طرف ؛ یکروزنیستعضوشده
بعدلفمیده
بابایکموایسابزارمناستعدادهامُنشونت بدم
خوشتنیومدلفبده😐🤣🚶🏿♂
هدایت شده از آرامجای .
کاش یه مغازه بود آدم میرفت میگفت:
بی زحمت یه کم "خیال خوش" میخوام
ببخشید این "خنده ها از ته دل" چندن؟
آقا این "آرامشا" لحظه ای چند؟
این"بی خیالیا" که میپاشن رو زندگی مشتی چند؟
ازین "روزایی که بی بغضن" دارین؟
ازین "سالایِ بی رنج" اندازه دل ما دارین؟!
این "شادیا" دوام دارن؟!
کاش یه جایی بود میشد رفت و بگی آقا"زندگی" میخوام بی زحمت جنس خوبش !
هدایت شده از پین رو بخون خوشگله
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ورژن موزیکِ شروینم خیلی خوب دراومده🥲🥲
♡{@aneh_sherli}
- تامیلا -
این ورژن موزیکِ شروینم خیلی خوب دراومده🥲🥲 ♡{@aneh_sherli}
اونجاکهمیگهبراینخبههایزندانیوعکس
حاجاحمدمتوسلیانمیاد..
میکسشبشدتپسندمبود(:🚶🏿♂
شایدشماخبرنداشتهباشید
اماکسیبافکرتونبخواب ِ
ویسهاتونرو۱۰بارگوشبده
وعکستونروببوسه..
- تامیلا -
قفلی🚶🏿♂ هنذفریتکجاستجوندل؟
این اولین آهنگی بود که از علی یاسینی گوش دادم و یک نفر رو ماه قشنگم سیو کردم که الان دیگه هیچ نقشی تو زندگیم نداره:)
- تامیلا -
این اولین آهنگی بود که از علی یاسینی گوش دادم و یک نفر رو ماه قشنگم سیو کردم که الان دیگه هیچ نقشی ت
خیلیبدهکهآدماروازخوببودنپشیمون
میکنید!🚶🏿♂
- تامیلا -
حسمیکنمآسموندختره..!
آخههروقتدلشمیگیرهگریهمیکنه ..
اگهمردبودموهاشسفیدمیشد🚶🏿♂
ولیخب
گاهیبدخُلقیُ ؛ اعصابخوردیُ ؛ بداخلاقیارتباطنزدیکومستقیمیبا
دلتنگیداره!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
* بغضتوصداشُچشمهای ِ پرازاشکش(:
- تامیلا -
-
حوصلمسررفتهبودُناراحتیُخستگی ُکلافگیبهشاضافهشدهبود..
اعصابمخوردبودُداشتمسعیمیکردم خودم ُ بایهچیزیسرگرمکنم
داشتکتابمیخوند . .
همونکتابیکهبراشخریدهبودم
ترقوه!
انگارغرقشدهبودتوکتابُباخوندن ِ هرخطازکتاببیشترازدنیای ِ پیرامونش
فاصلهمیگرفت
اسمشُصدازدم ؛ اماانقدرحواسشپرت ِ کتاببودانگاراصلاصدامُنشنید
برای ِ باردومصداشزدم ؛
انگارتازهمتوجهشدهبود ، نگاهشُازکتابگرفتوباحالتسوالیگفت؛
ها ، چیشده ، جان
- انقدرفتیتوکتابازدستنرییهوقت؟
خندید ُ گفت؛ آخهمیدونی، خیلیقشنگه!
چیمیخواستیبگی؟
- حوصلمسررفته
کتابُبست ُ گذاشترومیز
بعدنگاهمکرد ُ گفت؛
خبمندرخدمتم ، بیابشینبگوچیکارکنیم
کهحوصلتبیادسرجاش؟
رفتمنشستمروبهروشُشونههامُبالا انداختم
- نمیدونم
گفت ؛ میخوایجرئتحقیقتبازیکنیم؟
ذوقزدهلبخندزدمُگفتم ؛ اررهعاالیه!
لبخندیزدُرفت ُ یهبطریآبمعدنیآورد ُ
رویمیزگذاشتوچرخوند
سر ِ بطریسمتخودشایستاد
نگاهشکردمُگفتم ؛
خببجرئتیاحقیقت؟
خندیدُگفت؛ معلومهدیگه ؛ حقیقت
همونلحظهسوالیازذهنمگذشتُ
ناخودآگاهبهزبونآوردمش..
- چقدمنُدوستداری؟
منتظربودمازسوالمجابخورهیاجوابندهُ طفرهبره
امادرکمال ِ تعجبلبخندمهربونیزدُجوابداد:
بعضیدوستداشتناحدُمرزنداره
نهاینکهشعاریحرفبزنم ؛ نه
کیتونستهبرایِ عشق ِ خدابهبندهاشرو
حد ُ مرزبزارهیااندازهمشخصیتعیینکنه
یاکیتونستهعشق ِ بینمادر ُ فرزندرو
اندازهگیریکنه ُ مثلابگهاینمادر۵۶تابچهاشرودوستداره
تاحالاشنیدیهمچینچیزی؟
سرمُبهعلامت"نه"تکوندادم
ادامهداد ؛ خبپسمنمتوروبدون ِ حدُمرز
دوستدارم!
یهطوریکهکسینمیتونهاندازهبگیره
جوابمُگرفتهبودمُ ؛ لبخندیازسرشوقزدم
بطریروچرخوندُاینبارسربطریسمتمن ایستاد
نگاهمکردُبیمعطلیگفت ؛
بزرگتریندروغیکهگفتیچیبوده؟
- وقتاییکهخوبنبودمُحالمُپرسیدن؛گفتمخوبم
بغضکردم
بلندشدُکنارمنشست
دستشُدورمحلقهکردُ ، بغلمکرد!
ازهمونبغلهاییکهآدمغرقمیشهتوحال ِ خوب
ازهمونبغلقشنگا!
اتوبانتهران؛قم
باآهنگهای ِ علییاسینی
وخوشحالیبرای ِ کنسلشدنونرفتنمدرسهی ِ فردا
واسترس ِ امتحانعلوموریاضیشنبه
بله ؛ مندقیقاالانتوهمچینوضعیتیم😂