eitaa logo
تاملی در تاریخ اسلام
2.2هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
164 ویدیو
278 فایل
﴾﷽﴿ 🕌امام علی(علیه السلام) خطاب به امام حسن(علیه السلام): «وَاعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِینَ..» 📚نهج البلاغه، نامه۳۱ ✅روزی نه چندان دورِ دور، ماهم در تاریخ، ورق خواهیم خورد. @hosseinifazel نشر و کپی بدون ذکر منبع🚫 📚مقتل : @AsnadolMasaeb
مشاهده در ایتا
دانلود
سیرة نبی اعظم(ص).pdf
1.4M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 کتاب «سیره نبی اعظم(ص)» @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅همانطور که گفته شد، سپاه «اسامه بن زید» در منطقه «جُرف» در نزدیکی مدینه اردو زد، اما این انتصاب با مخالفت برخی از صحابه مواجه شد. آنان از اینکه جوانی نوخاسته به فرماندهی چنین لشکری گمارده شده بود، ناخشنود بودند. از آنجایی که فرمان رسول اکرم(ص) به حرکت لشکر، مصادف با بیماری خود حضرت(ص) بود، از این جهت این امر، برای برخی بهانه ای شده بود که مدینه را یا ترک نکنند یا از سپاه سرپیچی کرده و به مدینه بازگردند. پس از روزها هنوز بسیاری در مدینه مانده بودند یا سپاه نیز در «جرف» اردو زده و توقف نموده بود و فراخوانده‌ شدگان به سپاه تا زمان شهادت رسول اکرم(ص) به نبرد نرفتند. حتی پس از آنکه ابوبکر به خلافت انتخاب می‌شود، سپاه «اسامه» برای نبرد حرکت می‌کند. شیخ مفید می نویسد : «عایشه بنت ابوبکر» به خانه «ام سلمه» آمد و درخواست کرد که حضرت رسول اکرم(ص) به خانه او منتقل شود تا خود پرستاری آن حضرت(ص) را بر عهده بگیرد. پس با موافقت ام سلمه، حضرت(ص) را به خانه عایشه منتقل کردند. در یکی از روزها «بلال حبشی» هنگام نماز صبح به منزل عایشه آمد و در حالى كه بيمارى حضرت(ص) شدت یافته بود، به ایشان عرض کرد : خدايتان رحمت كند هنگام نماز است. اهل منزل سخن بلال را به گوش مبارک آن حضرت(ص) رساندند، و ایشان فرمود : 📋《يُصَلِّي بِالنَّاسِ بَعْضُهُمْ فَإِنَّنِي مَشْغُولٌ بِنَفْسِي》 ♦️امروز ديگرى با مردم نماز بخواند زيرا كه من به خويشتن سرگرم هستم.[و بيمارى تاب رفتن مسجد را از من برده است.] عايشه گفت : 📋《مُرُوا أَبَا بَكْرٍ!》 ♦به ابوبكر بگوئيد به مسجد رود! و همچنین حفصه گفت : 📋《مُرُوا عُمَرَ!》 ♦️به عمر بگوئيد به مسجد رود! [به این ترتیب، هر كدام پدر خود را براى خواندن نماز تعيين كردند!] رسول اکرم(ص) كه سخن آن دو را شنيد و حرص هر يك را براى بلند كردن پدر خود و دلبستگى آن دو را به اين كار ديد، در حالی که هنوز آن حضرت(ص) زنده هستند، فرمودند : 📋《اُكْفُفْنَ فَإِنَّكُنَّ صُوَيْحِبَاتُ يُوسُفَ!》 ♦️از اين سخنان خوددارى كنيد، زيرا كه شما همانند زنانى هستيد كه با يوسف(ع) همدم بودند.