🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #بیست_وپنج
شب با خانم عبادیان حرف زدم.
بیست سی نفری ميشدیم که خونه ي دستواره جمع شده بودیم.
گاهی چند نفری میرفتیم خونه ي آقاي عسگري یا ممقانی، ولی سخت بود.
با بقیه ي خانما هم صحبت کردیم همه راضی شدن.
فردا صبح به آقای صالحی، که برامون وسایل صبحانه آورد،
گفتیم ما برمیگردیم شهر خودمون...
برامون بلیط قطار بگیرید...😊🚞
باید خداحافظی میکردم،
وقت زیادی نداشتم، اما ساکت بودم. هرچه می گفتم باز احساسش را نگفته بودم... فقط نمیخواستم این لحظه تمام شود.😞
توي چشمهاي منوچهر خیره شدم.
هر وقت میخواستم کاری انجام دهم که منوچهر زیاد راغب نبود، این کار را
میکردم و رضایتش را میگرفتم.
اما حالا نمیتوانستم و نمیخواستم او را از رفتن منصرف کنم...😢
گفتم:
_"براي خودت نقشه ي شهادت نکشی ها. من اصلا آمادگیش را ندارم. مطمئن باش تا من نخواهم، تو شهید نمیشوی...😌😢
منوچهر گفت:
_ "مطمئنم. وقتی خمپاره می خورد بالا ي سرم و عمل نمیکند، موهایم را قیچی میکنند و سالم میمانم، معلوم است باز هم تو دخالت کرده اي. نمی گذاري بروم فرشته، نمی گذاري".
نفس راحتی کشیدم.
با شیطنت خندیدم و انگشتم را بالا آوردم جلوي صورتش و گفتم:
_"پس حواست را جمع کن، منوچهر خان، من آنقدر دوستت دارم که نمیتوانم با خدا از این معامله ها بکنم"!😍☝️😭
علی رو نشوند روي زانوش و سفارش کرد:
_"من که نیستم، تو مرد خونه اي. مواظب مامانی باش. بیرون که میرید، دستش رو بگیر گم نشه.."
با عل اینطوري حرف میزد.😢
از فرداش که میخواستم برم جایی، علی می گفت:
_"مامان، کجا میري؟! وایستا من دنبالت بیام."
احساس مسئولیت می کرد...!
حاج عبادیان، منوچهر و ربانی رو صدا زد و رفتن...
اون شب غمی بود بینمون. 😭جیرجیركام انگار با غم میخوندن. ما فقط عاشقی رو یاد گرفته بودیم...
هیچ وقت نتونستیم لذتش رو ببریم...
همون لحظه هایی که مینشستیم کنار هم، گوشه ي ذهنمون مشغول بود، مردا که به کارشون فکر میکردن و ما هم دلشوره داشتیم نکنه این آخرین بار باشه که میبینیمشون...😭🕊
یک دل سیر باهم نبودیم...
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
👇
https://eitaa.com/Tarighahmad/8431
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🍃 امام صادق عليه السلام :👇
اِنَّ لاَِهْلِ الْجَنَّةِ اَرْبَعَ عَلاماتٍ: وَجْهٌ مُنْبَسِطٌ وَ لِسانٌ لَطيفٌ وَ قَلْبٌرَحيمٌ وَ يَدٌ مُعْطيَةٌ؛
بهشتى ها چهار نشانه دارند:
🌿روى گشاده،
🌱 زبان نرم،
☘دل مهربان و
🍀 دستِ دهنده.
📚[مجموعه ورام، ج ۲، ص ۹۱]
••●❥❤️❥●••
@TarighAhmad
•
دلتنگیم💔
فقط
صحن و سرایت🍃🌺
مرهم دل ماست😔
اربابم حسین(ع)❤️
•
#کربلا
#بین_الحرمین
━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
@TarighAhmad
━━𖡛⪻𖣔🌺𖣔⪼𖡛━━
30.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞⚠️کلیپ خدا غریبه ⁉️چون که ما عاشقش نشدیم
که دوسش داریم برا جنت ❗️
خداحلالم کن 😭
خداشهیدم کن 😔
پیشنهاد ویژه دانلود💯
#رفیق_شهیدم
#غریب_طوس
...•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
@TarighAhmad
....•🌸°∞°❀🌸❀°∞°🌸•....
