eitaa logo
دعاهای حاجت روایی 🤲🤲🤲
939 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.7هزار ویدیو
198 فایل
سفارش قرائت قرآن و نماز اموات ودعاهای جهت روا شدن حاجات ،نمازهای مستحبی و سفارش نمازهای حاجت و همچنین دختران و پسران متدین جهت انتخاب همسر مناسب در ایتا پیام ارسال فرمایید ۰۹۱۹۵۴۲۶۲۷۶خانم اسماعیلی ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونی وقتی یه چیز بزرگ رو نخوان به یکی بدن، چــیـــکار مــی کنــــن؟! یه چیز کوچیکو خیلی خیلی براش بزرگ می کنن، بعد اونو میدن بهش😥😥! مثلا کسی بخواد بچه گول بزنه، براش از یه بستنی🍦 اونقدر تعریف می کنه، که بچه بنده خدا یادش بره عروسک🙉 می خواسته!!! «فقط» اگه تا این جاشو فهیمدی، ادامه اشم بخون... اگه بخوان کسی رو از یه لذت بزرگ محروم کنن، یه لذت کم میذارن جلوش، بعد اونو براش بزرگ میکنن! مثلا وقتی بخوان لذت داشتن یه زندگی خوب رو از یه دختر بگیرن، لذت د و س ت پ س ر رو دو دستی تقدیمش می کنن، با کلی آب و تاب💫 و تعریف 🎉و پیاز داغ✨... بعد میدونی چی میشه؟ آدم که با لذت کم دووم نمیاره، افسرده میشه، سرد میشه، هزار و یک بلا سرش میاد... ادامه دارد... 🌺@Azkodamso
یادته گفتیم اگه بخوان یکی رو گول بزنن چیکار می کنن؟ یه چیز کـــــوچـــــولـــــو میدن دستش، بعد براش بزرگش میکنن... خواهش می کنم بی تعصب بخون ادامه اش رو، یعنی با فکر، با عقل... تو غرب، پول💸و طلا👑و ماشین🚗و آرایش💋و قشنگی و مد و لباس و فیلم و لذتای جنسی و دیسکو و کافه و دوست و... رو راحت در اختیار مردم می ذارن، بعد به مردم شون میگن: الا ای مردم! اصلا لذت همینیه که شما دارین! مگه بیشتر از این میشه باشه؟! ببینین که بقیه کشورا آزاد نیستن و شما آزادین! خوشبختین! از اون طرف به مردم کشورای دیگه هم میگن: الا ای مردم نا متمدن بدبخت مظلوم! به شما اجازه نمی دن کیف دنیا رو ببرین، اصلا بیاین پیش خودمون، «مثل ما» زندگی کنین تا بفهمین لذت یعنی چی... بعد اگه بررسی کنی، می بینی که مردم شون همچینم لذت نمی برن! مثلا میزان خودکشی اونجا در حد مرگ بالاست! یا بعضی کشورای اروپایی حدود نصف جمعیت شون افسرده ان! یا اینکه خیلی از اونایی که تا تهش رفتن راهشون رو عوض می کنن، مثل ادواردو... ادامه دارد... 🌺@Azkodamso
70 80 درصد بدن ما آبه... ولی خیس نیستیم!!! . . . چقد خوشگل آفریده شدیم... 🌺 @Azkodamso
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 ❣🌸 وقتی لاغرمی شد.مادرم ناراحت می شد،ولی می دیدیم خودش از اینکه لاغر شده بیشترخوشحال است. می گفت:((بهترمی تونم تحرک داشته باشم وکارام رو انجام بدم‌!)) مادرم حرص می خورد.به زور مدرسه دوسه برابر به خوردش می داد. غذاهای سفارشی ومقوی برایش می پخت:ابگوشت،ماهیچه وآش گندم. اگرمی گفت:((نمی تونم بخورم))،مادم از کوره در می رفت که ((یعنی چی؟))باید غذا بخوری تا جون داشته باشی!)) همه عالم ادم از عشق وعلاقه اش به کله پاچه خبر داشتند،مادرم که جای خود.