eitaa logo
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
1.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
79 فایل
[امیــرالعـشقـ❣ والرضــوان] شہــیداحــمدمحمــدمشلبــ🌸🍃 نفرہفــ7ـٺم ٺڪنولوژےاطلاعــاٺ📱 ملقـــب بهـ شہیدBMWســوار🚘 لقبـ جہادےغــریب طوســ💔 ولادٺ1995 🤱 شہادٺ 2016 🖤 شرایطمونه😍 : @sharayet_tarigh
مشاهده در ایتا
دانلود
#حمید_سیاهکالی همسر شهید سیاهکالی: دانشگاه بودم 4 اردیبهشت بود و #تولد آقا حمید.شب قبلش #افسرنگهبان بود و منزل نبود. وقتی داشتم از دانشگاه میومدم تو راه یه #کیک سبز رنگ که روش طرح #قلب بود براش خریدم. رسیدم داخل منزل دیدم وسط پذیرایی از #خستگی خوابش برده و پتو انداخته روش😔سریع کیک رو گذاشتم روی میز و بیدارش کردم و چاقو رو دادم دستش و تولدشو تبریک گفتم.😄 تا کیک رو دید اول یه #گاز از کیک زد، بعد شروع کرد بریدن کیک،گفت ازم عکس بگیر😭 #دلتنگی #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 #عاشقانه_های_مذهبی #عشق_اسمانی #عاشقانه_مذهبی #مذهبیا_عاشق_ترند #شهدا_را_یاد_کنید_حتی_با_یک_صلوات #سبک_زندگی_شهدا #سبک_زندگی_اسلامی #شهدا#شهید#شهادت #زیبا#عشق#عاشقانه#زندگی #سلام_من_در_جمع_شما_هستم #ای_که_مرا_خوانده_ای_راه_نشانم_بده #شهید_مهدی_زین_الدین #شهید_ابراهیم_هادی @TrighAhmad
یــا رَفِیــقَ مَــنْ لارَفِیـــقَ لَہ خون زيادے از پای من رفتہ بود😞. بی حس شده بودم. عراقے ها اما مطمئن بودند كہ زنده نيستم حالت عجيبے داشتم. فقط مےگفتم: يا صـاحـب الـزمـان ادرڪنی😔 هوا تاريک شده بود. خوش سيما و نورانی بالای سرم آمد. چشمانم را بہ سختی باز کردم. مرا بہ آرامی بلند کرد. از ميدان مين خارج شد. در گوشہ ای امن مرا روی زمين گذاشت. آهستہ و آرام.👌 من دردے حس نمےڪردم! آن ڪلے با من صحبت ڪرد. بعد فرمودند: ڪسی مےآيد و شما را نجات مي دهد. !❤️ لحظاتے بعد آمد. با همان صلابت هميشگے مرا بہ دوش گرفت و حرڪت ڪرد آن ، ابـراهيــم را دوست خود معرفے ڪرد خوشا بہ حالش...💔😔 🕊🕊 ~┄┅┅✿❀🖤❀✿┅┅┄~ @TrighAhmad
|بِســـمِ ربِّــــ اِبــراهیــم| ابراهیم مے گفت: وقتــۍ در بــݩ بست قـــرار گــرفتیــد، فـــریـاد بزنید: بـــا بیـــاݩ ایـــݩ شمــا زیــاد مۍ شود. ڪتاب ؛ جلد دوم، ص ۱۳۰ ‌‌‌‌‌‌‌ ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
+ابراهیـــم خندیــد و گفٺ: اے بابا همیشہ ڪارے ڪن خدا تورو دیــد خوشش بیـــاد نہ مردم...[🍃🌸]•° ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TrighAhmad
وقتی بهش می‌گفتیم چرا گمـنام ڪار می‌ڪنی ..! میگفت: ای بابا، همیشه ڪاری ڪن ڪه اگه خدا تو رو دید خوشش‌ بیاد نه مـردم (: 🌱 ══════°✦ ❃ ✦°══════ ♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |• ➣ @TarighAhmad
🌙 💕 🔸نصیحت های او را هنوز به یاد دارم. ما در زورخانه کسانی را داشتیم که بر خلاف ابراهیم، بسیار آدم های ناشایست بودند. ابراهیم ویژگی های این افراد را برای من توضیح می داد و با توجه به شرایط بد جامعه در آن زمان می گفت: مهدی، با کسی رفیق باش که زور تو از او بیشتر باشد. تا نتواند تو را اذیت کند. 🔹من کسی را در منزل نداشتم که برای ما وقت بگذارد و خوب و بد را یادآوری کند. ابراهیم خیلی برای ما وقت می گذاشت و نصیحت می کرد. بشتر نصیحت های او هم غیرمستقیم بود. بعد هم ما را به سمت مسجد کشاند. اوایل زیاد اهل مسجد و... نبودم. تا ابراهیم می رفت وضو، من هم از مسجد در می رفتم! اما رفته رفته جاذبه ی شخصیت ابراهیم ما را مسجدی کرد. 📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۲ 🌺 پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: اگر خداوند به وسیله ی تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است. 📘 الحیاه، ج۱/ ص۶۹۲ ❤ ♥️اسلام علیک یا ابا عبدالله♥️ ┄┅┅☘☘💖☘☘┅┅┄ گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی ●▬▬▬▬ 🌱 🌸 ☘ ╭─┅═ঊঈ🇮🇷ঊঈ═┅─╮ 🆔 @TarighAhmad ╰─┅═ঊঈ🇱🇧ঊঈ═┅─╯