﷽...✨
| #تلنگر
•••⚠️
ڪاغذوخـودڪارتـوبـَردار
بـرو👣یہگـوشہدنـجبشیـن~•
باحـوصلہواسہخـودتبنویـس✍🏻~•
#امـروز گناهی که به خاطرش اینجا هستم روتـرڪمیڪنم√...
قـربةالـےاللہ
ازفـردادیگـہنمـازامـو📿اولوقـتمـےخـونم(تـاریخبـزن)
قـربةالـےاللہ
گنـاهایـےڪہانـجاممیدےروبنـویس📄~•
تـاریخبـزنبگـوفلانروزقـرارهفلانڪاروڪنم√
#فقـطبہخـاطررضاےخـدا•••
ایـنمـاھ🌙رو↓
بـروتـوڪمپبخـواب
#ڪمپترڪگنـاه
سختـہولـےقشنگیاشـمداره
تحـملشڪنڪہتحمـلڪردنشهـَمخـوشہ~•
قـراربذاریـنبـاخـودتـون
هـَرروزیڪخـصلتبـَد❌~•
طـورےبشہڪہپـسفـردا
بـریمپیـشخـُدا
بگیـممثلاسیـدهـادےهستـم
چـهلروزِپـاڪم
دیـگہ این گناه رو تکرار نمـےڪنم🙂🖐🏿~•
••●❥❤️❥●••
@TarighAhmad
♨️ خطری غیرقابل علاج در راه است...
⭕️استاد مرتضی آقا تهرانی در جلسه مبلغين گفتند:
با حضرت آقا ديدار داشتم از حضرت آقا پرسيدم، من در جلسات روي چه موضوعی تأكيد كنم؟ سياست؟ اقتصاد؟ سبك زندگی؟
🛑ایشان فرمودند: بگویید مبلغين روى #افزايش_جمعيت كار كنند، بگویید اگر من را هم قبول ندارند، به خاطر كشورشان اين كار را بكنند، به خاطر اسلام!
#امام_خامنه_ای :
⛔️پیر شدن کشور،کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهایی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ وقتی هم اثرش ظاهر شد،آن روز دیگر قابل علاج نیست؛اما امروز چرا، امروز قابل علاج است.
#نشر_حداکثری
#افزايش_جمعيت
#تربیت_نسل_مهدوی
#امام_زمان
🍃🌺👇👇👇
@Tarighahmad
و بعضی وقتها اگر گریه نکنیم.
ممکن است؛ به بهای از دست دادن جانمان تمام شود .
#ژوزه_ساراماگو
ㄟ(ツ)ㄏ↧ʝσɨŋ↧
@TarighAhmad
ســـلامرفقـــاےجان😍
از امروزقرارهدوبارهمثلقبلمبحث
[اثباتوجودخدا]
رودرروزهای
(یکشنبه،سه شنبه،پنجشنبه )
داخلڪانالقراربدیم🌸🍃
اونایـےڪهباهامونبودنازاینبحثجذابےڪهداخلڪانالمیزاشتیماطلاعدارن
دوستاےجدیدےڪهتازگےعضوڪانال
شدنهمبهشدتپیشنهادمےڪنم
ازدستندن...😊❣
#خادم_نوشت
این روزها که فتنه بیداد میکند
دل از فراق روی تو فریاد میکند
برگرد ای مسافر تنهای فاطمه
بانگِ تو قلبِ رهبرِ ما شاد میکند
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#صـَلَـوآٺبِـفـرِښـٺمُـۏمِـڹ 📿
♥️🌿↓
@Tarighahmad
امام صادق(ع):
گناهانے که توبه کردے
و وقتی یادت می آید
از خدا شرم میکنے
خدا آن گناه را حتے از یاد و ذهن فرشته اعمال هم پاک میکند و به نیکے تبدیلش میسازد.
📚میزان الحکمه
#خداےمهربونم :) چقدر تو خوبی
┌───✾❤✾───┐
@TarighAhmad
└───✾❤✾───┘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعری که رهبر معظم انقلاب پس از ترور خود، در بیمارستان برای امام خمینی خواندند. 🌺
•💌• ↷ ʝøɪɴ ↯
@TarighAhmad
بهلول :
من در طول مدت عمرم امرا و صاحب منصبان زیادی را دیده ام
اما کسی را به لحاظ بی رغبتی به
مقام و منصب دنیا به پای آیت الله خامنه ای ندیده ام.
