#محمدجعفرنصراصفهانی
#خاطرات_شهدا
#روایت_عشق
با شهید نصر به مشهد رفته بودیم .
ایشان از شب تا صبح در حرم گریه میکردند .
فردای آن از شهید نصر سوال کردم :
خب انشاالله شفای خودت را گرفتی؟
ایشان با کمال خوشرویی گفت:
من شفانخواستم.
با تعجب پرسیدم پس چه خواستی؟
شهید نصر با خنده پاسخ داد:
من از خدا شهادت خواستم و امامرضا (ع)را شفیع قرار دادم.