تادوبار نوبت ماموریتش برسد،چند دفعه کله پاچه برایش بار می گذاشت. پدرم می خندید که((کاش این بنده خدا همیشه اینجا بود تاما هم به نوایی می رسیدیم!)) پدرم بهش می گفت:((شماکه هستی می گه،می خنده وغذا می خوره،ولی وای به روزایی که نیستی!خیلی بداخلاق می شه،به زمین وزمون گیر می ده. اگه من یا مادرش چیزی بگیم،سریع به گوشه قباش برمی خوره،مارو کلافه می کنه. ولی شمااگه از شب تا صبح هم بهش تیکه بندازی،جواب می ده ومی خنده!)) به پدرم حق می دادم. زوز می زدم باهیئت رفتن وپیاده روی و زیارت،سرگرم شوم اما این ها موضعی تسکینم می داد،دلتنگی ام را از بین نمی برد.گاهی هم با گوشی،خودم راسرگرم می کردم. وقتی سوریه بود،هرچیزی را که می دیدم به یادش می افتادم،حتی اگر منزل کسی دعوت بودم یا سرسفره،اگرغذایی بودکه دوست نداشت،یابرعکس خیلی دوست داشت. درمجالسی که می رفتیم واو نبود،باز دلتنگی خودش را داشت. به هرحال وقتی انسان طعم چیزی را چشیده وحلاوت ان را حس کرده باشد،درنبودش خیلی بهش سخت می گذرد. در زمان مرخصی اش،می خواست جورنبودش را بکشد. سفره می انداخت،غذامی اورد،جمع می کرد،ظرف می شست،نمی گذاشت دست به سیاه سفیدبزنم. می نشست یکی یکی لباس هارا اتو می زد.مهارت خاصی دراین کار داشت واتوکشی هیچ کس را قبول نداشت. همان دوران عقدیکی دو بارکه دید چندبار گوشه دستم را سوزاندم،گفت:((اگه تو اتو نکنی بهتره!)) مدتی که تهران بود،جوری برنامه ریزی می کردکه برویم دیدن خانواده یکی از همرزمانش. از بین دوستاش فقط با یکی رفیق گرمابه وگلستان بودند ورفت امد داشتیم. می شد بعضی شب ها همان جا می خوابیدیم ووقتی هم هردونبودند،بازماخانم ها باهم بودیم ******************** راضی نمی شدم دوباره مادرشوم. می گفتم:((فکرشم نکن!عمرا اگه زیربار بچه وبارداری برم!))خیلی که روضه خواند((الان تکلیفه واقا گفته ن بچه بیارید)) ومی خواست با زیاد شدن نسل شیعه متقاعدم کند،بهش گفتم:((اگه خیلی دلت بچه می خواد،می تونی دوباره ازدواج کنی!)) کاردبهش می زدی،خونش درنمی امد.می گفت:((چندسال سختی کشیدم که اخر از یکی دیگه بچه داشته باشم؟)) به هرچیزی دست زد که نظرم راجلب کند،امافایده نداشت. نه اوضاع واحوال جسمی ام مناسب بود،نه از نظر روحی امادگی اش را داشتم.سرامیرمحمدپیرشدم. ادم می تواند زخم هاوجراحی ها را تحمل کندچون خوب می شود،امازخم زبان ها را نه.زخم زبان به این زودی ها التیام پیدا نمی کند. برای همین افتاد به ولخرجی های بیجا والکی.فکرمی کرد بااین کارها نگاهم مثبت می شود. وضعیت مالی اش اجازه نمی داد،ولی می رفت کیف وکفش مارک دار ولباس های یکدست برام می خرید،اما فایده ای نداشت.خیلی بله قربان گو شده بود. می دانست که من باهیچ کدام از این ها قرار نیست تسلیم شوم. دیدم دست بردارنیست،فکری کردم وگفتم شرطی جلوی پایش بگذارم که نتواند عمل کند. خیلی بالا پایین کردم،فهمیدم نمی تواند به این سادگی ها به دلیل موقعیت شغلی اش سفر خارجی برود. خیلی که پاپی شد،گفتم:((به شرطی که من رو ببری کربلا!)) شاید خودش هم باورش نمی شدمحل کارش اجازه بدهند،اما ان قدر رفت وامد که بلاخره ویزا گرفت. مدتی باهم خوش بودیم.