#ولایٺپذیرے [😍🖐🏻]•√
#ڪلام_بزرگانـ [🍃😉]•√
🍃🌺|@Tarighahmad
لحظه ای با شهدا🍃🌸
گفتم:
محمد این لباس جدیدت
خیلے بھت میاد...👍
گفت: لباس شھادتــه!😍
گفتم:زده بھ سرت!
گفت:مے زنھ ان شاءاللّھ!😇
چند ثانیھ بعد از انفجار⏰
رفتم بالاے سرش😧
نا نداشت
فقط آروم گفت:
دیدے زد !:)🕊🕊
#شهید_محمدرضا_دهقان
╔═...💕💕...══════╗
@TarighAhmad
╚══════...💕💕...═╝
🌱•🌙]
ما نمـۍگـیم
آرزۅۍمـرگ
داریـم
ۅلـۍحسرٺِ شَــہٰادَٺ🕊 دارٻم
#رفیق _شهیدم
#احمد_ مشلب
🍂🌾👇👇👇
@Tarighahmad
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
🌹هوالمحبـــــــوب 🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران 🌹قسمت #بیست_وپنج شب با خانم عبادیان حرف زدم.
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #بیست_وشش
یه دل سیر با هم نبودیم...😔
تهران اومدنمون مشکلات خودش رو داشت همه ي زندگیمون رو برده بودیم دزفول.
خونه که نداشتیم من و علی خونه ي پدرم بودیم.
خبرا رو از رادیو میشنیدیم.
توی اون عملیات،...
عباس کریمی🌷 و ملکی🌷 شهید شدن، ترابیان مجروح شد و نامی دستش قطع شد.
خبر ها رو آقاي صالحی بهمون میداد. منوچهر تلفن نمیزد.
خبر سلامتیش رو از دیگران می گرفتم، تا دم سال تحویل..😥
پشت تلفن صدام میلرزید...میگفت:
_"تو اینجوری میکنی، من سست می شم."
دلم گرفته بود...
دو تایی از بچه هایی گفتیم که شهید شده بودن و گریه کردیم. قول داد زودتر یه خونه دست و پا کنه و باز ما رو ببره پیش خودش...😢💓
رزمنده کوله اش را انداخته بود روي دوشش و خسته و تنها از کنار پیاده رو می رفت...
احساس می کردم منوچهر نزدیک است. شاید آمده باشد.
حتی صدایش را شنیدم...
راهم را کج کردم به طرف خانه ي پدر منوچهر. در را باز کردم. پوتین هاي منوچهر که دم در نبود.
از پله ها بالا رفتم. توي اتاق کسی نبود، اما بوي تنش را خوب می شناختم😢.
حتما می خواست غافلگیرم کند...
تا پرده ي پشت در را کنار زدم، یک دسته گل آمد بیرون، 💐از همان دسته گل هایی که منوچهر می خرید...
از هر گل یک شاخه....
خوشحال بودم که به دلم اعتماد کرده و آمدم آنجا...😍☺️
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
👇
https://eitaa.com/Tarighahmad/8431
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
🌹هوالمحبـــــــوب
🌹رمان زیبا و واقعے #اینڪ_شوڪران
🌹قسمت #بیست_وهفت
سه ماه نیومدنش رو بخشیدم چون به قولش عمل کرده بود..!
با آقاي اسفندیاری شوش خونه گرفته بودن.
خونمون توي شوش دو تا اتاق داشت. اتاق جلویی بزرگتر و روشن تر بود. منوچهر وسایلمون رو گذاشته بود توي اتاق کوچک تر...
گفت:
_" اینا تازه ازدواج کردن. تا حالا خانمش نیامده جنوب، گفتم دلش میگیره. حالا تو هر چی بگی، همون کار رو میکنیم ..."
من موافق بودم...
منوچهر چهارتا جعبه ي مهمات آورده بود که به جاي کمد استفاده کنیم. دو تا براي خودمون، دو تا براي اونا.
توي جعبه ها کاغذ آلومینیومی کشیده بود که براده هاي چوب نریزه...😊
روز بعد آقاي اسفندیاری با خانمش اومد و منوچهر رفت...