[شايد مقصود آن حضرت(ص) اين بود كه چنانچه زنان مصرى يعنى زليخا و ديگران هر كدام به تنهائى مي خواست «يوسف» را ديدار كند و از آن پيامبر پاكدامن بهره گيرد؛ شما نيز هر كدام می خواهيد در اين جريان براى خود به تنهائى بهره بردارى كنيد.] سپس حضرت(ص)؛ 📋《قَامَ مُبَادِراً خَوْفاً مِنْ تَقَدُّمِ أَحَدِ اَلرَّجُلَيْنِ وَ قَدْ كَانَ أَمَرَهُمَا بِالْخُرُوجِ إِلَى أُسَامَةَ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ أَنَّهُمَا قَدْ تَخَلَّفَا》 ♦️با شتاب از بستر برخاستند و ترسيدند که مبادا يكى از آن دو مرد [ابو بكر و عمر] در نماز بر مردم پیشی بگيرند، در صورتى كه آن حضرت(ص) آن دو را دستور به بيرون رفتن با اسامة فرموده بود و نمي دانست كه آن دو در مدينه مانده‌اند و هنوز نرفته‌اند. پس آن حضرت(ص) براى؛ 📋《لِكَفِّ اَلْفِتْنَةِ وَ إِزَالَةِ اَلشُّبْهَةِ》 ♦️فرو نشاندن فتنه و برطرف ساختن شبهه از ذهن مردمان مبادرت جست و روانه مسجد شد. با اينكه حضرت(ص)؛ 📋《أَنَّهُ لاَ يَسْتَقِلُّ عَلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلضَّعْفِ فَأَخَذَ بِيَدِهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبِِ(ع) وَ اَلْفَضْلُ بْنُ عَبَّاسٍ فَاعْتَمَدَهُمَا وَ رِجْلاَهُ تَخُطَّانِ اَلْأَرْضَ مِنَ اَلضَّعْفِ》 ♦️از بی حالى و ناتوانى و از شدت ضعف نمى‌ توانست روى پای خود بايستد، برخاست و دستهاى مباركش را على بن ابى طالب(ع) و فضل بن عباس گرفت. پس حضرت(ص) با همین حال وارد مسجد شدند. سپس؛ 📋《فَلَمَّا خَرَجَ إِلَى اَلْمَسْجِدِ وَجَدَ أَبَا بَكْرٍ قَدْ سَبَقَ إِلَى اَلْمِحْرَابِ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ أَنْ تَأَخَّرْ عَنْهُ》 ♦️حضرت(ص) ديدند ابوبكر در محراب ايستاده با دست مبارك به او اشاره فرمودند كه از محراب بیرون رود. 📋《فَتَأَخَّرَ أَبُو بَكْرٍ وَ قَامَ رَسُولُ اَللَّهِ(ص) مَقَامَهُ فَكَبَّرَ وَ اِبْتَدَأَ اَلصَّلاَةَ اَلَّتِي كَانَ قَدِ اِبْتَدَأَ بِهَا أَبُو بَكْرٍ وَ لَمْ يَبْنِ عَلَى مَا مَضَى مِنْ فِعَالِهِ فَلَمَّا سَلَّمَ اِنْصَرَفَ إِلَى مَنْزِلِهِ》 ♦️پس ابو بكر به كنارى رفت و رسول اکرم(ص) به جاى او ايستاد. پس تكبير نماز گفت و نمازى را كه ابوبكر شروع كرده بود را از سر گرفت و دنبال نماز او را نگرفت. وقتی سلام نماز را داد، حضرت(ص) به خانه بازگشتند.(۱) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شیخ مفید می نویسد : حضرت رسول اکرم(ص) ابوبكر و عُمَر و گروهى از آنان را كه در مسجد بودند، را پيش خود فرا خواند. حضرت(ص) از آنان پرسید : 📋《أَ لَمْ آمُرْ أَنْ تَنْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ؟》 ♦️مگر من به شما دستور ندادم كه با لشكر «اسامة» بيرون رويد؟ آنان گفتند : آری یا رسول الله(ص)! حضرت(ص) این بار پرسید : 📋《فَلِمَ تَأَخَّرْتُمْ عَنْ أَمْرِي؟》 ♦️پس چرا دستور مرا انجام نداده و نرفتيد؟ ابوبکر گفت : 📋《إِنَّنِي كُنْتُ خَرَجْتُ ثُمَّ رَجَعْتُ لِأُجَدِّدَ بِكَ عَهْداً》 ♦️من بيرون رفتم ولى دوباره بازگشتم تا يك بار ديگر شما را ببينم و تجديد عهدى كنم! عمر نیز گفت : 📋《يَا رَسُولَ اَللَّهِ(ص)! لَمْ أَخْرُجْ لِأَنَّنِي لَمْ أُحِبَّ أَنْ أَسْأَلَ عَنْكَ اَلرَّكْبَ》 ♦️اى رسول خدا(ص)! من بيرون نرفتم زيرا دوست نداشتم وضع حال شما را از سوارانى[كه از مدينه مى‌آيند] بپرسم [و مي خواستم خود را از نزديك نگران حال شما باشم.] حضرت(ص) فرمودند : 📋《فَانْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ! فَانْفُذُوا جَيْشَ أُسَامَةَ》 ♦️به لشگر اسامة بپيونديد و از آن باز نمانيد، به لشگر اسامة بپيونديد! 