ما را به دعا کاش فراموش نسازند
رندان سحر خیز که صاحب نفسانند..
#حافظ
@TAMASHAGAH
هر که آمد به جهان نقشِ خرابی دارد
در خرابات بگویید که هُشیار کجاست؟
آنکس است اهلِ بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی، مَحرمِ اسرار کجاست؟
هر سرِ مویِ مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامتگرِ بیکار کجاست؟
#حافظ
@TAMASHAGAH
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
#حافظ
@TAMASHAGAH
هوالعزیز
صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
بیار نَفحِهای از گیسوی مُعَنبَر دوست
به جانِ او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سویِ من آری پیامی از برِ دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برایِ دیده بیاور غباری از درِ دوست
منِ گدا و تمنایِ وصلِ او هیهات
مگر به خواب ببینم خیالِ منظرِ دوست
دل صِنوبَریَم همچو بید لرزان است
ز حسرتِ قد و بالای چون صنوبرِ دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
چه باشد ار شود از بندِ غم دلش آزاد
چو هست #حافظِ مسکین غلام و چاکر دوست
🌱🌱🌱
@TAMASHAGAH
چندان که گفتم غم با طبیبان
درمان نکردند مسکین غریبان
آن گل که هر دم در دست بادیست
گو شرم بادش از عندلیبان
یا رب امان ده تا بازبیند
چشم محبان روی حبیبان
درج محبت بر مهر خود نیست
یا رب مبادا کام رقیبان
ای منعم آخر بر خوان جودت
تا چند باشیم از بی نصیبان
#حافظ نگشتی شیدای گیتی
گر میشنیدی پند ادیبان
@TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱
صبا اگر گذری افتدت به کشور دوست
بیار نفحهای از گیسوی معنبر دوست
به جان او که به شکرانه جان برافشانم
اگر به سوی من آری پیامی از بر دوست
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست
من گدا و تمنای وصل او هیهات
مگر به خواب ببینم خیال منظر دوست
دل صنوبریم همچو بید لرزان است
ز حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
چه باشد ار شود از بند غم دلش آزاد
چو هست #حافظ مسکین غلام و چاکر دوست
@TAMASHAGAH
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد که بَربندید مَحمِلها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بیخبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزلها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحلها؟
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِلها؟
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو #حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها
@TAMASHAGAH
هوالمحبوب🌱
روزگاریست که سودای بتان دین من است
غم این کار نشاط دل غمگین من است
دیدن روی تو را دیده جان بین باید
وین کجا مرتبه چشم جهان بین من است
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
دولت فقر خدایا به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش
زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است
یا رب این کعبه مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است
#حافظ از حشمت پرویز دگر قصه مخوان
که لبش جرعه کش خسرو شیرین من است
@TAMASHAGAH
ای پيک راستان خبر يار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسيم غم مخور
با يار آشنا سخن آشنا بگو
برهم چو میزد آن سر زلفين مشکبار
با ما سر چه داشت ز بهر خدا بگو
هر کس که گفت خاک در دوست توتياست
گو اين سخن معاينه در چشم ما بگو
آن کس که منع ما ز خرابات میکند
گو در حضور پير من اين ماجرا بگو
گر ديگرت بر آن در دولت گذر بود
بعد از ادای خدمت و عرض دعا بگو
هر چند ما بديم تو ما را بدان مگير
شاهانه ماجرای گناه گدا بگو
بر اين فقير نامه آن محتشم بخوان
با اين گدا حکايت آن پادشا بگو
جانها ز دام زلف چو بر خاک میفشاند
بر آن غريب ما چه گذشت ای صبا بگو
جان پرور است قصه ارباب معرفت
رمزی برو بپرس حديثی بيا بگو
#حافظ گرت به مجلس او راه میدهند
می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو
@TAMASHAGAH
هوالنور🌱
دوش وقتِ سَحَر از غُصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب آبِ حیاتم دادند
بیخود از شَعْشَعِهٔ پرتوِ ذاتم کردند
باده از جامِ تَجَلّیِّ صفاتم دادند
چه مبارکسَحَری بود و چه فرخندهشبی
آن شبِ قدر که این تازهبراتم دادند
بعد از این رویِ من و آینهٔ وصفِ جمال
که در آنجا خبر از جلوهٔ ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب؟
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژدهٔ این دولت داد
که بِدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شِکر کز سخنم میریزد
اجرِ صبریست کز آن شاخِ نباتم دادند
همّتِ #حافظ و انفاسِ سحرخیزان بود
که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند
@TAMASHAGAH
از آن زمان که فتنهٔ چشمت به من رسید
ایمن
ز شرِّ فتنهٔ آخرزمان شدم
#حافظ
@TAMASHAGAH