فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکلیف دختر گلم حلما😍😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تکلیف دختر گلم یاسمین زهرا😍😍
دخترای گلم کلاس اولی های فندقم
از اینکه می تونید بخونید
خانم مدیر خیلی خوشحاله😍💞✅
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برشی از اجرای نمایش دختران هنرمندم
کلاس سوم
20.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥درس مربوطه علوم
📔فعالیت :تبدیل شدن انرژی🔈 به انرژی حرکتی
کلاس چهارم
https://eitaa.com/Taranom_muood
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥درس مربوطه:مطالعات
موضوع:آشنایی باجهت های اصلی وفرعی
کلاس :چهارم
https://eitaa.com/Taranom_muood
اینم صدای قشنگ فرشته های کلاس اول .
چقدر خوشحالیم که می خونید بچه های عزیزم 😍✅📚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 به نام خدای قصه های قشنگ 🌷
خورشید خانم تازه از خواب بیدار شده بود. موهای طلایی رنگ و پرنورش را شانه زد و به زمین نگاه کرد.🌞
بچه ها دستهایشان رابه هم گره کرده بودند و میچرخیدند.👧🧒👦👧🧒👦
گلها و درختان سرسبز، شبنم روی برگهایشان را نوازش میکردند. پروانه ها خنده کنان دور گلها پرواز میکردند و بالاخره همه و همه شاد و خوشحال بودند.
خورشید خانم با نوک انگشتش پشت گنجشک کوچکی را قلقلک داد. اما گنجشک عرق پیشانی اش را خشک کرد و گفت: وای ...چقدر امروز هوا گرم شده، فکرکنم بهتره بروم جایی که خورشید به هم نتابد. بعد هم پرواز کرد و در سایه درختی نشست.🐤
خورشید خانم خیلی دلش گرفت. او دلش میخواست مثل همه موجودات، شاد و دوست داشتنی باشد وهمه او را دوست داشته باشند. خورشید خانم با دلخوری انگشتش را روی سر قورباغه ای که کنار برکه نشسته بود کشید و گفت: سلام دوست من. قورباغه جستی در برکه زد و بعد از چند دقیقه سرش را بالا آورد و گفت: آخی ...چقدر خنک شدم. خیلی گرمم شده بود.🐸
اشک در چشمهای خورشید خانم پیچید. با خودش گفت: مثل اینکه هیچ کس من را دوست ندارد. باهر کسی که میخواهم بازی کنم خودش را از من دور میکند. کسی از بودن من خوشحال نیست. آن شب خورشید خانم گریه کنان پشت کوهها رفت و تصیم گرفت دیگر هیچ وقت از خانه اش بیرون نیاید.🌑
آن شب حیوانها هر چقدر خوابیدند، صبح نشد. با اینکه ساعتها بود که از خوابشان میگذشت اما هنوز هم شب بود وهوا روشن نمیشد.
حیوانها در تاریکی شب دنبال غذا رفتند اما چیزی برای شکار پیدا نکردند. بچه ها دیگر نتوانستند در دل شب دور هم جمع شوند و بازی کنند. گلهای رنگارنگ و قشنگ که هر روز با سپیده صبح گلبرگهایشان را باز میکردند دیگر نتوانستند گلبرگها یشان را باز کنند. خانم گنجشکه نمیتوانست در آن تاریکی غذایی برای بچه هایش پیدا کند و جوجه هایش گرسنه مانده بودند.
