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
قاعده بیست و پنجم شمس : فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد. هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشمداشت و حساب و کتاب و معامله دوست داشته باشیم، در اصل در بهشتیم. هرگاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کین آلوده شویم،با سَر به جهنم افتاده ایم.. 📚ملت عشق/الیف_شافاک @TAMASHAGAH
اِصْطِلاحاتی‌ست مَر اَبْدال را که نباشد زان خَبَر اَقْوال را اولیا، اصطلاحاتی در میان خود دارند که اهل قیل و قال و فارغان از حقیقت از آن اطلاعی ندارند. [عرفا و متصوفه، حقایق عرفانی را با زبان رمز و کنایه بیان می‌داشتند و کلمات را در معانی مجازی خود به کار می‌گرفتند و پیروان خود را به کتمان سِرّ و لب فروبستن توصیه می‌نمودند: هرکه را اسرار حق آموختند مُهر کردند و دهانش دوختند عارفان که جام حق نوشیده‌اند رازها دانسته و پوشیده‌اند خاصه از قرن پنجم هجری به بعد در ادبیات و شعر، زبان رمز و تمثیل در مباحث عرفانی تداول یافت و کلماتی از قبیل خال و خط و لب لعل و چاه زنخدان و چشم و ابرو و زنجیر زلف و ... در معانی عرفانی به کار گرفته شد تا هر نااهلی از آن سر در نیاورد و متعرض ایشان نشود.] @TAMASHAGAH
خواجه عبدالله انصاری🍃 آنکس که ترا شناخت جان را چه کند فرزندوعیال وخانمان را چه کند دیوانه کنی هردوجهانش بخشی دیوانه توهردوجهان را چه کند 🍃🍃🍃 @TAMASHAGAH
هوالعزیز💐 مرا عهدیست باجانان که تاجان در بدن دارم هوادارانِ کویش را چو جانِ خویشتن دارم صفایِ خلوتِ خاطر از آن شمعِ چِگِل جویم فروغِ چشم و نورِ دل از آن ماهِ خُتَن دارم @TAMASHAGAH
🔸️ خود را از سیری نگاه دار و از گرسنگی مفرط نیز بپرهیز، زیرا که مزاج چون بیرون از حد اعتدال شود سالک به خیال‌های فاسد و هذیان مبتلا شود. شیخ محی الدین عربی @TAMASHAGAH
" قصۀ نی " غزلم به هوشیاری نمکی ندارد ای جان قدحی دو موهبت کن چو ز من غزل ستانی این تمثیل نی شدن برای رسیدن به درک حقایق اشیاء در همه فرهنگهای باستانی با تصویرهای گوناگون به چشم می خورد. چینیان معتقدند که تا کسی نی نشود نمی تواند نی را بکشد. قصه نی در اساطیر یونان نیز قصه شیرین و عبرت آموزی است و ماجرای او با قصه نی مولانا هم آهنگ است. داستان نی به روایت یونانیان چنین است که: نی در آغاز دختر زیبایی بود. در بیشۀ سبز و خرمی زندگی می کرد و همه جوانان آن ناحیت بر او عاشق بودند. روزی یکی از عاشقان او که مجنون تر از دیگران بود او را دنبال کرد تا دامنش را بگیرد و با او معاشقه کند، اما او گریخت و در نیزاری انبوه خود را پنهان کرد و برای آنکه راه را بر آن جوان ببندد خود را به صورت یک نی درآورد تا در میانِ نی ها بکلی گم شود اما جوان آن نیِ خاص را شناخت و چید و بندهای آن را تهی کرد و سوراخهایی به آتش در آن پدید آورد و آنگاه آتشِ عشق خویش را در او دمید... آتش است این بانگ نای و نیست باد هرکه این آتش ندارد نیست باد @TAMASHAGAH
تنهات یافتم، هریکی به چیزی مشغول و بِدان خوشدل و خرسند، بعضی روحی بودند به روح خود مشغول بودند، بعضی به عقل خود، بعضی به نَفس خود. تو را بی‌کس یافتیم، همه یاران رفتند به سوی مطلوبان خود و تنهات رها کردند، "من یار بی‌یارانم". 🌻🌻🌻
از شبلی، می‌آید که گفت اندر مناجاتِ خود: ای بار خدای، اگر آسمان را طوقِ من گردانی و زمین را پای‌بندِ من کنی و عالَم را جمله به خونِ من تشنه کنی، من از تو برنگردم. «کشف المحجوب، هجویری» 🌱☀️🌱☀️🌱
