eitaa logo
تـ ع ـجیل | TaaJiL
38 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
383 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هاے خدایے0⃣0⃣2⃣ مثل دانه هاي انار‼️ ❇️دانه هاي انار چون کنار هم اند، چون دوشادوش هم اند به یکدیگر شکل و شخصیت میدهند.✔️ 👥ما هم مثل دانه هاي اناریم؛ یعنی وقتی هویت پیدا میکنیم و معنا و معنویتی به چنگ میآوریم که با هم باشیم. ❤️به خاطر همین بود که علی(ع) وصیت کرد: « اِیّاکُم وَ التَقاطُع وَ التَدابُر و التَفرُّق » بپرهیزید از گسستگی و پشت کردن به یکدیگر و جدایی.⛔️ ⚠️یادمان باشد جدایی و پشت به یکدیگر کردن آدمها را بی خاصیت میکند. میگویی: نه❓ یک اره را بردار و نگاه کن! دندانه هاي ارّه را ببین! ببین چگونه شانه به شانه هم اند!✅ 🔆 ببین چگونه پا به پاي هم اند! به خاطر همین هم است که برش دارند و میبُرند و پیش میروند و کار را هم پیش میبرند. حالا اگر دندانه ها از هم جدا بودند یا به یکدیگر پشت میکردند،❗️ یعنی یک دندانه رویش اینطرف بود و یک دندانه رویش آنطرف بود، آیا میتوانستند برش داشته و یا کارایی داشته باشند⁉️ هرگز. ♻️ حال ما هم همینطور، یعنی این داستان، داستان ما هم هست 🔰 ⬅️به خصوص بستگان و خویشان که اگر با هم نباشیم و با یکدیگر صله رحم نکنیم فَشَل میشویم.➡️ ❤️این است که علی(ع) میفرمود: « وَیلکَ قَطِیعَۀَ الرَحِم » واي بر تو اگر قطع رحم کنی. 💫البته قطع رحم نکردن یا صله رحم کردن، تنها به معنی رسیدن به یکدیگر نیست، ✴️بلکه به معناي رسیدگی نسبت به یکدیگر است، واین بالاترین صله رحم است.💯 شب عاشورا را ببین. حضرت به خانواده خود فرمود:🔰 «من کسی را سراغ ندارم که مثل شما صله رحم کرده باشد.» یعنی صله رحم فقط این نیست که در کنار سفره با هم باشیم، بلکه صله رحم واقعی این است که حتی در صحنه کارزار و در دل سختیها و تا پاي جان با هم همراه و همدل باشیم -------------------------- http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
سن برخی از فرماندهان ارشد جنگ تحمیلی 🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌷 ٥۶ ؛ ! 🌷دکتر عبدالله کرمانی نژاد، برادر شهید: شهید محسن کرمانی نژاد وقتی برای آخرین بار می خواست به جبهه برود پول توجیبی برای رفتن به جبهه را نداشت. تازه چند ماهی بود که معلم شده بود ولی هنوز حقوقی دریافت نکرده بود. 🌷برای تهیه پول تو جیبی که آخرین توشه اش باشد بدنبال چاره ای بود. او سه عدد بن کارمندی فرهنگی داشت هر یک به قیمت هزار ریال. سوار موتور شد و به فروشگاه فرهنگیان رفت تا اگر بشود آنها را نقد کند ولی حدود بیست دقیقه ای نشد که ناامید برگشت و گفت: قبول نکردند نقد کنند. 🌷من این سه تا بن را از او خريدم ولی هنوز هزینه رفتن به جبهه اش تأمين نشده بود. با کمی تأمل چاره ای دیگر کرد. او دفترچه پس انداز بانک ملی داشت که در آن پنج هزار ریال موجودی داشت مردد بود آن را برداشت کند یا نه. می گفت: روم نمیشه برم بردارم میگن اینقدر نداره که اومده این را برداره. 