eitaa logo
کانال روضه دفتری مداح دلسوخته(ترنم نور)
1.5هزار دنبال‌کننده
63 عکس
80 ویدیو
49 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjone مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
. مداح: حسین هوشیار •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• "یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّه، یا مُحَمَّد بن عَبدِالله، یا اِمامَ الرَّحمَه، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِه، یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه" اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد شمع سان، ناله و سوزِ جگر آغاز کنيد همه با هم به سَما دستِ دعا باز کنيد خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد مُهرِ غم، نقش به بال و پرتان مي گردد مرگ دورِ سَرِ پيغمبرتان مي گردد پيک غم از حرمِ خواجه ي اَسرا آيد خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد کاورانِ اَجل از جانبِ صحرا آيد نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد قاصد مرگ کجا، کعبه ي مقصود کجا مَلَکُ الموت کجا، خانه ی معبود کجا * مثل پروانه ای حضرت زهرا داره دورِ بابا میگرده، اشک میریزه، دستمالِ نمناکی روی پیشانی گذاشته، تبِ بدن رسول اکرم، تن فاطمه رو میلرزونه، ناگهان بی بی صدای در شنید، آمد پشت در حضرتِ فاطمه، در رو باز کرد، یه نفر دَمِ در ایستاده با ادب، اجازۀ ورود میخواد، شما کی هستید؟ گفته باشه: من سائلِ دَرِ این خانه هستم، گفت: برو ای سائل، برو حالِ پدرم خوب نیست، برو یه وقت دیگه ای بیا...* اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دُخول لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول *اومد پیش بابا، کی بود در میزد؟ پدر جان! گفت: من سائلم، میخوام شمارو ببینم، دوبار، سه بار تا حالا اومده، پیغمبر فرمود: فاطمه جان! نشناختیش؟...* که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند کيست کز هر نَفَنش قلب مرا لرزاند گفت در پاسخِ زهرا پدر، اي پاک سرشت دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هِشت فَلَک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است * دخترم! این برادرم مَلَكُ الموتِ، از هر در خونه ای بخواد وارد بشه اجازه نمیگیره، اما چون تو جلوی در ایستادی، تا تو اجازه ندی وارد نمیشه... یا رسوالله! نذاشتن آب کفنت خُشک بشه، کاش فقط اجازه نمیگرفتن، اومدن هیزم آوُردن، کاش فقط هیزم می آوُردن، آتیش زدن، با لگد در رو شکستن... یارسول الله! بعد از رحلت شما...* کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام رخت مشکیِ یتیمی به تنِ زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حکم بر خانه نشینی علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانۀ تو حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد دخترت پشت در و آتش و دود و مسمار خوب فرمان موَدت به خدا اجرا شد *مگه آیۀ قرآن نیست که خداوند فرمود: ای پیغمبر! به این مردم بگو:"لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجرًا، اِلا مَوَدَةَ فى القُربیٰ" بیست و سه سال زحمت چه زحمت ها کشید، دندونش رو شکستن، محاصره اش کردن، تحریمش کردن، شکمبه شتر روی سرش خالی کردن، زدنش، تبعیدش کردن، دلش رو شکستن، اما پیغمبرِ مهربانیِ، اهل گذشته، اهل ندید گرفتنِ، اما فرمود به امر خدا: هیچ مزدی از شما نمیخوام، فقط به من قول بدید با بچه هام مهربون باشید، با دخترم مهربون باشید، دلشون رو نشکنید... یا رسول الله!....* خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند، ولی عاشورا تشنه لب شاهِ غریبی که تک و تنها شد از بلندی فَرَس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارتِ معجر ز سَرِ زن ها شد زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد *مگه شما حسین رو بغل نمیکردی؟ مگه روی دوشِ جاش نبود؟ مگه رویِ سینۀ شما جاش نبود؟ وقتی پیغمبر داشت جون میداد، امام حسین سن و سالی نداشت، تو اون عالمِ بچگی خودش رو انداخت رو سینۀ پیغمبر اکرم، اهل خانه اومدن بردارن، آخه سینۀ محتضر رو باید سَبُک کنی، اما دیدن دست پیغمبر داره اشاره میکنه، دست نزنید، وقتی حسینم رویِ سینۀ منه من راحت جون میدم... یه روز حسین رویِ سینۀ پیمبر، یه روزم رویِ خاکِ کربلا...ای حسین...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بُردند زره اش هیچ، سرِ پیرهنش دعوا شد محمد جواد شیرازی •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•