🔅 🔍گمشده‌ی انسان چیست؟ اندیشمندان و انسان‌شناسان و عرفا و عالمان اخلاق در قدیم و جدید در باب این که آن گمشده ما چیست، اختلاف نظر داشته و دارند. اما آن چیزی که گمشده ماست چیست؟ آن چیز «خواسته‌های روح» است. این که (ع) می‌فرمایند: خود را ارزان مفروشید به این معناست که از خواسته‌های روحتان دست برداشته‌اید و به خواسته‌های مادی و جسمانی خود می‌رسید. لذا تقابلی که بین روح و ماده وجود دارد، تقابل فلسفی نیست، بلکه تقابل اخلاقی است، یعنی ماده اقتضائاتی دارد و روح هم اقتضائات دیگری و دائما در این دعوا ما به خواسته‌های مادی خود بها می‌دهیم و خواسته‌های روحی خود را فرو می‌نهیم. اما به قول آن عارف مسیحی: «نمی‌ارزد که جهانی از آن تو باشد اما روحت از آن تو نباشد».نمی‌ارزد که به من جهانی بدهند به قیمتی که خودم را از خودم بگیرند. چه رسد به این که در بسیاری از موارد جهان را به ما نمی‌دهند بلکه یک چیز بسیار خفیف و خوارمایه از ماده را به ما می‌دهند و روح را از ما می‌گیرند! استاد ملکیان،رویکرد وجودی به نهج البلاغه @TAMASHAGAH
شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا لب چشمه رسیدم نشانه‌ای از نی و نغمه ندیدم تو ای پری کجایی که رخ نمی‌نمایی از آن بهشت پنهان دری نمی‌گشایی من همه‌جا پی تو گشته‌ام از مَه و مِهر نشان گرفته‌ام بوی تو را ز گل شنیده‌ام دامن گل از آن گرفته‌ام دل من، سرگشته‌ی تو نفسم آغشته‌ی تو... 🌹 ✍ @TAMASHAGAH
🤍🕊 چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور تا صحبتِ پروانه پاییدم... @TAMASHAGAH
🔅 ز خورشید جمالت پرده بردار شبم را روز کن ای یار امشب @TAMASHAGAH
بسم الله الرحمن الرحیم🍃
جان جانان من! ای که دانه را از دلِ خاک می شکوفانی و از تاریکی آزاد می کنی، جانِ مرا آزاد کن و بِرهان، از اسارت غصه ها، فکر و خیالِ فرداهای نیامده . قلبم را روشن کن به نورخودت مراقب درونم باش! سپاسگزارم ای عشق سپاسگزارم 🙏
‍كار با دل اُفتاده است ... بكوشيد تا دلی بيدار به دست آوريد كه چون دل بيدار شد،یار را خواهی دید. #رابعه_عدويه
بــرای دیده شدن ،تلاش بیجا نکن؛ به کمال که برسی،خواه ـ ناخواه ،دیده خواهی شد.
‏گفت: به چه آمده‌ای؟ ‏گفت: تا از تو یابم و . ‏عطار، در این مکالمهٔ ساده، دوست داشتن را برملا می‌کند: در اُنسی هست که به می‌آورد. به همین‌خاطر، وقتی، به تعبیر عطار، طویل داریم، سراغ خانهٔ دوست را می‌گیریم به امیدِ انس و آسایش.
هوالمحبوب💐 دیگر ز شاخ سرو سهی بلبل صبور گلبانگ زد که چشم بد از روی گل به دور ای گل به شکر آنکه تویی پادشاه حسن با بلبلان بیدل شیدا مکن غرور از دست غیبت تو شکایت نمی­کنم تا نیست غیبتی نبود لذت حضور گر دیگران به عیش و طرب خرم­اند و شاد ما را غم نگار بود مایه سرور حافظ شکایت از «غم هجران» چه می­کنی در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
و گفت: فردا در قیامت با من گویند «چه آوردی؟» گویم: «سگی با من دادی در دنیا که من خود در مانده شده بودم تا در من و بندگان تو در نیفتد، و نهادی پر نجاست به من داده بودی، من در جمله‌ی عمر در پاک کردن او بودم.» 📕احوال و اقوالِ به اهتمام: مجتبی مینوی ص۹۶
شبروان از كوي دلبر خوش نشان‌ها داده‌اند شبروان از دوزخ ايمن از بهشت آزاده‌اند شبروان لبيک‌گويان اشک ريزان مي‌روند شبروان خود از برای اين دو معنی زاده‌اند شبروان شب‌ها به گريه همچو ابر نوبهار آه شب را توشه كرده بهر مرگ آماده‌اند شبروان از آبِ نابِ ديده غسلي ساخته روی را بر خاک پاک «اسجدوا» بنهاده‌اند شبروان لبيک «عبدي» هر شب از حی بشنوند لاجَرَم سرمست عشق از جرعه آن باده‌اند خواب شب بر چشم عاشق بسته‌اند اي دوستان تا صلاي عشق هو در جان او در داده‌اند پير انصاري دمادم ساده شو آزاده شو زانكه سرمستانِ شب رو ساده و آزاده‌اند ساعدباقری .
4_5972323080750499883.mp3
28.3M
🎙 این عجب تر که بر ایشان می گذشت صد هزاران خلق از صحرا و دشت
4_5969960075643586521.mp3
26.6M
🎙 این عجب تر که بر ایشان می گذشت صد هزاران خلق از صحرا و دشت