بالاخره بعد از چند روز عقاب بزرگ روی شاخه درخت بلوط نشست و گفت: همه گوش کنید. به نظر من خورشید خانم با همه ما قهر کرده او تصمیم گرفته دیگر از خانه اش بیرون نیاد.🦅
همه با تعجب به عقاب نگاه کردند و گفتند: خواهش میکنیم پیش خورشید خانم برو و ازش بخواه که یک بار دیگر برگرده. اگر او از خانه اش بیرون نیاید همه ما میمیریم. عقاب به طرف کوههای بلند و دوردست پرواز کرد. چند روز در راه بود تا اینکه به پشت کوهها که خانه خورشید خانم بود، رسید. خورشید خانم را دید که غمگین و ناراحت نشسته بود. عقاب فریاد زد: آهای ...خورشید خانم! نمیخواهی از خانه ات بیرون بیایی؟ خورشید خانم با صدای غمگینی گفت: نه ...وقتی هیچ کس از بودن من خوشحال نمیشود برای چی برگردم. عقاب روی قله کوه نشست و گفت: وقتی تو نباشی هیچ کسی نمیتواند زندگی کند. همه از گرسنگی و تاریکی میمیرند. برگرد پیش ما تا یک بار دیگر شادی و زندگی شیرین را برای همه بیاوری.🦅
خورشید خانم گفت: یعنی الان که من نیستم شما دیگر شاد نیستید؟ شما از نبودن من ناراحتید؟ عقاب بالهایش را به هم زد و گفت: خب معلومه که همه ناراحتند. ما برای برگشتن تو لحظه شماری میکنیم. خورشید خانم لبخندی زد و آهسته از پشت کوه سرک کشید.🌞
آقا عقاب راست میگفت، چقدر دنیا عوض شده بود. هیچ کس و هیچ چیز سرجای خودش نبود. حالا دیگر خورشید خانم مطمئن بود که همه دوستش دارند و به او حتیاج دارند. آرام آرام از پشت کوه بیرون آمد و خودش را به وسط آسمان رساند. همه جا روشن و نورانی شد. حیوانها از خوشحالی شروع به جست وخیز کردند، گلها باز شدند. درختها شاخه هایشان را بالا گرفتند. بچه ها با صدای بلند فریاد کشیدند: خورشید خانم دوستت داریم.😌
#قصه_شب
❁﷽❁
❌فاطمیه خصوصیه❌
امام حسین علیهالسلام فاطمیه رفیقاشو میاره
فقط رفیقا و مَحرَم های امام حسین (ع) میتونن مجلس عزای مادرش زهرا شرکت کنن💔
🏴مُحرَم همه میتونن بیان و عزاداری کنن ولی فاطمیه خصوصیه فقط مَحرَم ها میان...
✔️اگرشبای فاطمیه یه مجلسی رفتی بدون امام حسین (ع) تو رو رفیق دونسته و دعوتت کرده
پس قدر بدون رفیق...🙏
زهرا شدی که نام علی را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی💔
#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
❁صبحتون منور به نگاه حضرت زهرا 🥀
این خیلے قشنگ بود🥺👇
میگفت: پرایدش رو فروخت براے ڪارهاے هیئت،
حالا اسم ناو ایرانے ڪه جلوے آمریڪا ایستاد رو گذاشتند به نامش.
#امام_حسین بدهڪار ڪسے نمیمونه...
#شهید_امیر_سیاووشی
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
【♥️ꦿ】
✋ سلام به مادر سادات
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣
ولی اگر کسی بگوید:
❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
🍃🌹 السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
┅┅┅❦✵✪💔✪✵❦┅┅┅
🥀ما بَچِههایِ مادَرِ پَهلو شِکَستهایم🥀
#فاطمیه تسلیت 🖤🥀
#فاطیمه_خط_مقدم_ماست🏴
#ایام_فاطمیه🕯
ـــــــــالتماس دعا........ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت “سلام الله علیها”
یادم هست یکبار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها نمود
ابراهیم همینطور که شنا میرفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد ، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
رفاقت تا شهادت
┄┅─✵🕊✵─┅┄
سپاس ویژه از مدیر محترم مدرسه ،خانم دانشور و استاد گرامی خانم جانفدای بزرگوار و سایر همکاران
که زحمت ارزیابی مدرسان کوچک رو کشیدند.