#خورشید_گرفتگی
دیدگاه اول: قرار بود داخل مسجد نماز آیات خوانده شود...
گفته بودند که قرار است خورشید کمی پشت ماه برود... مثل بچه هایی که خجالت می کشند در جمع بزرگتر ها و پشت مادرشان قایم می شوند، خورشید هم گویا بعد از مدت ها دوباره بچه شده بود و پشت ماه قایم شده بود...
رفتیم نماز را خواندیم تا خورشید، کمی از این خجالت زدگی بیرون بیاید و به تابیدنش ادامه دهد... بعد از نماز به بچه ها گفتم که بیایید از پشت این شیشه های رنگی تماشا کنیم خجالت زدگی خورشید را... آمدند... کمی که چشممان را ریز می کردیم و دقت می کردیم، میشد دید... این صحنه را همان لحظات ثبت کردم...
دیدگاه دوم: مثل ما آدم ها که دلمان هر از گاهی می گیرد، خورشید هم دلش می گیرد... شباهت نزدیکشان این است که آهسته آهسته می گیرد... اولش آدم احساس می کند که نه! چیزی نشده... یک کدورت اندکیست و زود رفع می شود... ولی می بینی که نمی شود و بیشتر هم می شود... اینجاست که ناز و نماز به داد این گرفتگی می رسد... من علت تامهی نماز آیات را نمی دانم ولی آنگونه که به ذهن ناقص من می رسد، شاید یکی از حکمت هایش همین باشد که خدا می خواهد بگوید، ببین وقتی خورشید یواش یواش سیاه می شود نماز خواندن را فراموش نکن؛ وقتی احساس کردی که دل تو هم یواش یواش سیاه می شود، نماز بخوان... دل آدم هم که همیشه در معرض سیاه شدن است... پس همیشه هم واجب است...
از کجا رسیدیم به کجا...
#متن
#شاید_خودم
@Tanhatarinhaa