🌷اما ضرورت رفتن به جبهه چنان بود که دفترچه اش را برداشت و با شرمندگی رفت بانک که حسابش را ببندد و آن پانصد تومن را بردارد ولی کارمند بانک فقط چهارصد تومانش را به او داد و گفت: بهتره در دفترچه ات صد تومانی بماند. 🌷شهید محسن در نهایت با جمع آوری هفتصد تومان یعنی هفت هزار ریال به جبهه رفت و دیگر برنگشت. خدا مى خواست تا او آخرين اندوخته اش را در راه جهاد در راه خدا هزینه کند. منبع: صفحه اینستاگرام دکتر عبدالله کرمانی نژاد http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌷 ٥۷ 🌷در اردوگاه شخصی بود به نام حمید عراقی که گروهبان بود و من رذل تر از این آدم در عمرم ندیدم. تمامی اسرا از شنیدن نام او وحشت می کردند. 🌷این حمید عراقی می گفت: پایت را باز کن، سرت را بگير بالا و بعد با لگد به اسیر می زد می گفت: شما آتش پرست هستید باید نسلتان قطع شود. یک چنین شخصی بود. 🌷یکی از روزهای اسفند سال ٦٥، من در صف غذا بودم، من را صدا کرد و گفت: چه کار می کنی؟ گفتم: می خواهم برای اسرا شلغم ببرم چون مسئول آسایشگاه بودم. یک کشیده محکم به گوشم زد. 🌷من هم سریع یقه او را گرفتم و بهش گفتم: برای چه می زنی؟ اینجا مسئول دارد تو چه کاره ای که من را کتک می زنی؟ آن زمان من در قاطع ٢ بودم و او قاطع ٣. یک لحظه به خودم آمدم دیدم یقه حمید در دستانم هست. گفت: دستت را بیاور پایین. دستم را پایین آوردم .... 🌷ناگهان با سر به زیر چشمم کوبید، من یک کشیده محکم به صورتش زدم. مقابل ما هم ٤٥ نفر از بعثی ها با کلاش ایستاده بودند. در ذهنم گفتم: تمام فرماندهان کل قوای دنیا، چنین رزمنده ای مثل نیروهای (امام) خمینی نخواهند داشت. با سیلی که به او زدم کلاهش بر زمین افتاد و من به عنوان یک ایرانی با این کار غرور ملی را در او خرد کردم. 🌷بعد از این کار بود که بر سرم ریختند و با مشت به صورتم می کوبیدند. بعد مرا به انباری آشپزخانه برده و حسابی کتکم زدند. دماغم را گرفته بودم که آسیبی نبیند. افتادم زمین. آنها رفتند بیرون اما حمید کوتاه نیامد. با پوتین چنان به کمرم زد که احساس کردم عضلاتم آویزان شده. پس از اینکه از کتک زدن من خسته شدند، به آسایشگاه منتقلم کردند. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸🍃🥀🌸 ⛱لبخند☺️ زدنشان دليل خاصے شايد آنها زيبايے🌸 چيزے نميدیدند ⛱لبخند ⁉️ مگر غير از اين است كه در راه خـدا چه بكشے و چه شوے پيــروزے ! http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
1_490099061.mp3
3.56M
♨️مسئولیت اعضای بدن 👌 بسیار شنیدنی خیلي قشنگه👌👌👌 🎤 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