. ‍ ملائک سوي يثرب.. و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد شمع سان ناله و سوز جگر آغاز کنيد همه با هم به سما دستِ دعا باز کنيد خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد مُهر غم نقش به بال و پرتان مي گردد مرگ دور سر پيغمبرتان مي گردد پيک غم از حرم خواجه ي اسرا آيد خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد کاورانِ اجل از جانبِ صحرا آيد نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد قاصد مرگ کجا کعبه ي مقصود کجا مَلَکُ الموت کجا خانه معبود کجا اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دخول لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند کيست کز هر سخنش قلب مرا لرزاند گفت در پاسخ زهرا پدر، اي پاک سرشت دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هشت فلک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است *ديد هي دَقُّ الباب ميكنه، اصرار ميكنه وارد بشه، اومد خدمت بابا، باباجان! جواني اومده شمارو ميخواد؟ فرمود: فاطمه جان! اون مَلَكُ الموتِ، عزرائيلِ، تا به حال هيچ كجا اجازه نگرفته و نمي گيره، اما اينجا منتظرِ اذنِ توئه فاطمه، تا تو اجازه اش ندي نميآد، اجازه بده بياد فاطمه جان... حبيبه ي خدا در به روش باز كرد،وارد شد، اومد كنارِ بسترِ رسولِ خدا، عرضِ سلام و ادب كرد، عرضه داشت: يا رسول الله! من در اختيار شما هستم، اجازه بديد روحتون رو به مَلَكوتِ اَعلي ببرم؟ پيغمبر فرمود: لحظه اي صبر كن، برادرم جبرائيل بياد...آمد، عرضه داشت: يا رسول الله! بهشت رو آذين بستن، بهشتيان همه منتظرِ تو هستن، اؤلياء و انبياء منتظرِ شما هستن...* گفت ای پیک خدا حاملِ فیض و رحمت سخنی گو که ز قلبم برُبائی محنت غم من نیست غم حور و قصور و جنت چه کند روز جزا خالق من با امت *تا لحظه ي آخر، به فكرِ اُمتش بود، هي ميگفت:"رَبِّ اُمّتي..."* گفت جبریل که فرموده چنین معبودت آنقدر بر تو ببخشم که کنم خوشنودت *خدا وعده فرموده قيامت آنقدر از اُمّتِ تو مي بخشم، تا تو راضي بشي"وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى" بگيم:يا رسول الله!...* ای به دوشت غم اُمت همه دَم در همه حال بُرده بر شانه ي خود کوهِ غم و درد و ملال اُمت اَجرِ تو عطا کرد به قرآن و به آل حُرمَتِ هر دو کنارِ حَرَمَت شد پامال کرده غصب فدک و حقِ علی را بردند پهلوی فاطمه‌ات را ز لگد آزردند *هنوزِ آبِ غسلت خشك نشده بود، هيزم آوُردن، دَرِ خانه ي فاطمه رو آتيش زدن، بهش گفت: فاطمه پشتِ دَرِ خانه است، گفت: اگر فاطمه هم پشتِ در باشه آتش ميزنم... اي كاش به اين جنايت اكتفا مي كرد، ديگه لگد به دَرِ نيم سوخته نمي زد...بينِ در و ديوار، صداي ناله ي دخترت بلند شد:" یا اَبَتاهُ یا رَسُولَ الله! هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ وَ اِبْنَتِک" ببين با دخترت چيكار كرد...* با سر انگشتِ زمان سخت ورق برگردید غنچه و لاله ی خونینِ تو پرپر گردید *ناله ي اول گفت: بابا! ناله ي دوم فضه رو صدا زد"یا فِضَّةُ خُذینی "...يا رسول الله!...* به حَسَن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید *جلو چشمش باباش رو فحش ميدادن، به خودش هم جسارت مي كردن، مي گفتن:"يا مُذِلَّ الْمُؤْمِنِین" عصاي زهر آلود به پاش زدن، خنجر به پايِ مبارك آقا زدن، سجاده ي نماز رو از زيرِ پاش كشيدن...يا رسول الله!...