🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
این روز ها که پر از اتفاقات ریز و درشتاند، به نگارش وقایع کوچک و گاها بزرگ شخصی خودم پرداختهام...
#او
بیشتر اوقات در خانه، تنهاست... بهتر بگویم، همیشه در خانه، تنهاست... دیگر کسی را ندارد... سالهاست که با خودش زندگی می کند... مجسمهی واقعی تنهاییست... آدم هایی هستند که اطراف او باشند ولی او با کسی نیست...
به خانه که می رسد، خسته است... دراز می کشد و دستش را به روی پیشانیاش می گذارد و به سقف خیره می شود... زیر لبش کلماتی زمزمه می کند که نمی شود متوجه شد... این، غریب ترین حالت اوست که مرا به فکر فرو می برَد... انگار که با این کار، سنگی را به اعماق دلم می اندازد و آن سنگ، هرگز به ته چاه دلم نمی رسد و فقط دلهرهای هولناک در من پدید می آورد...
نصف شب ها از خواب بیدار می شود و نمی تواند بخوابد... او مدام فکر می کند... غمگین ترین چشم ها برای اوست... داغ چندین هزار خاطرهی تلخ بر جان او نقش بسته است... کمتر کسی را به صبوری او دیدهام... گریهاش به راه است... همچین کسی که با غم، همزیستی داشته باید هم گریهاش به راه باشد... کافیست روضهای خوانده شود... چشم هایش خیس و قرمز می شوند... وای... او اگر این گریه را نداشت، چه می کرد؟...
#او
#شاید_خودم
#متن
#تنها_ترین_ها
@Tanhatarinhaa
🇱🇧تَنْهٰاتَرینْهٰا🇵🇸
#او بیشتر اوقات در خانه، تنهاست... بهتر بگویم، همیشه در خانه، تنهاست... دیگر کسی را ندارد... سالهاس
پس از گذشت پنجاه و هشت روز، دوباره از #او نوشتم...
#گرداب_تنهایی
سالها پیش در مجلهای به مطلبی عجیب برخوردم... مثلث برمودا... مکانی ناشناخته در وسط اقیانوسی بزرگ که اگر کسی به آنجا رفته بود، زنده برنگشته بود... می گفتند به دلیل جاذبهی زیاد زمین در آن نقطه از زمین است که همه چیز را به درون خود می کشد و غرق می کند... خوفناک بود و باورنکردنی...
با خودم گفتم شاید کسی هم این گرداب را از نزدیک دیده باشد... شاید هم زنده برگشته باشد ولی کسی او را نشناسد... کسی که چنین چیزی را از نزدیک دیده باشد و زنده بیرون آمده باشد باید آدم بسیار عجیب و ناشناخته تری از آن گرداب باشد...
بعدتر ها همهی این آدم ها را دیدم... آنها مثلث برمودا را ندیده بودند ولی... گرداب های خوفناک تری از آن گرداب را دیده بودند... آنها در گردابِ ناشناختهی معانیِ غیر قابل توضیح اطراف خود گیر افتاده بودند... گردابی که نه می توانستند به کسی خبر بدهند که در آنجا گیر افتادهاند و نه کسی اگر خبردار می شد می توانست آنها را نجات بدهد... مثلثی بدتر از مثل برمودا... مثلثی که ضلع به ضلعش، آنها را گرفتار کرده بود... خودشان، معانیِ غیر قابل توضیح، اطرافیان... و بدتر از همه، اطرافیان... و ای وای از دست اطرافیان...
ادامه باشد برای بعد...
#معنا
#متن
#مثلث_برمودا
#شاید_خودم
@Tanhatarinhaa
هدایت شده از حیـّان🇵🇸
آنها که دردی دارند
میدانند
که چه ساعتی از شب است.
- بهجت نجاتیگیل؛ فارسیِ سیامک تقیزاده
از کانال «آن».