هاے خدایے1⃣0⃣2⃣ مثل حبه هاي زغال✴️ ⭕️کنار منقل بنشین و حبه هاي زغال را خوب تماشا کن! ببین چه گرمایی! و چه دوامی دارند! چرا⁉️ چون با هم اند. 〽️اگر با هم نبودند یا به قول معروف صله رحم نداشتند و جدا از یکدیگر میسوختند، خیلی زود خاموش میشدند،✔️ یعنی عمرشان کوتاه میشد و هم انرژي و گرماي چندانی نداشتند.✖️ پس بیا پاي منقل بنشینیم البته نه مثل بعضی که مینشینند و آن کار دیگر میکنند؛❌🚫 نه. بنشینیم درس بیاموزیم، درس با هم بودن.👤👥👤 ❤️مگر نه اینکه امام کاظم(ع) فرمود: ⬇️ از هر چیزي میشود چیزي آموخت. پس از منقل هم میشود آموخت.✔️ میشود آموخت که طول عمر در صله ي رحم است.⏳ و میشود آموخت که افزایش رزق و روزي در صلهي رحم است.✔️ ↩️و این همان چیزي است که وجود نازنین سیدالشهداء(ع) میفرمود: « مَن سَرَّهُ اَن یُنسِأَ فِی اَجَلِه وَ یزادَ فِی رِزقِه فَلیَصِل رَحِمَه »↘️ Ⓜ️هر کس خوشحال میشود از اینکه در اجلش تأخیر شود، یعنی عمر طولانی پیدا کند ✴️ مثل همان حبه هاي ذغال، و رزق روزياش افزایش یابد مثل همان حبه هاي ذغال که به خاطر با هم بودن گرماي بیشتري یافتند، باید صله ي رحم کند.✅ ⚠️و این یعنی هر کس اهل صله رحم نباشد هم عمرش کوتاه خواهد بود و هم در زندگی دخلش با خرجش نمیخواند.❎ پس دیگر نگو صبح تا شب میدوم، اما هشتم گرو نه است.⛔️ به جاي این حرفها، مادرت و پدر پیرت را دریاب👵👴 و برو به جاي دست، پاي ایشان را ببوس، دلشان را به دست بیاور، لبخندي به لبهاشان بنشان و از آنها بخواه تا برایت دعا کنند.😍 نشنیدي پیامبر(ص) میفرمود:❤️ دعاي پدر و مادر در حق فرزند مثل دعاي پیامبر در حق امت خویش است❓ ❓نشنیدي آن جوان به محضر پیامبر خدا(ص) آمد و گفت: هر گناهی که بگویی کرده ام آیا امید آمرزش براي من خواهد بود❓ و پیامبر خدا(ص) فرمود: پدر و مادر داري❓ گفت: مادر نه، اما پدر دارم. فرمود: پدرت را دریاب و به او خدمت کن!✅ البته همین که جوان رفت، فرمود: اي کاش! مادر داشت، چون زودتر نتیجه میگرفت.✅ -------------------------- http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
تو‌ ‌نکن‌ ببین‌خدا‌‌چجوری‌ حالتو‌جا‌میاره...✨ زندگیت‌رو‌پر‌از‌وجود‌خودش‌میکنه...🔆 عصبی شدی؟ نفس بکش‌بگو‌: بیخیال،چیزی‌بگم، اما‌م‌زمان‌‌ناراحت‌میشه.. دلخورت‌کردن؟ بگو‌:خدا‌میبخشه‌منم‌میبخشم‌پس‌ولش‌کن... تهمت‌زدن؟ آروم‌باش‌و‌‌توضیح‌بده〰️ بگو‌: به ائمه‌هم‌خیلی‌تهمتا زدن... کلیپ‌و‌عکس‌نامربوط‌خواستی‌ببینی؟ بزن‌بیرون‌از‌صفحه‌بگو:مولا‌مهم‌تره... نامحرم‌نزدیکت‌بود؟ بگو‌‌:مهدی‌زهرا(عج)‌خیلی‌خوشکلتره✨ بیخیال‌بقیه و... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌷 .... 🌷عمليات تصرف فاو، سه روز بيشتر طول نكشيد. بعـد از پيـروزى در عمليات، در جزيره فاو مستقر شده و مشغول زدن خاكريز شديم. 🌷دشمن از شدت عصبانيت منطقه را بمبـاران شـيميايى كـرد. مـا مـشغول تعميـر دستگاهها بوديم كه متوجه سر و صداى عراقيها شديم. 🌷اول جا خورديم و فكر كرديم آنهـا منطقـه را پـس گرفتـه اند، امـا بعـد ديـديم از تـرس بمبهاى شيميايى، التماس مى كنند ما را هم با خود ببريد! 📚 كتاب خاكريز و خاطره http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