🔸همیشه آیه وَجَعَلنا (محافـظت در برابر دشمن) رو زمزمه میکرد. گفتم اینجا که دشمن نیست؟! گفت دشمنی بزرگ تر از هم وجود داره؟ 🌷 ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @TarighAhmad ╚══••⚬🇱🇧⚬••═╝
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#آشنایے_با‌_ابرهیم زندگے نامه اول اردیبهشت سال ۳۶ در محله شهید سعیدے حوالے میدان خراسان دیده به هس
زندگی نامه هم زمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان تربیت بدنے و بعد از آن به آموزش و پرورش منتقل شد و هم چون معلمے فداکار به تربیت فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. اهل ورزش بود. ورزش را با ورزش پهلوانان یعنی ورزش باستانی شروع کرد. در کشتے و والیبال چیره دست بود و هرگز در هیچ میدانے پا پس نکشید و مردانه مے ایستاد. این مردانگی را مے توان در ارتفاعات سر به فلک کشیده بازے دراز و گیلان غرب تا دشت هاے سوزان جنوب مشاهده کرد. حماسه هاے او در این مناطق هنوز در اذهان یاران قدیمے جنگ تداعے مے کند. در والفجر مقدماتے پنج روز به همراه بچه هاے گردان هاے کمیل و حنظله در کانال هاے فکه مقاومت کردند ولے تسلیم نشدند تا سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ بعد از فرستادن بچه هاے باقے مانده به عقب، تنهاے تنها با خدا همراه شد و دیگر کسے او را ندید و همان طور که همیشه از خدا مے خواست گمانم ماند. ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#آشنایے_با‌_ابرهیم زندگی نامه هم زمان با تحصیل علم به کار در بازار تهران مشغول بود و پس از انقلاب
گفتن ناسزای ناجور به یزید! بارها مے دیدم که با بچه هایے که نه ظاهر مذهبی و نه به دنبال مسائل دینی بودند رفیق مے شد و آنها را جذب ورزش و بعد مسجد مے کرد. یک بار به ابراهیم گفتم: آقا ابرام اینها کین که دنبال خودت راه مے اندازے؟ با تعجب پرسید: (چطور، چے شده؟) گفتم: (دیشب یکے رو با خودت آورده بودے هیأت، اون هم اومد کنار من نشست. وقتے که حاج آقا داشت از مظلومیت امام حسین و کارهاے بد یزید مے گفت این پسر، با عصبانیت گوش مے کرد و مرتب فحش های ناجور به یزید مے داد! ابراهیم که با تعجب داشت به حرف هام گوش مے کرد، زد زیر خنده و گفت: (عیبے نداره، این پسر تا حالا هیأت نرفته و گریه نکرده، مطمئن باش با امام حسین که رفیق بشه آدم درستی مے شه، ما هم اگر بتونیم این بچه ها رو مذهبے کنیم هنر کردیم). دوستے ابراهیم با این پسر به آنجایے رسید که همه چیز را کنار گذاشت و یکے از بچه هاے خوب ورزشکار شد. راوے ایرج گرائے ╔═...💕💕...══════╗ @TarighAhmad ╚══════...💕💕...═╝
🌱 ☝️" حــــجـــاب " حضرت زهـــراست ایــمان زن وقتی کـامل میشود کـه حجابش راکامـل کند... برای زن یک حریم است،یک ویک پشتیبان است. 💦🌹از این خوب نگهبانی کنید. میگفت:به احترام بگذارید که حفظ آرامش امر به معروف برای شماست. ❤️❤️👇👇👇 ╔═. ♡♡♡.══════╗ @TarighAhmad ╚══════. ♡♡♡.═╝