تا خیالش راحت می شد که تنها نیستیم، می رفت.
آقاي اسفندیاری دو سه روز بعد رفت و ما سه تا موندیم...
سر خودمون رو گرم میکردیم. یا مسجد بودیم یا بسیج یا حرم دانیال نبی.
توي خونه هم تلویزیون تماشا میکردیم...
تلویزیون اونجا بغداد رو راحت تر از تهران میگرفت.
میرفتم بالاي پشت بوم، آنتن رو تنظیم میکردم. به پشت بوم راه نداشتیم. یه نردبون بود که چند پله بیشتر نداشت. از همون میرفتم بالا...
یکی از برنامه ها اسرا رو نشون می داد، براي تبلیغات اسم بعضی اسرا وآدرسشون رو میگفتن و شماره تلفن می دادن. اسم و شماره تلفن رو مینوشتیم و زنگ می زدیم به خونواده هاشون.
دو تایی ستاد اسرا راه انداخته بودیم...😅
تلفن نداشتیم، می رفتیم مخابرات زنگ میزدیم..
بعضی وقتا به مادرم می گفتم این کار رو بکنه...
اسم و شماره ها رو می دادیم و اون خبر می داد به خونواده هاشون. وقتی شوهرامون نبودن این کارا رو می کردیم...
وقت میومدن، تا نصفه شب می رفتیم حرم، هرچی بلد بودیم می خوندیم. می دونستیم فردا برن، تا هفته ي بعد نمیبینیمشون...😔
چند روز هم مادرم با خواهرها و برادرها میومدن شوش...
خبر اومدنشون رو آقاي اسفندیاری بهم داد...
ادامه دارد..
دسترسی به پارت اول🦋✨
👇
https://eitaa.com/Tarighahmad/8431
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
✍نویسنده؛ مریم برادران
══════°✦ ❃ ✦°══════
♡ #ʝѳiɳ ↴ •| طَریقْ أَحْمَدْ |•
➣ @TarighAhmad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ وداع خانواده شهدا
میتونی این لحظه ها رو تصور کنی
امنیت رو مدیون چه کسانی هستیم ⁉️
خدا به خانوادهای شهدا صبر جمیل عطا کنه
•┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
@TarighAhmad
•┈┈••✾•🍃🕊🍃•✾••┈┈•
•| طَریقْ أَحْمَدْ |•
#سومیندلیلاثباتخداوند تا اینجا از وجود سازنده مطمئن شدم ولی میدانم که دسترسی جسمی و فیزیکی من به
#چهارمیندلیلاثباتخداوند
انســـ🧔🏻ـــان در تمام طول تاریـــ📆ــخ نتوانسته #حس_پرستش را از خود جدا کند، فقط آن را منحرف کرده است. همه انســ🧔🏻ــان ها بخصوص تاریـــ🗓ـــخ دانان و پژوهشگران اعتراف دارند انسان در تمام دوره ها حتی دوره های غار نشینے و قبل تر چیزے را به عنوان سازنده خود مے پرستیده؛
مدتے بت هاے چــــوبے سنــــــگے،مدتے گــ🐄ــاو و گوساله، مدتی آتـــ🔥ـــش، و در عصر ما هم همه نوع پرستشے وجود دارد. خداپرستے بودا که نوعے بت پرستیست زردتشت که آتـــ🔥ـش پرستیست، شیـ👿ـــطان پرستے و ....
#مهم 👆
نکته اینجاست ☝️ انسان براے فرار از خداپرستے به دلایل مختلف؛ حاضر است سنـــــگ بپرستد گــــ🐄ــاو بپرستد ولی حاضر نیست پرستش را کنار بگذارد ❌
زیرا انسان در هر زبــ👅ــان و دینے که باشد طورے ساخته شده که همیشه در مواقع سخت به موجود قــ💪ـوی نیاز دارد که به او متوسل شود و به این حس پرستش و میل به موجودے قوے #فطرت گفته میشود.
که در تمام انســـ🧔🏻ـــان ها وجود دارد و خود این دلیـــ👌ــل محکمے بر وجود سازنده اے است که نشانه اش را در وجود همه مخلوقات قرار داده است...(:
#هیات_مصباح
#حسینیه_مجازی_هیات
#عقاید