* به حَسن از همه کس ظلم فزون‌تر گردید دومين اَجرِّ تو زخمِ سَرِ حيدر گرديد بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت دادند *گاهي كنارِ بدنِ اِرباً اِربايِ علي اكبرش ناله ميزد:"وَلَدي!..عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَا" گاهي شش ماه اش رويِ دستش با گلويِ پاره صدا ميزد:" هَوَّنَ عَلَىَّ ما نَزَلَ بي أَنَّهُ بِعَيْنِ الله"...حسين بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت دادند *گاهي كنارِ بدنِ قاسم ناله ميزد، گاهي كنارِ نهر علقمه" أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي"حسين...لحظات آخر هم صورت رويِ خاك گذاشت، لباش مثلِ دو چوبِ خشك از تشنگي بهم ميخورد، صدا ميزد" إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ،صبراً عَلَي بَلائك، تَسلِیمًا لأمْرِکَ لا مَعبودَ سِواکَ یا غِیاثَ المُستَغیثینَ" بعد از آن زهر که بر نورِ دو عینت دادند اَجرها بود که امت به حسینت .👇
. |⇦•باز دوباره ام سفر.... صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج محمود کریمی ●━━━━━━─────── باز دوباره ام سفر سوی مدینه آرزو ست تا که ز کام دل زنم بوسه به خاک پای تو از سرا پای مدینه گِل غم میریزد اشک از دیده ی غم بار حرم میریزد از نگاهِ نگران، برق اِلَم میریزد خوب پیداست که باران ستم میریزد آه! آرامش‌ زهراست به هم میریزد سایه ی خنده از این گلکده کم کم برود یا قرار است که پیغمبر اکرم برود نور از خنده ی لبهای ترش میبارید از گرفتاری امت به جزا میترسید *این ترس، ترس و دل شوره است. گفتن اگه یک سال قبل مرگشون، یک‌ماه قبل از مرگ،یک هفته قبل مرگ، یک روز، یک ساعت قبل مرگ توبه کنن مابخشیدیم .پیغمبر یه نفس راحت کشید.هی گفت: شیعیانم، امتم،قربونت برم‌ که یه بار ما رو نفرین نکردی..انبیاء سَلف همه نفرین که کردند..خدایا اینارو.. سیل اومد و عذاب اومد و زیر ورو شدن و گرفتار شدن. اما خدا به رسول اکرم فرمود: خب نفرینشون کن گفت: نمی فهمند گناه دارن..پیشنهاد نفرین رو‌خدا به پیغمبر داد. همون طور که امیرالمومنین فاطمه از دست داده بود.عطر نزد بعد از بیست و پنج سال گفتن آقا عطر میزنی؟فرمود:نه من عزا دارم فاطمه ام رو از دست دادم. نفرین امیر المومنین رو‌ هم‌ بشنوید.. پیغمبر رو در حال رویا دیدم پرسید:علی جان چطوری ؟گفتم: آقا خسته شدم از دست اینا انقدر لج بازن. فرمود: نفرینشون کن. خدا من و از اینا بگیره یکی مثل خودشون بهشون بده ... * در بدر در پی ارشاد بشر میگردید مثل او هیچ رسولی غم و اندوه ندید در دلم شور عجیبی ست نمی دانم چیست در گلو بغض غریبی ست نمیدانم چیست دخترت زار به سر می‌زند ای وای دلم در دلم غصه شرر میزند ای وای دلم پدرم حرفِ سپر میزند ای وای دلم حرف از داغ پسر میزند ای وای دلم یک نفر آمده در میزند ای وای دلم دل بریدن ز تو بابا بخدا آسان نیست بعد تو واسطه ی وحی خدا با ما کیست ؟ این جوان کیست که از دیدن رویش در دل غصه داخل شده و خنده زلب شد زائل *عزارئیل در این‌خونه رو‌ میزنه بی اذن وارد نمیشه..* آه یارب شده انگار صبوری مشکل گفت با لحن غریبانه ولی چون سائل : با اجازه بگذارید بیایم داخل‌ با ادب آمد و در پیش پدر زانو زد پرده از صورت پوشیده خود یک سو زد مژده ای رحمت رحمان که سحر نزدیک است ای رسول مدنی وقت سفر نزدیک است شبِ بیچارگی نسل بشر نزدیک است به علی هم برسان روز خطر نزدیک است وقتِ آتش‌ زدن یاس و تبر نزدیک است پدر آمادهٔ رفتن به سماوات ولی نگران است برای غمِ فردای علی تکیه بر دست علی زد گل باغ ایجاد نظری کرد به زهرا و دوباره افتاد آه! از سینه ی افلاک بر آمد هیهات به علی فاطمه را باز امانت میداد داشت اما خبر از قصهٔ زهرا ای داد .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