💢نصیحت های ابراهیم به مردی که برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همسـ💞ـر شما برای شماست، نه برای دادن جلوی دیگران❌ می دانی چقدر از با دیدن همسر شما به گناه🔞 می افتد؟ 🍃🌱↷ 『@TarighAhmad
زندگی نامہ ہم زمان با ٺحصیل علم بہ ڪار در بازار تہران مشغول بود و پس از انقلاب در سازمان ٺربیٺ بدنے و بعد از آن بہ آموزش و پرورش منٺقل شد و ہم چون معلمے فداڪار به ٺربیٺ فرزندان این مرز و بوم مشغول شد. اہل ورزش بود. ورزش را با ورزش پہلوانان یعنی ورزش باسٺانی شروع ڪرد. در ڪشٺے و والیبال چیره دسٺ بود و ہرگز در ہیچ میدانے پا پس نڪشید و مردانہ مے ایستاد. این مردانگی را مے ٺوان در ارٺفاعاٺ سر بہ فلڪ ڪشیده بازے دراز و گیلان غرب ٺا دشٺ ہاے سوزان جنوب مشاہده کرد. حماسہ ہاے او در این مناطق ہنوز در اذہان یاران قدیمے جنگ ٺداعے مے ڪند. در والفجر مقدماٺے پنج روز به ہمراه بچہ ہاے گردان ہاے ڪمیل و حنظلہ در ڪانال ہاے فڪہ مقاومٺ ڪردند ولے ٺسلیم نشدند ٺا سرانجام در ۲۲ بہمن سال ۶۱ بعد از فرسٺادن بچه ہاے باقے مانده بہ عقب، ٺنہاے ٺنہا با خدا ہمراه شد و دیگر ڪسے او را ندید و ہمان طور ڪه ہمیشه از خدا مے خواسٺ گمانم ماند. ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
ہمہ فن، حریف ابراہیم بہ جز والیبال در خیلے از رشٺہ ہای ورزشے مہارٺ داشٺ. در ڪوہنوردے یڪ ورزشڪار ڪامل بود. ٺقریبا از دو سہ سال قبل از پیروزے انقلاب تا ایام انقلاب ہر ہفته صبح ہاے جمعه با دو سہ نفر از بچہ ہای زورخانہ مےرفٺند ٺجریش و نماز صبح را امام زاده صالح مےخواندند. بعد بہ حالٺ دویدن از ڪوه بالا مےرفٺند. آن جا صبحانہ مےخوردند و برمےگشٺند. این ڪوہنوردے در منطقہ دربند و ڪولڪچال و درڪہ ہر ہفٺہ ادامہ داشٺ ٺا ایام پیروزے انقلاب راوے سعید صالح ٺالش ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
آسٺینش را بالا زد و ... ابراہیم در عین حال ڪہ جوانے با ویژگے ہاے منحصر به فرد بود، ڪارہایے مےڪرد ڪہ براے ما عجیب بود. یڪ بار وارد مسجد شدم. مےخواسٺم به دسٺشویے بروم. دیدم دو نفر دیگر از زیر زمین برگشٺند و گفٺند: چاه دسٺشویے گرفٺہ. براے نماز بہ خانہ مےرویم. من ہم مےخواسٺم برگردم، ہمان موقع ابراہیم رسید. وقٺے ماجرا را شنید، آسٺینش را بالا زد و رفٺ ٺوے زیر زمین. داخل دسٺشویے شد و در را بسٺ! یڪ ربع بعد در را باز ڪرد. چاه دسٺشویے را باز و ہمہ جا را شسٺہ و ٺمیز ڪرده بود! بعد ہم مشغول شسٺن دسٺ خودش شد. راوے مہدے حسن قمے ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈ @TarighAhmad ┈┈••✾❀🌙❀✾••┈┈
🌹 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت. بارها به من می گفت: "طوری و کن که احترامت را داشته باشند. می گفت: "این دعواها و مشکلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه که کسی گذشت نداره. بابا ارزش این همه اهمیت دادن نداره. آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا کاری کنه ارزش داره." ✾✾✾══♥️══✾✾✾ @TarighAhmad ✾✾✾══♥️══✾✾✾
‌‌‌‌‌‌‌‌‌یاد‌ِابراهیم‌‌بخیـر . . . میگفت : - بهـ‌فکر‌ِمثل‌شھدا‌مُردن‌نباش :) بهـ‌فکر‌ِمثل‌شھدازندگی‌‌کردن‌باش'! ‌| | هادی‌دلھا^^ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••✾•♥️•✾••┈┈• @TARIGHAHMAD |√←
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...😭😭😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄ @TarighAhmad ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