📋《يُكَرِّرُهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ ثُمَّ أُغْمِيَ عَلَيْهِ مِنَ اَلتَّعَبِ اَلَّذِي لَحِقَهُ وَ اَلْأَسَفِ فَمَكَثَ هُنَيْهَةً مُغْمًى عَلَيْهِ وَ بَكَى اَلْمُسْلِمُونَ وَ اِرْتَفَعَ اَلنَّحِيبُ مِنْ أَزْوَاجِهِ وَ وُلْدِهِ وَ اَلنِّسَاءِ اَلْمُسْلِمَاتِ وَ مَنْ حَضَرَ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ》 ♦️حضرت(ص) سه بار اين سخن را تكرار فرمود، آنگاه بواسطۀ رنجى كه از رفتن مسجد به او رسيده بود و از اندوه بسيارى كه به او دست داده بود از هوش برفت،پ و ساعتى به همين منوال بود و مسلمانان گريستند و آواز گريه از زنان آن حضرت(ص) و فرزندان ایشان و زنان مسلمانان و هر كه در آن مجلس بود، بلند شد.(۱) 👤طبری در تاریخ خود می نویسد : حضرت رسول اکرم(ص) خطاب به آنان فرمودند : 📋《..جَهِّزُوُا جَیْشَ اُسَامَةَ! لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ》 ♦️سپاه اسامه را مجهّز کنيد، خدا لعنت کند هر کس را که از سپاه اسامه تخلف کند.(۲) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ ۲)تاریخ طبری، ج۳، ص۶۸۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚✍📚✍📚✍📚✍📚✍📚 5️⃣9️⃣1⃣ :📚 کتاب «صلاة ابی بکر فی مرض النبی(ص)» بررسی شبهه نماز خواندن ابوبکر بن ابی قحافه در آخرین روز حیات شریف حضرت رسول اکرم(صلوات الله علیه و آله)؛ اثر مرحوم سید مرتضی عسگری✍📚👇 @TarikhEslam
صلاه ابی بکر فی مرض النبی(ص).pdf
486.9K
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 کتاب «صلاة ابی بکر فی مرض النبی(ص)» @TarikhEslam
آخرین نماز پیامبر(ص).pdf
1.07M
📚✍📚✍📚✍📚✍📚 کتاب «آخرین نماز پیامبر(ص)» ترجمه کتاب فوق @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅حضرت رسول اکرم(ص) بعد از واقعه «غدیر» که اعلام جانشینی امام علی(ع) را به صورت شفاها انجام داده بود، لازم بود یک بار دیگر جانشینی ایشان را، این بار به صورت مکتوب تصریح کند، تا در کنار ادله شفاهی یعنی غدیر، دلیلی محکم بر جانشینی مولا امیرالمومنین(ع) باشد. هنگامی که حضرت رسول اکرم(ص) در آن مجلس به هوش آمدند، به کسانی که در آن مجلس بودند، نگاه كردند و فرمودند : 📋《اِئْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ كَتِفٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً》 ♦️دواتى و كتفى براى من بياوريد تا براى شما چيزى بنويسم كه پس از من هرگز گمراه نشويد. [کتف استخوان پهنى است كه در شانۀ حيوانات چهار پا است و زمانهاى سابق كه كاغذ نبوده یا کم بوده، براى نوشتن از آنها استفاده مي كردند.] حضرت(ص) اين سخن را فرمودند و دوباره از هوش رفتند. پس برخى از آنان كه در آن مجلس بودند، برخاستند كه به دنبال دوات و كتف بروند، در این هنگام، عمر بن خطاب گفت : 📋《اِرْجِعْ فَإِنَّهُ يَهْجُرُ》 ♦️بازگرد! زيرا كه اين مرد هذيان می گويد.