eitaa logo
دبستان غیردولتی ترنم موعود
234 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
31 فایل
✨کانال دبستان ترنم موعود✨ •شماره تماس مدرسه: ۰۴۴۳۳۴۵۵۲۵۱ •زهرا دانشور: ۰۹۱۴۱۸۷۴۵۸۶ •لیلا دانشور: ۰۹۱۴۴۴۰۸۸۴۲ •فاطمه ساعدی: ۰۹۳۵۴۱۴۳۷۸۵ زهره فولادی : ۰۹۱۴۹۳۷۳۵۴۸ نسرین فرهادی : ۰۹۱۴۹۴۰۹۶۴۸
مشاهده در ایتا
دانلود
6⃣قسمت ششم قصه ی شب🌃🌙 https://eitaa.com/Taranom_muood
📔قصه کیک امانتی با موضوع:🌼 امانتداری شبتون بخیر گلهای قشنگ https://eitaa.com/Taranom_muood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از (یاعلی)
تجلیل از گروه سرودفرمانده توسط ناحیه بسیج ارومیه🌺🌺🌺🌺 دخترای گلمون نرگس عسگرلو پایه سوم 🌸🌸🌸 وفاطمه اسیابان پایه ششم🌸🌸🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با عرض سلام و وقت به خیر خدمت اولیای گرامی، 📣📣📣یاد آودی میشود هر هفته روزهای شنبه در مدرسه صبحانه سالم خواهیم داشت.🍎🍞🍳🥛 از اولیای عزیز خواهشمندیم صبحانه ساده و سالم برای دلبندانمان تهیه نمایید. 🌺با تشکر از همکاری شما عزیزان🌺
دخترای گلم کلاس اولی های فندقم از اینکه می تونید بخونید خانم مدیر خیلی خوشحاله😍💞✅
اجرای نمایش بلدرچین و برزگر ترنم موعود
نمایش خلاق آزاد سوم ترنم موعود
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از اجرای نمایش دختران هنرمندم کلاس سوم
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#🔔فارسی_بازی بادکنکی حافظه تمرکز 🧠_تقویت حافظه دیداری_تقویت حافظه شنوایی 👂_دست ورزی 👐 دوم ترنم موعود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥درس مربوطه علوم 📔فعالیت :تبدیل شدن انرژی🔈 به انرژی حرکتی کلاس چهارم https://eitaa.com/Taranom_muood
اینم صدای قشنگ فرشته های کلاس اول . چقدر خوشحالیم که می خونید بچه های عزیزم 😍✅📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠جستجوگری را به فرزندان‌مان بیاموزیم | صحبت‌های حجت‌الاسلام پناهیان در برنامه «سمت خدا» 🔖شما مخاطبان گرامی می‌توانید برنامه «سمت خدا» را شنبه تا پنج‌شنبه حوالی ساعت ۱۳ از شبکه سه سیما مشاهده کنید.
🌷 به نام خدای قصه های قشنگ 🌷 خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد.🌞 بچه ها دستهایشان رابه هم گره کرده بودند و میچرخیدند.👧🧒👦👧🧒👦 گلها و درختان سرسبز، شبنم روی برگهایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گلها پرواز میکردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند. خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز هوا گرم شده، فکرکنم بهتره بروم جایی که خورشید به هم نتابد. بعد هم پرواز کرد و در سایه درختی نشست.🐤 خورشید خانم خیلی دلش گرفت. او دلش میخواست مثل همه موجودات، شاد و دوست داشتنی باشد وهمه او را دوست داشته باشند. خورشید خانم با دلخوری انگشتش را روی سر قورباغه ای که کنار برکه نشسته بود کشید و گفت: سلام دوست من. قورباغه جستی در برکه زد و بعد از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: آخی ...چقدر خنک شدم. خیلی گرمم شده بود.🐸 اشک در چشمهای خورشید خانم پیچید. با خودش گفت: مثل اینکه هیچ کس من را دوست ندارد. باهر کسی که میخواهم بازی کنم خودش را از من دور میکند. کسی از بودن من خوشحال نیست. آن شب خورشید خانم گریه کنان پشت کوهها رفت و تصیم گرفت دیگر هیچ وقت از خانه اش بیرون نیاید.🌑 آن شب حیوانها هر چقدر خوابیدند، صبح نشد. با اینکه ساعتها بود که از خوابشان میگذشت اما هنوز هم شب بود وهوا روشن نمیشد. حیوانها در تاریکی شب دنبال غذا رفتند اما چیزی برای شکار پیدا نکردند. بچه ها دیگر نتوانستند در دل شب دور هم جمع شوند و بازی کنند. گلهای رنگارنگ و قشنگ که هر روز با سپیده صبح گلبرگهایشان را باز میکردند دیگر نتوانستند گلبرگها یشان را باز کنند. خانم گنجشکه نمیتوانست در آن تاریکی غذایی برای بچه هایش پیدا کند و جوجه هایش گرسنه مانده بودند. بالاخره بعد از چند روز عقاب بزرگ روی شاخه درخت بلوط نشست و گفت: همه گوش کنید. به نظر من خورشید خانم با همه ما قهر کرده او تصمیم گرفته دیگر از خانه اش بیرون نیاد.🦅 همه با تعجب به عقاب نگاه کردند و گفتند: خواهش میکنیم پیش خورشید خانم برو و ازش بخواه که یک بار دیگر برگرده. اگر او از خانه اش بیرون نیاید همه ما میمیریم. عقاب به طرف کوههای بلند و دوردست پرواز کرد. چند روز در راه بود تا اینکه به پشت کوهها که خانه خورشید خانم بود، رسید. خورشید خانم را دید که غمگین و ناراحت نشسته بود. عقاب فریاد زد: آهای ...خورشید خانم! نمیخواهی از خانه ات بیرون بیایی؟ خورشید خانم با صدای غمگینی گفت: نه ...وقتی هیچ کس از بودن من خوشحال نمیشود برای چی برگردم. عقاب روی قله کوه نشست و گفت: وقتی تو نباشی هیچ کسی نمیتواند زندگی کند. همه از گرسنگی و تاریکی میمیرند. برگرد پیش ما تا یک بار دیگر شادی و زندگی شیرین را برای همه بیاوری.🦅 خورشید خانم گفت: یعنی الان که من نیستم شما دیگر شاد نیستید؟ شما از نبودن من ناراحتید؟ عقاب بالهایش را به هم زد و گفت: خب معلومه که همه ناراحتند. ما برای برگشتن تو لحظه شماری میکنیم. خورشید خانم لبخندی زد و آهسته از پشت کوه سرک کشید.🌞 آقا عقاب راست میگفت، چقدر دنیا عوض شده بود. هیچ کس و هیچ چیز سرجای خودش نبود. حالا دیگر خورشید خانم مطمئن بود که همه دوستش دارند و به او حتیاج دارند. آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد و خودش را به وسط آسمان رساند. همه جا روشن و نورانی شد. حیوانها از خوشحالی شروع به جست وخیز کردند، گلها باز شدند. درختها شاخه هایشان را بالا گرفتند. بچه ها با صدای بلند فریاد کشیدند: خورشید خانم دوستت داریم.😌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔹🔸اولین جلسه هماهنگی همایش قرانی همسرایان کوثر 🔸با حضور جناب آقای صمدی بزرگوار کارشناس قران و عترت اداره آموزش و پرورش ناحیه یک ارومیه 🔹و مدیران و معاونین مدارس امام علی (ع) ، فجر ، ترنم موعود و کارشناسان دارالقرآن الکریم در دبستان ترنم موعود از حضور گرمتان بسیار سپاسگذاریم