💙🫐 خواهر معصوم من غصه داشت من از چشمهاش می خوندم ولی تو خودش میریخت🥺😢 از سفر برگشتیم و آریا هربار با من قرار می ذاشت و من از ترس این که فیلم ها رو پخش نکنه سر قرار حاضر می شدم! آریا هم که به خواسته اش رسیده بود ازمن سواستفاده می کرد!! رابطه ما اجباری بود و علی رغم میل باطنی من البته من مثل اوایل اعتراض نمی کردم چون می دیدم فایده ای نداره و خودم رو به دستای آریا می سپردم و اونم هرکاری دوست داشت می کرد!🤦🏻‍♀ این میون رابطه ام با مهران سرد شده بود اصلا از رابطه داشتن بیزار بودم هربار مهران سمتم می اومد با رفتارهام از خودم می روندمش!! مدتی گذشت و این رابطه اجباری برای من عادت شده بود شاید خودم هم از این حسم بیزار بودم ازخودم عصبانی بودم اما کنترل احساساتم دست خودم نبود اگه دوروز آریا رو نمی دیدم بی تاب بودم بی قرار بودم واعصابم خورد بود !😮‍💨 هر موقع مهمونی دعوت می شدیم چشم چشم می کردم آریا رو ببینم و دلم آروم بشه ، من تفاوت آریا با مهران رو میفهمیدم ومی دونستم مردی که شریک زندگی من از همه لحاظ برتری داره و قابل مقایسه با آریا نیست ،، اما قلب من روح من به سمت آریا پرواز میکرد خودم هم نمی دونستم چرا اون رو تا این حد دوست دارم چرا به سمت اون کشیده می شم! ☹️ من آریا زمانی که باهم بودیم وقبل ازدواجم اینطور دوست نداشتم !! شاید هم از شخصیت قدرت طلبی که داشت و قبلا من ازش ندیده بودم وبه تازگی کشف کرده بودم خوشم اومده بود وتوجهم را به شدت نسبت به خودش جلب کرده بود !!😍☺️ طوری که چشم هام به غیر او هیچ کس رو نمی دید .. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌷عصر زیباتون 🧡دلی پر از عشق و امید 🌷سلامتی و برکت 🧡دعای امروزم برای شما 🌷تقدیم به شما خوبان 🧡شروع هفته تون عاااااالی ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─

💠توی گرفتاری ها این #چهارذکر رو بگو 👆 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💙🫐 آریا به خاطر به دست آوردن من خودش رو به آب و آتش زده بود ، همه موانع روپشت سر گذاشته بود بارها خطر کرده بود ومن ازین جهت این طور خواهانش شده بودم ودل درگرو عشقش سپرده بودم😍💓 مهران رو نمی دیدم حضورش برای من کمرنگ شده بود فقط آریا آریا آریا ، نمی دونم دردم چی بود به پریا فکر نمیکردم به خونواده ام فکر نمی کردم،! یه جورایی اون رو مقصر این ماجرا میدونستم اگه به حرف من گوش داده بود و با آریا ازدواج نکرده بود شاید هیچ کدوم از این اتفاق ها نیفتاده بود ،… من نمی تونستم عاقلانه فکر کنم انگار سحر وجادو شده بودم گاهی حس میکردم برام طلسم گرفته بودن😣😮‍💨 روزگار به همین منوال می گذشت تا اینکه من متوجه شدم مدتی عقب انداختم! تصمیم گرفتم برم ویه آزمایش بدم بدون این که به کسی بگم آزمایش دادم و وقتی جواب آزمایش رو گرفتم دیدم بله من باردارم😰🥶 دنیا روی سرم خراب شد خوب می دونستم بچه تو شکمم از آریاست! من با مهران هفته ای یه بار رو رابطه داشتم اما مهران هواسش بود بچه دار نشیم و اگه بهش می گفتم حامله ام به هیچ وجه باور نمی کرد بچه مال خودش باشه وبه من شک می کرد..!! باید چکار می کردم چطور خودم رو از این مهلکه ازاین مصیبت نجات می دادم،، ازبیمارستان بیرون اومدم و تموم راه فکر کردم شب سر میز شام صحبت رو پیش کشیدم ورو به مهران گفتم نظرت چیه دیگه بچه دار بشیم !☺️😅 من دلم می خواد مادر بشم دیگه وقتشه ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💠توی گرفتاری ها این #چهارذکر رو بگو 👆 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💠حق الناس فقط پول نیست: تهمت،فتنه،دل شکستن،غیبت،بردن آبرو و رعایت نکردن حجاب و...اینها مصادیق بارز حق الناس هست! ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