(۱) در نقلی دیگر آمده که؛ وقتی عمر این صحنه و درخواست رسول اکرم(ص) را دید، در آن حال عمر سراسیمه جلو آمد و با گفتن کلمات معناداری مانع آوردن آوردن قلم و دوات برای رسول اکرم(ص) شد و گفت: 📋《إِنَّ النَبیَّ(ص) قَد غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ کَثُرَ اللَّغَطُ》 ♦️بیماری بر پیامبر(ع) غلبه کرده است. کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است. و در ادامه گفت: 📋《إنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرَ》 ♦️این مرد هذیان می گوید!(۲) پس آن مرد بازگشت و از آوردن کتف و قلم منصرف شد. آنان كه در آن مجلس حاضر بودند از اين كار پشيمان شدند كه چرا در آوردن دوات و كتف كوتاهى كردند و يك ديگر را سرزنش مي كردند و گفتند : 📋《إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ! لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلاَفِ رَسُولِ اَللَّهِ(ص)!》 ♦️انا لله و انا الیه راجعون! هر آينه از مخالفت كردن با رسول خدا(ص) می ترسيم.(۳) و طبق نقلی؛ 📋《و مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیّ(ص) کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَر!》 ♦️تعدادی از آنان می گفتند که کاغذ و قلم بیاورید تا رسول اکرم(ص) کتابت کنند و بعضی از آنان نیز گفتار عمر را تکرار کردند. در این هنگام رسول خدا(ع) صورت مبارک از آنها برگرداندند و فرمودند : 📋《قُومُوُا عَنِّی!》 ♦️برخیزید! نزاع و سروصدا نزد من جایز نیست. سپس همگی رفتند!(۴) پس مردمان از نزد آن حضرت(ص) برخاستند و تنها عباس عموى آن حضرت(ص) با پسرش فضل و على بن ابى طالب(ع) و خانوادۀ او ماندند. عباس عرض كرد : اى رسول خدا(ص)! اگر اين كار خلافت و زمامدارى پس از شما در ما خاندان به جاى ماند، هم اكنون ما را بدان بشارت ده و آگاهمان فرما و اگر ميدانى كه ديگران بر ما چيره می شوند، در بارۀ ما دستورى فرما يا سفارشى کن! حضرت(ص) فرمود : 📋《أَنْتُمُ اَلْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِي》 ♦️شما پس از من از درماندگان و ناتوانان خواهيد بود! حضرت(ص) اين را فرمود و دیگر چیزی نفرمود‌. پس آنان نيز در حالی که می گريستند، برخاستند و رفتند.(۵) بعدها ابن عباس از آن روز با این جملات «یَوْمُ الْخَمیس وَ ما یَوْمُ الخَمیسِ!» همواره از آن روز، روز مصیبت یاد می کرد‌.(۶) 📜حدیث «قرطاس» در منابع اهل سنت نقل شده است از جمله در صحیح بخاری(۷) و صحیح مسلم(۸) که حدود هفده مرتبه با نقل های متفاوت در این دو صحیح ذکر شده است، که به صورت تواتر معنوی دارد. و همچنین علمای شیعه نیز، آن را نقل کرده اند، از جمله؛ سُلیم بن قیس(از تابعین) در کتاب خود(۹) که مرحوم طبرسی در «الاحتجاج»(۱۰) و مجلسی در «بحارالانوار»(۱۱) این حدیث را از او نقل کرده اند. مرحوم شیخ مفید در کتب «أوائل المقالات»(۱۲) و «الارشاد»(۱۳) و «الامالی»(۱۴) مرحوم ابن شهر آشوب در «مناقب آل ابی طالب(ع)»(۱۵) مرحوم سید