نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست...
مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست
تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من
خودش از گریه ام فهمید مدت هاست،مدت هاست
به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق
اگر آه تو در آیینه پیدا نیست، عیب از ماست
جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار
اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاست
من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل
تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست...
در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی
اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست...
#فاضل_نظری
#شعر
تفکر عمیق و زجرِ شدید؟
یا ساده گرفتن مسایل و زندگیِ جدید؟
کدام یک؟
مسأله این است...
دلم عمیقا برای #امیر تنگ شده... ولی حقیقتا نمیدونم کدوم یکی از سکانس های بینظیرشو بذارم...
22.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#امیر قصهی ما توی این قسمت، داره خرما میخره ببره توی مدرسهی جنگ زده ها پخش کنه که یکم بتونه دلِ #شیرین قصهی ما رو به دست بیاره...
خیال پردازی میکنه توی مسیر و خلاصه خودتون ببینید...
با دیدن این قسمت، یاد این شعر حسین منزوی میوفتم:
خیال خام پلنگ من، به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را از بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من، دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من، ورای دست رسیدن بود
گل شکفته خداحافظ، اگرچه لحظۀ دیدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خط ایم آری، موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
#امیر
#وضعیت_سفید