🔸غم بینوایان
یکی از اندیشه والاوناب انسانی درادب فارسی همدردی با بینوایان وغمخواری آنهاست.
امروزه با استفاده از حمایتهای بیمه ای وموسسات خیریه به آنها کمک می کنند
اقتصاد دانان معتقدند، با ایجاد کارخلاق وفرصت شغلی باید کاری کنیم که بینوایی نباشد.
امروزه فاصله ی طبقاتی بر طبل بینوایی می کوبد.
پس باز بینوایی هست وباید غم آنهارا خوردودست محبت به سوی آنها دراز کرد
سعدی دراین زمینه اندیشه های ارزشمندی دارد.
درمثنوی زیرکه از بوستان انتخاب شده است استاد سخن به روشنی وبا احساساتی انسان دوستانه به این کارخیر توجه کرده است
🍃🍃🍃🍃🍃
چنان قحط سالی شد اندر دمشق
که یاران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمین شد بخیل
که لب تر نکردند زرع و نخیل
بخوشید سرچشمههای قدیم
نماند آب، جز آب چشم یتیم
نبودی به جز آه بیوه زنی
اگر برشدی دودی از روزنی
چو درویش بیرنگ دیدم، درخت
قوی بازوان سست و درمانده سخت
نه در کوه سبزی نه در باغ شَخ
ملخ بوستان خورده، مردم ملخ
در آن حال پیش آمدم دوستی
از او مانده بر استخوان پوستی
وگر چه به مکنت قوی حال بود
خداوند جاه و زر و مال بود
بدو گفتم: ای یار پاکیزه خوی
چه درماندگی پیشت آمد؟ بگوی
بغرّید بر من که عقلت کجاست؟
چو دانی و پرسی سؤالت خطاست
نبینی که سختی به غایت رسید
مشقّت به حدّ نهایت رسید؟
نه باران همی آید از آسمان
نه بر میرود دود فریاد خوان
بدو گفتم: آخر تو را باک نیست
کُشد زهر جایی که تریاک نیست
گر از نیستی دیگری شد هلاک
تو را هست، بط را ز طوفان چه باک؟
نگه کرد رنجیده در من فقیه
نگه کردن عالِم اندر سفیه
که مرد ار چه بر ساحل است ای رفیق
نیاساید و دوستانش غریق
من از بینوایی نیَم روی زرد
غم بینوایان رخم زرد کرد
نخواهد که بیند خردمند، ریش
نه بر عضو مردم، نه بر عضو خویش
یکی اوّل از تندرستان منم
که ریشی ببینم بلرزد تنم
منغّص بود عیش آن تندرست
که باشد به پهلوی بیمار سست
چو بینم که درویش مسکین نخورد
به کام اندرم لقمه زهر است و درد
یکی را به زندان درش دوستان
کجا ماندش عیش در بوستان؟
سعدی
🍃🍃🍃🍃
@TAMASHAGAH
مروارید های سعدی از گلستان
🔹هرکه با داناتر از خود بحث کند تا بدانند داناست بدانند نادانست.
🔹هرکه با بدان نشیند نیکی نبیند.
🔹مشک ان است که خود ببوید نه انکه عطار گوید.
🔹دوستی را که به عمری فراچنگ آرند نشاید که به یک دم بیازارند.
🔹شیطان با مخلصان بر نمی اید وسلطان با مفلسان.
🔹یکی را گفتند عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل.
🔹گدای نیک انجام به از پادشاه بد فرجام.
🔹هرکه بر زیر دستان نبخشاید. به جور زبردستان گرفتار آید.
🔹خبری که دانی دلی بیازارد توخاموش تادیگری بیارد.
🔹عالم نا پرهیز گار کور مشعله دار است.
🔹سخن میان دودشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
سعدی در نهایت ایجاز وباسجع، عالمانه ترین سخن ها را پرداخته است ...
@TAMASHAGAH
🔹🔹🔹🔹
سعدی آگاهتری فردبه خلق وخوی ایرانیان است.
سعدی درگلستان دنیایی واقعی را به تصویرکشیده است وحاصل سالها سفروتجربه وآزموده های خودرا با نثری آهنگین همانندنغمه های ی پرندگان. نواخته است. .
وچه میراث گرانبهایی را به یادگارگذاشته است.
درپشت این حکایت ها انسانی والا وارزشمند،خیرخواهی دلسو ز دست مارا می گیرد وپابه پا می بردتا شیوه ی راه رفتن رابیاموزد،سعدی به همه جوانب انسانی توجه دارد.
