37.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوباره #کمال
شرایط و موقعیت، انسان ها را می سازد و تغییر می دهد...
آدمی گاهی حتی در خواب خود هم نمی بیند که یک آدم دیگر بشود... که یک شب بخوابد و فردا صبحش ببیند زمین تا آسمان فرق کرده است... بعضی ها مجبور می شوند که بد بشوند ( البته از نظر یک عده)... همین بعضی ها اما تظاهر به خوب بودن می کنند که بدی هایشان یک شبه معلوم نشود... وگرنه تغییر کردهاند... حالا اگر موقعیت هم جوری بهشان فشار بیاورد که بدی هایشان ظهور پیدا کند که چه بدتر...
کمالِ قصهی ما اما درگیر اشتباه یک نفر دیگر شده است... کسی که گوشت و خونش با او یکیست... خواهرش... قبلا دربارهاش نوشتهام... ولی اینبار میخواهم کمی دقیقتر بگویم...
اگر به دیالوگ های کمال بعد از پاپیچ شدن های صادق به او دقت کنید، متوجه می شوید که او میخواهد بفهماند که آدم کمی نیست... می خواهد بگوید که هنوز هم می تواند کار های بزرگی انجام بدهد... ولی موقعیت ها او را تحت فشار قرار می دهند... برای او سخت است که خواهرش جزء منافقین باشد و خدمات او به گروه ا.ط.ل.ا.ع.ا.ت.ی شان نادیده گرفته شود و یک شبه به باد برود...پس میزند به دل تنگهی چهار زبر که خواهرش را؛ پارهی تنش را بکشد تا این لکهی ننگ را به نحوی از پروندهی زندگی خود و خانوادهاش پاک کند... ولی نمی شود که نمی شود... همیشه نظرم دربارهی آنهایی که در این گونه کار ها( ا.ط.ل.ا.ع.ا.ت) هستند این بوده است که کاش خانوادهای نداشتند تا مجبور نشوند در مقابل اشتباهات آنها نیز تقاص پس بدهند...
کمال نمی خواست اینگونه بشود... ولی شرایط او را به این روز انداخت...
#شاید_خودم
#ماجرای_نیمروز
#رد_خون