❤️💚❤️💚
#حرفحساب
+حاجآقاپناهیانمیگفت:
آقا #امامزمـان صبح
به عشق شما چشم باز میکنه
این عشق فهمیدنے نیست...!
بعدما صبح که چشم باز میکنیم
بجایِ عرض ارادت به محضر آقا
گوشیامونو چک میکنیم
زشته نه 😐🤷♂️
امام زمانت رو دریاب:
🌿
🔔 یک #حدیث_قدسی هست که
اصلا آدم را از خجالت آب میکند😔
🍃خداوند تبارک و تعالی میفرماید:
🔹 يا مُطْلَقاً فِي وِصٰالِنا، اِرْجِع؛ وَ يا مُحلفا عَلِيِّ هجرنا، كَفَر؛ أَنَّما ابعَدنا اِبْليس لِانَه لَمْ يَسْجُدُ لَكَ، فَواعَجَبا كَيْفَ صَالَحَتْه وَ هَجَرتَنا
🌼 ای كسی كه #وصال ما را ترك كردهای، برگرد.
🌸 و ای كسی كه بر جدايی از ما سوگند خوردهای، سوگند خود را بشكن.
🌼 ما ابليس را برای اين از خود رانديم كه بر تو سجده نكرد،
🌸 پس چقدر عجیب است كه تو او را #دوست خود گرفتهای و ما را ترك كردهای...
- چهقدراللهرویِماحسابکردهکهشدیم؛
اشرفمخلوقات
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج ...❤️
#عاشقی
🦋 @Tanhamasir_Sb
جمعه جان!
دستم را بگیر
بیا تا آسمان رؤیا هایمان پرواز کنیم،
و دور شویم از این زمینِ غریب...
مردم
سالهاست عادتشان شده جمعه ها،
کوله ی دلتنگیشان را که باز میکنند، هرچه غم و غصه دارند روی تو می ریزند...
از صبح تیر های کل هفته را در می آورند و در قلب تو فرو می کنند...
و تا غروب، سرودِ امان از عصر دلگیری را در گوش تو میخوانند...
جمعه ی عزیز
میدانمت که روزگاریست
تمام فریاد های دل های تنگ را در آغوش آرامت، به گرمی گرفته ای...
میفهممت که مدتهاست
زخم های بی رحمی ها را با بوسه های مهرت پانسمان کرده ای...
اما
لطفا می شود یکبار این کار ها را نکنی؟!
بیا و یکبار زمین و شکسته دلانش را به حال خودشان رها کن!!
بگذار و بگذر تا شاید به خود بیایند...
تا شاید روزی بفهمند این جمعه آفریده نشده برای تکه پرانی به صبح و غروبش!
آفریده نشده برای آه و اندوه جدایی هایشان و زخم زدن هایشان!
آفریده نشده برای دست و پا زدن در منجلاب های دنیایی!
آفریده شده تا گمگشته پیدا شود...
جمعه جان
بیخیال زمین و زمینیان!
از آسمان چه خبر؟...
ای مخلوقِ زیبا!
ای مهربانِ هفته!
ای یاد آورِ چشمه ی حیات!
دستم را بگیر
و دردم را ببر
و سلامم را بده
به صاحبم ... به مولایم ... به آقایم ...
به کسی که نامت به نام زیبایش گره خورده ...
#لحظاتعاشقی
#دلنوشته
#وصال
#التماس_دعا
🆔 @tehrantanhamasiri
دست مرا بگیر ، یافارس الحجاز
بی تاب و خسته ام ، ای بهترین نیاز
چشمان منتظر ، مدفون به زیر خاک
آه از فراق تو ، داد از شب دراز
با رفتن بهار ، آمد خزان عشق
ویرانه ی مرا ، با دیدنت بساز
در لابلای موج ، گم کرده ام تورا
کو دست معجزه ، کو راه چاره ساز؟
لبریزم از گناه ، امّید آخرین
اشک دلم شده ، آغاز احتراز
پاییز غربتت ، شعر مرا گرفت
تقدیر واژه شد ، این داغ پر گداز
از نور پاک تو ، میگردد آسمان
جان دارد از ولی ، هستی هر نماز
در کوچه با نسیم ، با هرصدای آب
میخوانمت به عشق ، میخوانمت به راز...
#ارسالی_کاربر
#وصال