پسرنوح با بدان می نشیندوخاندان نبوتش گم می شودوازطرفی پرتونیکان نگیردآنکه بنیادش بداست
طبیعت انسانی را چه خوب شناخته است ،درباب هشتم می گوید"
حق جل وعلا می بیندومی پوشد.
همسایه نمی بیندومی خروشد "،سعدی عیب جویی انسانها را باایجاز بیان کرده است.
گلستان خشم وحرص ،شهوت وقدرت پرستی وزرگویی انسانها را عالمانه نشان داده است .
گلستان هم خارداردهم گل، گلهای نیکی وخیرخواهی هم درگلستان می روید.
دراعمال ماهم گل وخارباهمند.
دربوستان جامعه ی آرمانی سعدی نشان داده شده است
دربیتی می گوید
به اندازه بودبایدنمود
خجالت نبردانکه ننمود وبود
چه زیبا مرض ریا ودوریی را بیان کرده است همانکه حافظ می گوید"
چون نیک بنگری همه تزویرمی کنند"
یا
توبه فرمایان چرا خودتوبه کمتر می کنند.
اگرهرکسی به همان اندازه که بودخودرانشان می داد.
این همه فزون خواهی وفریب خلق وانباشتن ثروت به قیمت فقرمردم ازبین می رفت.
سراسربوستان سرشاراز انسانیت وجوانمردی است.
وقتی نااگاهانه کسی خاکستری برسربایزید می ریزد.
بایزیدمی گوید
که ای نفس من درخورآتشم
به خاکستری روی درهم کشم
زمانی که ابراهیم خلیل گبری را از سرسفره خودمی راندازخداوند ندامی رسد که من نان را به شرط ایمان نداده ام اورا برگردان.
.... این داستان چه ارتباط نزدیکی با
با موسی وشبان مولوی دارد.
سعدی به حیوانات هم مهربان است.
همه ی انسانها را فارغ ازکیش وآیین دوست داردولی خودپرستان وخودبینان دربوستان قدری ندارند.
سعدی درغزلیاتش نسیم عشق انسانی ومحبت وشیفتگی را با زیباترین کلمات وآرایه هابه تصویر کشیده .
این بیت را بایدعملا تجربه کرده باشد.
ازدردرامدی ومن از خودبدرشدم
گویی ازاین جهان به جهان دگرشدم
سعدی از ورای قرنها به مامی نگرد
ونگران رفتارواخلاق فرزندان وهم وطنان خویش است .
منبع
گلستان سعدی تصحیح دکتر غلامحسین یوسفی
@TAMASHAGAH
چه انتظار عظیمی نشسته در دلِ ما
همیشه منتظریم و کسی نمی آید...
لاادری
@TAMASHAGAH
کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
مگر آنکس که به شهر آید و غافل برود...
حضرت سعدی
@TAMASHAGAH
تماشاگه راز
چه انتظار عظیمی نشسته در دلِ ما همیشه منتظریم و کسی نمی آید... لاادری @TAMASHAGAH
گفت پیغمبر گر بکوبی تو دری
عاقبت پیدا شود زان درسری
او میاید...
تومگو مارا بدان شه بار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست
🍃🍃🍃
🔅بخشندگی آن باشد که:
تو افتاده باشی،
کریمی؛ دانایی؛
به سرِ تو برسد
و درمانِ کارِ تو بسازد
و یا شکسته و تنگدستی باشی؛
به نزد فریادرسی و دستگیری رَوی
و او ببخشاید
و درمانِ کارِ معشوقهی خود کند.
#معارف_شیخ_بهاء_ولد
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅🕊
دیگران را عید اگر فرداست
ما را این دمست
روزهداران ماهِ نو بینند
و ما ابروی دوست
هر کسی بیخویشتن
جولانِ عشقی میکند
تا به چوگانِ که درخواهد فتادن
گوی دوست...
#سعدی
@TAMASHAGAH
4_5926789980666988017.mp3
6.33M
🌹🕊
#حافظ منشین بی مِی و معشوق زمانی
کایامِ گل و یاسمن و عیدِ صیام است
🎼
@TAMASHAGAH
💫
عیدِ فطر زمانی واقع میشود
که گل شادی، پوستهی ستبرِ درون را
بشکافد و جوانه زند و بشکوفد.
مگر نه این که یکی از معانیِ
فطر و فطرت، شکافتن است؟
آری گل درون باید شکوفا شود
و عطر افشانی کند
وگرنه گلها و شادیهای بیرون
چند صباح بیش دوام نمیآورند.
