گفتم مگر ز رفتن غایب شوی ز چشمم
آن نیستی که رفتی آنی که در ضمیری
#سعدی
@TAMASHAGAH
هر دم خیالی نو رسد از سوی جان اندر جسد
چون کودکان قلعه بزم گوید ز قسام القسم
خامش کنم بندم دهان تا برنشورد این جهان
چون می نگنجی در بیان دیگر نگویم بیش و کم
#مولانای_جان ✨
@TAMASHAGAH
به خونِ جان من جانان ندانم دست آلاید
که او بس فارغ است از ما سرِ آنش نمیبینم
دلا بیزار شو از جان اگر جانان همی خواهی
که هر کو شمعِ جان جوید غم جانش نمیبینم
برو عطار بیرون آی با جانان به جان بازی
که هر کو جان در او بازد پشیمانش نمیبینم
#عطار
@TAMASHAGAH
📗معرفی کتاب
شاه نامه ها
مولف ،سیروس شمیسا
ناشر ،هرمس 1396
شاهنامه را بسیاری از متفکران وادیبان بررسی کرده وآن ر استوده اند
ولی اندک مخالفانی هم دارد،چون شاهنامه را درنمی یابند.
درایران وجهان افرادی زیادی به تحقیق وکنکاش درشاهنامه پرداخته اند.
محققانی ،چون خالقی مطلق
،فروغی، زرین کوب ، شاهرخ مسکوب ،اسلامی ندوشن، سعید حمیدیان، جلیل دوستخواه،امین ریاحی، باستانی پاریزی حتی احمدشاملو بادیدگاهی دیگر .
شاهنامه سندملی ماست وفردوسی عجم را با این کتاب زنده کرده است.
فردوسی انسانی است خردمند گویا تجربه هزارساله را در شاهنامه بیان کرده است.
این نامه خرد و ازادگی ،جوانمردی ، حماسه، داد و پاکدامنی همیشه ماندگاراست.
گویا فردوسی نیز همچون آرش کمانگیر جان خودرادرشاهنامه قرارداد و عجم را زنده کرد.
فردوسی زیرکانه دوران سلطان محمودرا به دوران ضحاک پیوند می زند.
نهان گشت کردارفرزانگان
پراکنده شدنام دیوانگان
هنرخوارشدجادویی ارجمند
نهان راستی،آشکارا گزند
دکترشمیسا در این کتاب به همه ی جوانب شاهنامه پرداخته است.
هرچند بعضی از نظرات او با نظرات معمول دیگر استادان نمی خواند.
استاد درفصل اول به برخی افکاروموضوعات زیربنایی شاهنامه می پردازد.
که حرفهای جدیدی دارد.
درفصل دوم به بنیادهای اساطیری شاهنامه اشاره می کند.
درفصلهای دیگربه دین های کهن، مراسم، جادو، داستان پردازی شاهنامه ،سبک شاهنامه، هنرهای بلاغی، داستانهای شاهنامه و....
در فصل اول می نویسد در شاهنامه
بزرگی شخص به نژاد،گهر و هنر وناموری و نهایتا خرداست.
استاد داستان اکوان دیو را تمثیلی می داند
وبه شرح شخصیت های چون رستم ،کیخسرو، کاووس وافراسیاب پرداخته است.
استاد نشان داده است که بسیاری از اداب و رسوم ازجمله نذری دادن به ایران باستان برمی گردد .
دکترشمیسا می نویسد، (این کتاب برای من ادای دینی بود به فردوسی بزرگ که بخشی از عمرم را که درتنهایی و یاس می گذشت .
با دنیای شادو پرغرور فردوسی گذرانده ام. وادامه می دهد
که دانشجویان بدانند قهرمان شاهنامه زنده اند و دارند در شکوه خود زندگی می کنند.
در شاهنامه شاهانی که پیمان شکن هستند سرنوشت بدی را تجربه می کنند)
@TAMASHAGAH
ما بوی پیرهن را، در جان ذخیره داریم
شاید نیاید از مصر، هر روز کاروانی
#مسیح کاشانی
@TAMASHAGAH
چون خروشم بشنود
هر بیخبر
گوید خموش!
میتپد دل در برم
میسوزدم جان
چون کنم؟!
#عطار
#هر آنچه می بینی، خود ِ تویی"
کاش میدانستی که آنچه میبینی، خودِ تویی!
آن سنگ ،آن درخت، آن پرنده خودِ تویی در جلوهای دیگر!
آسمان تویی، زمین تویی، ستارگان افلاک تویی.
همه چیز در وجود تو تنیده شده است.
اگر خود تو نبودی، محال بود که قادر به
دیدنشان باشی.
تو در آنها هستی و آنها در تواَند
بالا تویی، پایین تویی، درون و بیرون تویی
آن انسان تویی.
آن ماجرا، ماجرای توست
اگر کسی را بکشی، خودت را کشتهای!
اگر کسی را فریب دهی، خودت را فریب دادهای!
اگر کسی را اسیر کنی
هم زندانی تویی و هم زندانبان!
تو همواره با خودت روبرو میشوی!
اگر ببخشایی، خودت را بخشیدهای!
اگر اطعام کنی، اگر سیراب کنی، اگر زنده بداری، خودت را زنده نگاه داشتهای
این تویی که خود جهان شدهای و
این جهان است که جلوهای از درونیات توست.
جهان از مردمک چشم تو بارز شده است دریاب نکته را!
هر که جهان را میبیند، جهان خودش را میبیند.
بد یا خوب، این جهان توست.
پس با خودت خوب باش و آن را بیش از این آلوده مکن.
جان جانان من!
به خاطر کل گذشته ام و هزاران دلیلی که بین خودم و خودت بماند سپاسگزارم
بخاطر تمام درس های زندگیم
به خاطر قدرتی که الان دارم که بگویم :
جانان من!
من آمده ام و آماده ام
سالیان سال و تمام گذشته ام
یادم داد که یک شروع عالی همیشه در نقطه ای اتفاق می افتد که فکر می کردی پایان همه چیز است.
وقتی در تاریکی هستم ، دیگران را به داخل راه بدهم ، شاید نتوانند مرا از دل تاریکی بیرون آورند، اما نوری که موقع ورودشان با خود به داخل می آورند، شاید بتواند نشانم دهد که در کجا قرار دارم ...
تک تک این کلمات را با پوست و استخوان و کل جان زیسته ام ، زندگی کردم و به اینک رسیده ام.
بخاطر این ادراک سپاسگزارم
ای عشق سپاسگزارم🙏
@TAMASHAGAH
من آن ماهم که اندر لامکانم
مجو بیرون مرا در عین جانم
تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم
مرا هم تو به هر رنگی که خوانی
اگر رنگین اگر ننگین ندانم
گهی گویی خلاف و بیوفایی
بلی تا تو چنینی من چنانم
به پیش کور هیچم من چنانم
به پیش گوش کر من بیزبانم
گلابه چند ریزی بر سر چشم
فروشو چشم از گل من عیانم
لباس و لقمهات گلهای رنگین
تو گل خواری نشایی میهمانم
گل است این گل در او لطفی است بنگر
چو لطف عاریت را واستانم
من آب آب و باغ باغم ای جان
هزاران ارغوان را ارغوانم
سخن کشتی و معنی همچو دریا
درآ زوتر که تا کشتی برانم
#مولانای جان
@TAMASHAGAH