6.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مناظره
🌍 درخواست یک جوان از آقای اکبرنژاد
🔹 ابتدای جلسه مناظره بین آقایان رئوفی و اکبرنژاد و قبل از شروع آن، جوانی که شاید به زعم ما تیپ ظاهرالصلاحی نداشت از جا برخاست و در مقابل آقای اکبرنژاد به نقد گفتار و رفتار ایشان پرداخت که دیدن این فیلم خالی از لطف نیست.
🔻اندازه موشکباران سپاه ، دلچسب و قهرمانانه!!!!!
ای جانم برای این جوان
🔺 وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُ یمینی إنّی اُحامی أبَداً عَن دینی
#حتما_بخوانید
#ادعای_قالیباف و #انضباط_مالی
در #مناظره سه شنبه 28 خرداد قالیباف ادعا کرد:
‼️«انضباط مالی در دولت بسیار مهم است. بیش از ۲۵۰هزار حساب دستگاه های دولتی بود که در این مجلس با مصوبه ای تمامی این حساب ها به پنج الی شش هزار حساب تبدیل شد»
❗️متاسفانه در مناظره دیشب برخی نامزدها تلاش داشتند دستاوردهای موفق دولت شهید #رئیسی را به نام خود تمام کنند که یکی از این موارد صحبت های جناب قالیباف در مورد انضباط مالی و تجمیع حساب های دولت بود.
♨️ مصوبه مورد اشاره ایشان بند ب ماده 17 قانون برنامه پنجساله ششم توسعه می باشد در سال 96 توسط مجلس دهم تصویب شد نه مجلس یازدهم به ریاست ایشان و این مصوبه هیچ گاه توسط دولت روحانی اجرا نشد تا آنجا که دیوان محاسبات در گزارش تفریغ بودجه سال ۹۶ از تصویب نشدن آیین نامه مربوطه گلایه کرده بود.
اما دولت شهید رئیسی در سال 1401 آیین نامه مربوطه را در هیئت دولت تصویب و آن را اجرا کرد.
جالب اینکه #زاکانی دیشب در پاسخ به قالیباف گفت:
◀️«در هفته اول در شهرداری برای ۱۲۰۰ حساب انضباط مالی ایجاد کردیم. سال ۱۴۰۰ شهرداری را در هفته اول از چالش مالی خارج کردیم»
💢 که کنایه ای بود مبنی بر اینکه آقای قالیباف اگر شما میخواستید انضباط مالی ایجاد کنید، حساب های شهرداری را طی 12 سال که شهردار تهران بودید منضبط و شفاف کرده بودید.
هدایت شده از کانال توبه
باریکلا آقای جلیلی...
چه نکتهی طلایی و قشنگی رو اشاره کرد👌👌
✅گفت بحث زن که میشه باید همه زنان ایران رو تحت پوشش بگیره نه یه عده خاص..
🔅چرا به زنان خانه دار که بزرگترین قشر زنان جامعه هستن بها داده نمیشه؟مگه حق و حقوق زن فقط مساله پوشش یه عده خاص از خانوماست؟
💥احسنت تا حالا کسی اینجوری از حق و حقوق واقعی خانمها دفاع نکرده بود..همه فقط پوشش رو میدیدن و بس!!
#انتخابات #جلیلی #مناظره #مناظرات #طریف #پزشکیان
🔴دمت گرم آقای سعید جلیلی که از زنان فلسطینی یاد کردی و از بیان حق نترسیدی؛ برای پیش خدا عزیز شدن نباید ترسید.
قضیه فلسطین معیار و میزان شرف است.
#مناظره
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فوری
قالیباف: کنارهگیری من شایعه است؛ به عهدی که با مردم بستم، تا پایان ادامه خواهم داد.
اگر قرار بود کنار بکشم، در مجلس میماندم
پ.ن: بشخصه معتقدم این کار خوبی است بشرطی که جلیلی هم تا آخر بماند و عیار هر یه نفر مشخص شود.
🔎پشتپردهها در
ıllıllı صریح نیوز ıllıllı
🇮🇷 صریح و دقیق🔽
@SarihNews
#سعید_جمهور #سعیدجلیلی #سعید_جلیلی #جلیلی #انتخابات_۱۴۰۳ #انتخابات #اصلح #انقلاب #مناظره #انصراف #قالیباف #پزشکیان #زاکانی #نظرسنجی #انتخابات_ریاست_جمهوری
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_دوم
💠 بهقدری جدی شده بود که نمیفهمید چه فشاری به مچ دستم وارد میکند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونوادهات فرق داشتی و بهخاطر همین تفاوت در نهایت ترکشون میکردی! چه من تو زندگیات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانوادهام را در محضر و سر سفره #عقد با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای #سوری، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست.
از سکوتم فهمیده بود در #مناظره شکستم داده که با فندک جرقهای زد و تنها یک جمله گفت :«#مبارزه یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی میزد که ترسیدم.
💠 مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک میلرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شبنشینی #عاشقانه ندارم که خودش دست به کار شد.
در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی #بنزین حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده #مستانه سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«میخوای چیکار کنی؟»
💠 دو شیشه بنزین و #فندک و مردی که با همه زیبایی و #عاشقیاش دلم را میترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمیشد در شیشههای دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟»
بوی تند بنزین روانیام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی میکرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا میگفتم اونروزها بچه بازی میکردیم؟»
💠 فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سالها انتظار برای چنین روزی برمیآمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از #تونس و #مصر و #لیبی و #یمن و #بحرین و #سوریه، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!»
گونههای روشنش از هیجان گل انداخته و این حرفها بیشتر دلم را میترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگیاش زمزمه کرد :«من نمیخوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! #بن_علی یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! #حُسنی_مبارک فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز #ناتو با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار #قذافی هم دیگه تمومه!»
💠 و میدانستم برای سرنگونی #بشّار_اسد لحظهشماری میکند و اخبار این روزهای سوریه هواییاش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار میکنه! حالا فکر کن ناتو یا #آمریکا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!»
از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر میشد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان میگرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه میخوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت میتونه به #ایران ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!»
💠 با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانهاش فشار میداد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمیدانستم از من چه میخواهد که صدایش به زیر افتاد و #عاشقانه تمنا کرد :«من میخوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمیشنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟»
نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده میشد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانهای چنگ میزدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درسمون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس میکنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته #کشته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟»
💠 به هوای #عشق سعد از همه بریده بودم و او هم میخواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمیبری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، میتونی تحمل کنی؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
🌹🍃کانال یادوخاطره شهدا🌹🍃
https://splus.ir/rostmy
🍃🌹🍃