تا وقتی که آدمی به آرامش درون
و رضایت باطن دست نیافته است
شادی حقیقی را تجربه نخواهد کرد.
این شادی با مجاهدت، عشق به همنوع،
مهرورزی و دلسوزی بلاشرط،
و گذشت و ایثار و
بخشش بلاعوض بدست آمدنی است...
✍دکتر محمدعلی موحد
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅🕊
در صباح عید، اگر مشغول تکبیرند خلق
بر زبانم از سحر تا شام گفت و گوی توست
روز عید و مایل خوبان ز هر سو عالمی
میل من از جمله خوبان عالم سوی توست
هلالی جغتایی
@TAMASHAGAH
الهــــی ؛ جلال عزت تو جای اشارت نگذاشت و محو اثبات تو راه اضافت برداشت تا گم گشت آنچه بنده در دست داشت .
خداوندا ؛ از آن تو می فزود و از آن بنده میکاست
تا آخر همان ماند که اول بود راست .
محنت همه در نهـاد آب و گـل ماست پيش از دل و گل چه بود؟
آن حاصل ماست .
#خواجه عبدالله انصاری
@TAMASHAGAH
تار و پود گلشن از آهنگ من آتش گرفت
سوز بنگر
ساز بنگر
پردهٔ جان را ببین…!
#سهراب_سپهری
@TAMASHAGAH
جان ِجانان من!
مهربانی بیکرانت را باور دارم؛
همیشه به خود نَوید می دهم،که خدایی که دَروازه ی دعا را باز گذاشته ،هیچگاه درِ اجابتِ خود را نَبَسته است.
پس نومید نمی شوم، از دری که روزیِ من است و آن کلیدی که کلیدِ آن ،دَر است.
جان ِجانان ِمن!
درپیچ و خم های روزگار ، مراقبم باش تا گمراه نشوم ،نومید نَگردم.
سپاسگزارم عشق جان
سپاسگزارم🙏
@TAMASHAGAH
آنگاه که عشق تورا میخواند ، بهراهش گام نه ! هرچند راهی پرنشیب .
آنگاه که تو را زیر گستره بالهایش پناه میدهد ، تمکین کن !
هر چند تیغ پنهانش جانکاه .
آنگاه که با تو سخن آغاز کند ،
بدو ایمان آور !حتی اگر آوای او رؤیای شیرینت را درهمکوبد ،مانند باد شرطه که بوستانی را .
#جبران خلیل جبران
@TAMASHAGAH
چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشه
میان بگشاد اسرار و میان بربست اندیشه
فلک از خوف دل کم زد دو دست خویش بر هم زد
که از من کس نرست آخر چگونه رست اندیشه
*چو هر نقشی که میجوید ز اندیشه همیروید
تو مر هر نقش را مپرست و خود بپرست اندیشه*
جهان کهنه را بنگر گهی فربه گهی لاغر
که درد کهنه زان دارد که نوزاد است اندیشه
مولانا✨
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
وَالْعَصْرِ
سوگند به زمان ،
« که سرمایهی زندگی انسان، و فرصت تلاش او برای نیل به سعادت دو جهان است. »!
إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ
كه واقعاً انسان دستخوش
زيان است
@TAMASHAGAH
بر دلی کو در تحیر با خداست
کی شود پوشیده راز چپ و راست
#مثنوی_مولانا دفترسوم
📘دلی که در جستجوی یافتن راه به سوی خداوند است به همه ی اسرار
دست می یابد...
🍃🍃
@TAMASHAGAH
هوالعزیز💐
دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد
جگر و جان عزیزان چو رخ زهره فروزان
همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد
دل من تابه حلوا ز بر آتش سودا
اگر از شعله بسوزد نه که حلوای تو دارد
هله چون دوست به دستی همه جا جای نشستی
خنک آن بیخبری کو خبر از جای تو دارد
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
خمش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد
سوی تبریز شو ای دل بر شمس الحق مفضل
چو خیالش به تو آید که تقاضای تو دارد
مولوی
@TAMASHAGAH
تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سوارانند…
#حافظ
🍃🌼🍃🌼🍃
آیا برای دوستت،
هوای پـــاک،
و خلوت،
و نان و دارو هستی؟
ای بسا!
کس که زنجیر خویش نتواند گسست!
اما بندگسلِ دوستِ خویش تواند بود…!
#نیچه
چنین گفت زرتشت
@TAMASHAGAH