بن طاووس در «سعد السُعود»(۱۶) و «کشف المحجّه»(۱۷) و «الطرائف»(۱۸) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۲ ۲)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۳ ۳)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ ۴)بحار الأنوار مجلسی، ج۳۶، ص۲۷۷/ انساب الاشراف بلاذری، ج۱، ص۵۶۲ ۵)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۰ ۶)صحیح بخاری، ج۴، ص۳۱ ۷)صحیح بخاری، ج۶، ص۱۲ ۸)صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۲۵ ۹)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۴ ۱۰)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۲۳ ۱۱)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۱ ،ص۴۲۵ ۱۲)اوائل المقالات شیخ مفید، ص۴۰۶ ۱۳)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۴ ۱۴)الأمالی شیخ مفید، ص۳۶ ۱۵)مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۳ ۱۶)سعد السُعود ابن طاووس، ص۲۶۶ ۱۷)المحجّة ابن طاووس، ص۶۵ ۱۸)الطرائف ابن طاووس، ص۴۳۲ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال8⃣6⃣1⃣ : ماجرای «حدیث قرطاس» چه بود؟ @TarikhEslam
✍پاسخ : از واقعه «غدیر»﴿۱۸ ذی الحجه سال دهم هجری﴾ تا شهادت حضرت رسول اکرم(ص)﴿۲۸ صفر سال یازدهم هجری﴾ هفتاد روز طول کشیده است. حضرت(ص) در این هفتاد روز دو ماموریت مهم دارد : 1⃣ابتدا خطر یهودیان را از سر مسلمانان دفع کند : حضرت رسول اکرم(ص) وقتی وارد مدینه شدند، با یهودیان مدینه قرارداد صلح و دوستی امضاء کردند و این قرارداد تا بعد از جنگ بدر، پا برجا بود، ولی بعد از این جنگ، یهودیان که گویا انتظار داشتند که به زودی اسلام توسط کافران نابود می شود، پیمان شکنی کردند. پس حضرت(ع) در طی جنگهایی از قبیل «بنی قینقاع، بنی النضیر، بنی قریظه، خیبر، تبوک و موته» آنها را شکست داد و آنها تا حدودی عقب رانده شدند. پس یهودیان که در اکثر جنگها شکست و یا عقب نشینی کرده بودند، اکنون دارای قوای منظّم و خطری برای اسلام محسوب می شدند.(۱) 2⃣تصریح در جانشینی امام علی(علیه السلام) به صورت مکتوب : حضرت(ص) باید یک بار دیگر جانشینی امام علی(ع) را، این بار به صورت مکتوب تصریح کند، تا در کنار تصریح شفاهی یعنی «غدیر» دلیلی محکم بر جانشینی ایشان باشد. ✍اما تحلیل این دو ماموریت: ۱)ماموریت اول در حال حاضر برای رسول اکرم(ص) مقدور نبود، چون حضرت(ص) در ماههای حرام که «نیمه دوم ماه ذی الحجه و محرم» می باشد، قرار داشت. پس حضرت(ص) باید تا اتمام ماه محرم صبر کند. ۲)ماموریت دوم حضرت(ص) نیز در سایه ماموریت اول مقدور نیست! چون با وجود منافقین در مدینه، این امکان وجود نداشت، چون اینان درصدد مخالفت بر می خاستند و مانع کار می شدند. پس حضرت(ص) باید ابتدا منافقین را به بهانه ی جنگ، از مدینه خارج کند. پس حضرت(ص) تا پایان ماه محرم صبر کرد، تا اینکه ماه صفر فرا رسید. اکنون از عمر حضرت(ص) ۲۸ روز باقی مانده است، چون حضرت(ص) به نقل مشهور در ۲۸ صفر از دنیا رفت.