🌷 .... 🌷غواص به فرمانده اش گفت: اگر رمز را اعلام کردى و تو آب نپريدم، من رو هول بده تو آب! فرمانده گفت: اگه مطمئن نيستى مى تونى برگردى. 🌷غواص جواب داد: نه، پاى حرف امام ايستادم. فقط مى ترسم دلم گيرِ خواهر کوچولوم باشه. آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم، و الان هم خواهرم را سپردم به همسايه ها تا در عمليات شرکت کنم. 🌷والفجر ٨، اروند رود وحشى، فرمانده تا داد زد يا زهرا، غواص قصه ى ما اولين نفرى بود که توی آب پريد! و اولين نفرى بود که به شهادت رسيد! من و شما چقدر پاى حرف امام ايستاده ايم؟ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :1⃣8⃣ توی قایش یکی دو نفر بیشتر تلویزیون نداشتند. مردم ریخته بودند جلوی خانه آن ها. حیاط و کوچه از جمعیت سیاهی می زد. می گفتند: «قرار است تلویزیون فیلم ورود امام و سخنرانی ایشان را پخش کند.» خیلی از پسرهای جوان و مردها همان موقع ماشین گرفتند و رفتند تهران. چند روز بعد، صمد آمد، با خوشحالی تمام. از آن وقتی که وارد خانه شد، شروع کرد به تعریف کردن. می گفت: «از دعای خیر تو بود حتماً. توی آن شلوغی و جمعیت خودم را به امام رساندم. یک پارچه نور است امام. نمی دانی چقدر مهربان است. قدم! باورت می شود امام روی سرم دست کشید. همان وقت با خودم و خدا عهد و پیمان بستم سرباز امام و اسلام شوم. قسم خورده ام گوش به فرمانش باشم. تا آخرین نفس، تا آخرین قطره خونم سربازش هستم. نمی دانی چه جمعیتی آمده بود بهشت زهرا. قدم! انگار کل جمعیت ایران ریخته بود تهران. مردم از خیلی جاها با پای پیاده خودشان را رسانده بودند بهشت زهرا. از شب قبل خیابان ها را جارو کرده بودند، شسته بودند و وسط خیابان ها را با گلدان و شاخه های گل صفا داده بودند. نمی دانی چه عظمت و شکوهی داشت ورود امام. مرد و زن، پیر و جوان ریخته بودند توی خیابان ها. موتورم را همین طوری گذاشته بودم کنار خیابان. تکیه اش را داده بودم به درخت، بدون قفل و زنجیر. رفته بودم آنجایی که امام قرار بود سخنرانی کند. بعد از سخنرانی امام، موقع برگشتن یک دفعه به یاد موتورم افتادم. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت :2⃣8⃣ تا رسیدم، دیدم یک نفر می خواهد سوارش شود. به موقع رسیده بودم. همان لحظه به دلم افتاد. اگر برای این مرد کاری انجام دهم، بی اجر و مزد نمی ماند. اگر دیرتر رسیده بودم، موتورم را برده بودند.» بعد زیپ ساکش را باز کرد و عکس بزرگی را که لوله کرده بود، درآورد. عکس امام بود. عکس را زد روی دیوار اتاق و گفت: «این عکس به زندگی مان برکت می دهد.» از فردای آن روز، کار صمد شروع شد. می رفت رزن فیلم می آورد و توی مسجد برای مردم پخش می کرد. یک بار فیلم ورود امام و فرار شاه را آورده بود. می خندید و تعریف می کرد وقتی مردم عکس شاه را توی تلویزیون دیدند، می خواستند تلویزیون را بشکنند. بعد از عید، صمد رفت همدان. یک روز آمد و گفت: «مژده بده قدم. پاسدار شدم. گفتم که سرباز امام می شوم.» آن طور که می گفت، کارش افتاده بود توی دادگاه انقلاب. شنبه صبح زود می رفت همدان و پنج شنبه عصر می آمد. برای اینکه بدخلقی نکنم، قبل از اینکه اعتراض کنم، می گفت: «اگر بدانی چقدر کار ریخته توی دادگاه. خدا می داند اگر به خاطر تو و خدیجه نبود، این دو روز هم نمی آمدم.» ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f