eitaa logo
ولایت ، توتیای چشم
227 دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
6هزار ویدیو
92 فایل
فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، مذهبی ، اخلاق و خانواده . (در یک کلام ، بصیرت افزایی) @TOOTIYAYCHASHM http://eitaa.com/joinchat/2540306432Cdd24344a89
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 آمریکا و مشکل جدیدی به نام نفتکش های ایران💢 🔰یک سال و نیم است ها به دنبال سرنگونی حکومت قانونی و مردمی هستند و این کشور از سال 2017 تحت شدیدترین تحریمهای قرار گرفته است. با شرکت نفت دولتی این کشور "پترولئوس" اینک به کمبود دچار شده است. کشوری که خود ظرفیت تولید 1.3 میلیون بشکه فرآورده های نفتی داشت، و قیمت بنزین در آن نزدیک صفر دلار بود حالا به معضل گرانترین بنزین جهان دچار شده و قیمت بنزین در آن 400 برابر شده است. تحریم های ظالمانه و بی منطق که گریبانگیر دیگر کشورهای مخالف سلطه آمریکا خصوصا نیز شده است. خصوصا با وجود بحران که علیرغم اعتراضات جهانی گسترده به آمریکا، همچنان این تحریم ها ادامه دارد. 🔰 از این رو، ایران و ونزوئلا تصمیم گرفته اند تحریم های آمریکا را با تهاتر و افزایش مبادلات تجاری دوجانبه به چالش بکشند. طی هفته های گذشته اخباری منتشر شد که ایران با پروازهایی به ونزوئلا، مواد اولیه و قطعات پالایشگاهی برای تولید بنزین به همراه تکنسین‌های ایرانی به این کشور فرستاده است و در ازای آن چند تن دریافت کرده است. از چند روز پیش نیز خبر جنجالی حرکت 5 ایران حامل بنزین و با پرچم ایران، به ونزوئلا در صدر اخبار جهان قرار گرفته است. هم حرکتی شجاعانه از سوی ایران، هم حرکتی انسان دوستانه برای کمک به مردم بحران زده ونزوئلا و هم حرکتی مدبرانه برای تامین درآمد و دور زدن تحریم های آمریکا. اقدامی که بر اساس قواعد بین المللی است و هیچ‌یک از را نقض نمی‌کند. از لحاظ حقوق بین الملل و ، ایران در یکی از بنادر خود محموله را بارگیری کرده و در مسیر آب‌های آزاد بین‌المللی به سمت کشور مقصد در حال حرکت است. هر نوع واکنش آمریکا به این اقدام جسورانه و انسان دوستانه آمریکا، چوب دو سر سوخت است. هر حرکت تحریک آمیز یا ایجاد اخلال در روند کشتی ایرانی، اقدامی آشکار علیه منافع ایران، و بر خلاف حقوق دریاها و نوعی محسوب میشود که ایران مجاز است پاسخ متناسب با آن را در همان سطح به کشور متجاوز بدهد و ابزارهای حقوقی در محکومیت امریکا را به کار بندد. و این به منزله تشدید تنش در دریای کارائیب یا خلیج فارس خواهد بود که مشخص نیست حاضر است در ماههای منتهی به انتخابات آمریکا ریسک این جنگ افروزی را بپذیرد یا خیر. سال گذشته نفتکش ایرانی هنگام عبور از تنگه جبل الطارق توسط نیروی دریایی ربوده شد و در مقابل ایران، نفتکش انگلیسی را در و تنگه هرمز توقیف کرد تا نفتکش خود را آزاد کرد. از سویی بی تحرکی و تماشاگری صرف آمریکا نیز به منزله تمسخر و استهزای تحریم های این کشور و نشان اقتدار و پذیرش ابرقدرتی ایران است. ✍️محمد_عبدالهی 🌺🌺🌺
📸 کاربر آمری.کایی: تورم 6.5 درصده هنوز: مرغ از 1$ شده 9 $ از 1.25$ شده 4.19 $ اجاره ها از 700$ رسیده به 2500$ ماشینها از 30000$ رسیدن به 50000$ خونه ها از 200000$ رسیده به 500000 $ اما رئیس جمهور ایالات متحده میخواد باور کنیم که در حال کاهشه
گفته اگر کولر رو خاموش کنید مشکل برق حل میشه، در همین راستا منم چند راه حل کارشناسی آماده کردم برای حل کمبود ، ماشینا رو خاموش کنید. برای حل قطعی آب، از امروز آب نخورید. برای حل کمبود گاز، غذا نپزید. برای حل ، بازار نرید، منچ بازی کنید. 🆔 @eittwitter عیار
✍️ 💠 به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. 💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» 💠 دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» 💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» 💠 و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» 💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» 💠 به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: 🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃 https://splus.ir/rostmy 🍃🌹🍃