(۲) پس حضرت(ص) به محض ورود ماه صفر دستور جهاد داد و فرماندهی سپاه را به «اسامه بن زید بن حارثه» ۱۹ ساله به پرچمداری «بريده‌ بن حصيب اسلمی» داد. اما منافقین ابتدا از رفتن با سپاه، خودداری کردند و دلیل نرفتن آنها در مرحله اول اعتراض به جوان بودن فرمانده بود. رسول اکرم(ص) هنگامی که از سر باز زدن منافقین از رفتن به جهاد مطلع شد، با همان حالت بیماری که داشتند به مسجد آمدند و در طی خطبه ای کسانی را که از رفتن با سپاه اسامه خودداری کردند را لعن کرد و فرمود: 📋«جَهِّزُوُا جَیْشَ اُسَامَةَ لَعَنَ اللهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُ» ♦️سپاه اسامه را مجهّز کنيد، خدا لعنت کند هرکس را که از سپاه اسامه تخلف کند. پس آنان به اجبار رسول اکرم(ص) تا منطقه «جُرُف» در نزدیکی مدینه پیش رفتند، و در آنجا اردو زدند.(۳) به ظاهر تا حدودی این ماموریت انجام شد و سپاه مخصوصا منافقین از مدینه خارج شدند. حضرت(ص) از این فرصت استفاده کرد و افراد و اصحاب را که نام آنان در تاریخ هست را در منزل خود فرا خواند و فرمود: 📋«اِئْتُونِي بِالكَتِفِ وَ الدَّوَاةِ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابَاً لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدَاً» ♦️برایم کَتِف و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید.(۴) از درخواست رسول اکرم(ص) مشخص بود که ایشان قصد داشتند مطلب بسیار مهمی را مطرح کنند. از طرفی در این هنگام، «عُمر بن خطاب» برای کسب خبر از اوضاع مدینه، از سپاه جدا شد و خود را به مدینه رساند. وقتی عمر این صحنه و درخواست رسول اکرم(ص) را دید، در آن حال عمر سراسیمه جلو آمد و با گفتن کلمات معناداری مانع آوردن آوردن کتف و دوات برای رسول اکرم(ص) شد و گفت: 📋«إِنَّ النَبیَّ(ص) قَد غَلَبَ عَلَیهِ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا کِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا فَاخْتَلَفُوا وَ کَثُرَ اللَّغَطُ» ♦️بیماری بر پیامبر(ص) غلبه کرده است و کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است. و در ادامه گفت: 📋«إنَّ الرَّجُلَ لَیَهجُرَ» ♦️این مرد هذیان می گوید.(۵) در این هنگام؛ 📋«فَتَنَازَعُوا و مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیّ(ص) کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ» ♦️پس به نزاع پرداختند و تعدادی از آنان می گفتند که کاغذ و قلم بیاورید تا رسول اکرم(ص) کتابت کنند و بعضی از آنان نیز گفتار عمر را تایید کردند. در این هنگام رسول اکرم(ص) صورت مبارک از آنها برگرداند و فرمود : 📋«قُومُوا عَنِّي وَ لاَ يَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ» ♦️برخیزید و از نزدم بروید که نزاع نزد من شایسته نیست.(۶) پس همگی رفتند! بعدها ابن عباس از آن روز با این جملات «یَوْمُ الْخَمیس وَ ما یَوْمُ الخَمیسِ! اِنّ الرَّزیَّة ما حالَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ کتابِ رَسُولُ اللهِ(ص)» همواره آن روز را به «روز مصیبت» یاد می کرد‌ و می گریست.(۷) عمر بن خطاب بعدها به ابن‌ عباس گفت : آیا مى‌ دانى چرا قوم شما(قریش‌)، شما را از جانشینى محمد(ص) منع کردند؟ گفتم : نه! @TarikhEslam ادامه مطالب :👇