. مداح: حسین هوشیار •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----• "یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّه، یا مُحَمَّد بن عَبدِالله، یا اِمامَ الرَّحمَه، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِه، یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه" اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد شمع سان، ناله و سوزِ جگر آغاز کنيد همه با هم به سَما دستِ دعا باز کنيد خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد مُهرِ غم، نقش به بال و پرتان مي گردد مرگ دورِ سَرِ پيغمبرتان مي گردد پيک غم از حرمِ خواجه ي اَسرا آيد خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد کاورانِ اَجل از جانبِ صحرا آيد نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد قاصد مرگ کجا، کعبه ي مقصود کجا مَلَکُ الموت کجا، خانه ی معبود کجا * مثل پروانه ای حضرت زهرا داره دورِ بابا میگرده، اشک میریزه، دستمالِ نمناکی روی پیشانی گذاشته، تبِ بدن رسول اکرم، تن فاطمه رو میلرزونه، ناگهان بی بی صدای در شنید، آمد پشت در حضرتِ فاطمه، در رو باز کرد، یه نفر دَمِ در ایستاده با ادب، اجازۀ ورود میخواد، شما کی هستید؟ گفته باشه: من سائلِ دَرِ این خانه هستم، گفت: برو ای سائل، برو حالِ پدرم خوب نیست، برو یه وقت دیگه ای بیا...* اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دُخول لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول *اومد پیش بابا، کی بود در میزد؟ پدر جان! گفت: من سائلم، میخوام شمارو ببینم، دوبار، سه بار تا حالا اومده، پیغمبر فرمود: فاطمه جان! نشناختیش؟...* که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند کيست کز هر نَفَنش قلب مرا لرزاند گفت در پاسخِ زهرا پدر، اي پاک سرشت دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هِشت فَلَک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است * دخترم! این برادرم مَلَكُ الموتِ، از هر در خونه ای بخواد وارد بشه اجازه نمیگیره، اما چون تو جلوی در ایستادی، تا تو اجازه ندی وارد نمیشه... یا رسوالله! نذاشتن آب کفنت خُشک بشه، کاش فقط اجازه نمیگرفتن، اومدن هیزم آوُردن، کاش فقط هیزم می آوُردن، آتیش زدن، با لگد در رو شکستن... یارسول الله! بعد از رحلت شما...* کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام رخت مشکیِ یتیمی به تنِ زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حکم بر خانه نشینی علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانۀ تو حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد دخترت پشت در و آتش و دود و مسمار خوب فرمان موَدت به خدا اجرا شد *مگه آیۀ قرآن نیست که خداوند فرمود: ای پیغمبر! به این مردم بگو:"لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجرًا، اِلا مَوَدَةَ فى القُربیٰ" بیست و سه سال زحمت چه زحمت ها کشید، دندونش رو شکستن، محاصره اش کردن، تحریمش کردن، شکمبه شتر روی سرش خالی کردن، زدنش، تبعیدش کردن، دلش رو شکستن، اما پیغمبرِ مهربانیِ، اهل گذشته، اهل ندید گرفتنِ، اما فرمود به امر خدا: هیچ مزدی از شما نمیخوام، فقط به من قول بدید با بچه هام مهربون باشید، با دخترم مهربون باشید، دلشون رو نشکنید... یا رسول الله!....* خبرِ پر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند، ولی عاشورا تشنه لب شاهِ غریبی که تک و تنها شد از بلندی فَرَس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارتِ معجر ز سَرِ زن ها شد زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد *مگه شما حسین رو بغل نمیکردی؟ مگه روی دوشِ جاش نبود؟ مگه رویِ سینۀ شما جاش نبود؟ وقتی پیغمبر داشت جون میداد، امام حسین سن و سالی نداشت، تو اون عالمِ بچگی خودش رو انداخت رو سینۀ پیغمبر اکرم، اهل خانه اومدن بردارن، آخه سینۀ محتضر رو باید سَبُک کنی، اما دیدن دست پیغمبر داره اشاره میکنه، دست نزنید، وقتی حسینم رویِ سینۀ منه من راحت جون میدم... یه روز حسین رویِ سینۀ پیمبر، یه روزم رویِ خاکِ کربلا...ای حسین...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بُردند زره اش هیچ، سرِ پیرهنش دعوا شد محمد جواد شیرازی •-----🖤═✾🌺✾═🖤-----•