خدا رو قضاوت نکنید چرا واسه یک اتفاق که فکر میکنی بده با خدا قهر میکنی شاید خدا واست خیر بزرگتری رو در نظر گرفته ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

🌿🌺﷽🌿🌺 💚هیچ وقت نا امید نشید، اجازه ندید که شرایط منفی و چیزی که نمی بینید شما رو قانع به قبول شرایط بکنه، 💌دایما به خدا بگید خدایا میدونم که تو بزرگ تر از این بیماری هستی، بزرگ تر از این اعتیاد هستی، و قدرتمندتر از این مشکل هستی باور دارم که تو سلامتی را به من باز خواهی گرداند. 💫من ازتون میخوام که ایمان خودتون رو بازیابی کنید نسبت به چیزهایی که تسلیم شدید. ✔️اون خونه‌ای که میخواستید بخرید و نشد خونه‌ی مناسب شما نبوده‌ ✔️اون ارتقای شغلی که نتونستید به دست بیارید.عادلانه نبود خدا برات یه چیز بهتر داره. ✔️کسی رابطه‌اش با شما رو قطع کرده، و به شما بد کرده این پایان داستان شما نیست. 💫یک فصل جدید در زندگی تون وجود داره و یک شروع جدید با فردی بهتر از آنچه که تصور میکردید. 🤍باور کنید اگر خدا در آینده کار شگفت انگیزی برای شما نداشت الان زنده نبودید. ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

خدا رو قضاوت نکنید چرا واسه یک اتفاق که فکر میکنی بده با خدا قهر میکنی شاید خدا واست خیر بزرگتری رو در نظر گرفته ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

❌#حق‌الناس ادا یک درهم حق الناس برابر است با هزارسال عبادت... ☘مرحوم آیت الله ناصری ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°

💙🫐 مهران لبخندی زدو گفت : چه خوب بالاخره به این نتیجه رسیدی البته از وقتش هم گذشته من خیلی وقت می خواستم راجع به این موضوع صحبت کنم اما می ترسیدم مخالفت کنی برای همین حرفی نزدم !😁 گفتم : چرا که نه اصلا ازهمین امشب اقدام کنیم !!😉🙃 یه هفته ای گذشت و من هرشب با مهران رابطه داشتم آنقدر ذهنم شلوغ و به هم ریخته بود که حد نداشت !! هنوز به آریا نگفته بودم ازش حامله ام می خواستم سوپرایز بشه از اینکه بچه اون تو وجودم بودبه خودم می بالیدم !!😍 یه روز که آریا زنگ زد تا باهم قرار بذاریم من سر راه یه جفت کفش بچه گونه خریدم با یه کیک کوچیک که روش نوشته بود باباشدنت مبارک ، وبا شوق رفتم به دیدن حضرت یار❤️‍🔥 وقتی رسیدم زنگ آیفون رو زدم و منتظر شدم با آریا همیشه تو خونه یکی از دوستاش قرار می ذاشتیم یه آپارتمان نوساز مجردی کوچیک بود ! خیلی از واحدها خالی بود و واحد‌های هم که پر بود اصلا رفت و آمدی نداشتند و کلا همسایه ها با کسی کاری نداشتن،.. آریا درو باز کرد و من از پله ها به طبقه دوم رفتم و هنوز نرسیده بودم که دیدم آریا درو باز کرد، لبخندی زدم و وارد خونه شدم آریا درو بست، به کیک اشاره کردو گفت این چیه؟ کیک رو روی اپن گذاشتم وگفتم برات سوپرایز دارم!!🎂😉 هردو دلتنگ هم بودیم تنها دغدغه ای که داشتم خواهرم بود نگران بودم اگه یه روزموضوع رو بفهمه من رو بد قضاوت کنه منی که به اجبار آریا و اکنون عشق تن به این رابطه داده بودم این عشق بود که من را اسیر کرده بود !!😔 ╔═•══❖•ೋ° @Talangoory ╚═•═◇💐⃟‌َ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜؔٛٚؔ♥️•ೋ•ೋ°