عمر گفت : 📋«كَرِهُوا أَنْ يَجْمَعُوا لَكُمُ النُّبُوَّةَ وَ الْخِلَافَةَ، فَتَبَجَّحُوا عَلَى قَوْمِكُمْ بَجَحًا بَجَحًا، فَاخْتَارَتْ قُرَيْشٌ لِأَنْفُسِهَا فَأَصَابَتْ وَ وُفِّقَتْ» ♦️براى این که کراهت داشتند خلافت و نبوت هر دو براى شما باشد، در آن صورت فخر و غرور شما افزون مى‌ شد؛ به همین دلیل قریش خلافت را براى خود گذاشت و کار درستى کرد.(۸) از طرفی هم، سپاه أسامة بن زید که در «جُرُف» اردو زده بودند، به مدینه بازگشت. دلیل بر این مطلب اینکه یکی از کسانی که در غسل و دفن حضرت رسول اکرم(ص) به امام علی(ع) کمک کرد، خود أسامة بن زید بود که فرماندهی سپاه را برعهده داشت.(۹) پس این ماموریت دوم که در سایه ی ماموریت اول صورت می گرفت، ناتمام ماند. و این امر مهم به سرانجام نرسید، و رسول اکرم(ص) از دنیا رفت و نه سپاه به جنگ با یهود رفت و نه «حدیث قرطاس» عملی شد. در مورد حضور اميرالمؤمنین علی(ع) در این مجلس، جزء قطعيات تاریخ است؛ به نقل شیخ مفید که می نویسد : 📋«وَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) لَا يُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة» ♦️اميرالمومنین(ع) جز برای كارهای ضروری از حضرت رسول اکرم(ص) جدا نمی شد. شيخ مفيد وقتی داستان حديث قرطاس را نقل می کند، به صراحت می گويد كه اميرالمؤمنین(ع) در آن جا بوده است. 📋《ثُمَّ أَعْرَضَ [رَسوُلُ اللهِ(ص)] بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَ بَقِيَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَ الْفَضْلُ وَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَأَهْلُ بَيْتِهِ خَاصَّةً》 ♦️رسول اکرم(ص) صورت مبارک خود را از مردم برگرداند، و مردم برخاستند و به خانه های خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و علی بن أبی طالب(ع) باقی ماندند.(۱۰) 📜«حدیث قرطاس» در منابع اهل سنت نقل شده است از جمله در صحیح بخاری(۱۱) و صحیح مسلم(۱۲) که حدود هفده مرتبه با نقل های متفاوت در این دو صحیح ذکر شده است، که به صورت «تواتر معنوی»(اخبار گروهی به مطلبی خاص با خبرهای جداگانه اما دارای الفاظ مختلف ولی با مفاد و معنای واحد) آمده است. و همچنین علمای شیعه نیز، آن را نقل کرده اند، از جمله؛ 👤«سُلیم بن قیس»(از تابعین) در کتاب خود(۱۳) که «طبرسی» در «الاحتجاج»(۱۴) و «مجلسی» در «بحارالانوار»(۱۵) این حدیث را از او نقل کرده اند. 👤«شیخ مفید»(متوفای قرن۴و۵) در کتب «أوائل المقالات»(۱۶) و «الارشاد»(۱۷) و «الامالی»(۱۸) 👤«ابن شهر آشوب»(قرن۵) در «مناقب آل ابی طالب(ع)»(۱۹) 👤«سید بن طاووس»(قرن۷) در «سعد السُعود»(۲۰)و «کشف المحجّه»(۲۱) و «الطرائف»(۲۲) 👤و از علمای قرن دهم نیز همچون «مقدس اردبیلی» این روایت را نقل کرده اند.