باهم نشستیم از مفاتیح،آداب زیارت کربلا را دراوردیم.دفعه اولم بود می رفتم کربلا. خودش قبلا رفته بود. آنجا خوردن گوشت را مراعات می کردونمی خورد. بیشتر با ماست سالادوبرنج واین ها خودش را سیر می کرد.تبرکی های سنگ حرم را خریدیم. برخلاف مکه نرفتیم بازار،وقت نداشتیم وحیفان می امد برای بازار وقت بگذاریم می گفت:((حاج منصور گفته توی کربلا خرید نکنید.اگه خواستین برین نجف!)) از طرفی هم می گفت:((اکثراین اجناس تهران هم پیدا می شه،چرا بارمون رو سنگین کنیم؟)) حتی مشهد هم که می رفتیم،تنها چیزی که دوست داشت بخریم،انگشتروعطر سیدجواد بود. زرشک وزعفران هم می امد تهران می خرید. @Azkodamso
تقدیر من از بند تو آزاد شدن نیست دیدی که گشودی در و من پرنگشودم @Azkodamso
✨﷽✨ ✍پیرمرد محتضری که احساس می کرد مردنش نزدیک است، به پسرش گفت: مرا به حمام ببر. پسر، پدرش را به حمام برد. پدر تشنه اش شد. آب خواست. پسر قنداب خنکی سفارش داد برایش آوردند و آن را به آرامی در دهان پدر ریخت و پس از شست وشو پدر را به خانه برد. پس از چندی پدر از دنیا رفت و روزگار گذشت و پسر هم به سن کهولت رسید روزی به پسرش گفت: فرزندم مرگ من نزدیک است مرا به حمام ببر و شست وشو بده. پسر نااهل بود و با غر و لند پدر را به حمام برد و کف حمام رهایش کرد و با خشونت به شستن پدر پرداخت. پیرمرد رفتار خود با پدرش را به یاد آورد. آهی کشید و به پسر گفت: پسرم تشنه هستم. پسر با تندی گفت: این جا آب کجا بود و طاس را از گنداب حمام پر کرد و به حلقوم پدر ریخت. پدر اشک از دیده اش سرازیر شد و گفت: من قنداب دادم، گنداب خوردم. تو که گنداب می دهی ببین چه می خوری؟ 🍂🌸🍂 @Azkodamso 🍃🍂🌸🍃🍂🌸
❣دقایقی را که به عیب جویی، دیگران می گذرانیم، اگر صرف، اندیشیدن به عیبهای خود کنیم، فایده های زیادی می بریم، که کوچکترین آن خودشناسی است❣ ّّ 🍂🌸🍂 @Azkodamso 🍃🍂🌸
پیری 🔹 یک روز از ملانصرالدین پرسیدند که چرا اینقدر پیر شده است؟ ملا با تعجب گفت: اشتباه می کنید زور من با جوانیم اندکی فرق نکرده است. چونکه آن زمان در گوشه حیات خانه ما یک گلدان سنگی بود که نمی توانستم آن را بلند کنم، اکنون هم که پیر شده ام نمی توانم. به همین جهت زور بازویم هرگز کاهش نیافته است. 🍂🌸🍂 @Azkodamso 🍃🍂🌸🍃🍂🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اعوذبالله من الشیطان الرجیم وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ۖ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا يَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً ۖ وَلَا يَسْتَقْدِمُونَ (۳۴ اعراف) شهادت رییس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع ان شاء الله موجب تربیت نسل دانشمند جدید و کاهش عمر رژیم غاصب صهیونیستی خواهد شد بحول و قوه الهی. روح این شهید والامقام را شاد کنیم با صلواتی بر محمد و آل محمد. ۷ آذر ۹۹ @Azkodamso