(۲۳) 📚منابع: ۱)مکاتیب الرسول(ص) میانجی، ج۳، ص۷۱۳ ۲)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۹ ۳)تاریخ طبری، ج۳، ص۶۸۱ ۴)صحيح مسلم، ج۳، ص۱۲۵۹، ح۲۱ ۵)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۳ ۶)بحارالانوار مجلسی، ج۳۶، ص۲۷۷ ۷)صحیح بخاری، ج۴، ص۶ ۲۲)التحفة العسجدیة موئّدی، ص۱۴۴ ۸)الکامل ابن اثیر، ج۳، ص۶۳ ۹)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۵ ۱۰)علل الشرایع شیخ صدوق، ج۱، ص۱۵۱ ۱۱)صحیح بخاری، ج۶، ص۱۲ ۱۲)صحیح مسلم، ج۳، باب۵، ص۱۲۵ ۱۳)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۷۹۴ ۱۴)الاحتجاج طبرسی، ج۱، ص۲۲۳ ۱۵)بحارالأنوار مجلسی، ج۳۱ ،ص۴۲۵ ۱۶)اوائل المقالات شیخ مفید، ص۴۰۶ ۱۷)الإرشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۴ ۱۸)الأمالی شیخ مفید، ص۳۶ ۱۹)مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۲۰۳ ۲۰)سعد السُعود سید بن طاووس، ص۲۶۶ ۲۱)المحجّة سید بن طاووس، ص۶۵ ۲۲)الطرائف سید بن طاووس، ص۴۳۲ ۲۳)مجمع الفائدة محقق أردبیلی، ج۳، ص۲۱۷ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜صحیح بخاری از ماجرای ممانعت از نوشتن حدیث قرطاس توسط «عمر بن خطاب» می نویسد : «إِنَّ النَّبِيَّ(ص) عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللهِ حَسْبُنَا!» 👤همانا بیماری بر پیامبر غلبه کرده است و کتاب خدا در میان ما است و همان کافی است.(۱) 📚منبع : ۱)صحیح بخاری، ج۶، باب مرض النّبی(ص) و وفاته، ص۴۱ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅شیخ مفید می نویسد : امام علی(ع) در محضر رسول اکرم(ص) بود که، حضرت(ص) رو كردند به امام على(ع) و فرمودند : 📋《يَا أَخِي تَقْبَلُ وَصِيَّتِي وَ تُنْجِزُ عِدَتِي وَ تَقْضِي عَنِّي دَيْنِي وَ تَقُومُ بِأَمْرِ أَهْلِي مِنْ بَعْدِي؟》 ♦️اى برادر! آيا تو مى‌ پذيرى که به وصيت من و وعده‌هاى من وفا كنى و دين مرا ادا كنى‌؟ آيا پس از من به كار خاندان من رسيدگى خواهى كرد؟ امیرالمومنین(ع) عرض كرد : بلى اى رسول خدا(ص)! سپس حضرت(ص) فرمود : 📋《اُدْنُ مِنِّي فَدَنَا مِنْهُ فَضَمَّهُ إِلَيْهِ ثُمَّ نَزَعَ خَاتَمَهُ مِنْ يَدِهِ》 ♦️پس نزديك من بيا و امام(ع) پيش رفت و حضرت(ص) او را به خود چسبانید و انگشترى خويش را از دستش بيرون آورد و فرمود : 📋《 هَذَا فَضَعْهُ فِي يَدِكَ وَ دَعَا بِسَيْفِهِ وَ دِرْعِهِ وَ جَمِيعِ لاَمَتِهِ فَدَفَعَ ذَلِكَ إِلَيْهِ وَ اِلْتَمَسَ عِصَابَةً كَانَ يَشُدُّهَا عَلَى بَطْنِهِ إِذَا لَبِسَ سِلاَحَهُ وَ خَرَجَ إِلَى اَلْحَرْبِ فَجِيءَ بِهَا إِلَيْهِ فَدَفَعَهَا إِلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ(ع)》 ♦️اين را بگير و به دست خود كن. سپس شمشير و زره و همۀ لباس جنگ خود را خواسته و به او داد و دستمالى را كه هنگام جنگ به شكم خود مى‌بست، آن را نيز خواسته و وقتی آن را آوردند به أمير المؤمنين(ع) داد و به او فرمود : 📋《اِمْضِ عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ إِلَى مَنْزِلِكَ》 ♦️با نام خدا به خانۀ خويش باز گرد.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۱، ص۱۸۵ @TarikhEslam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا