#شهیدانه ♥️↓
گفت: سه روز دیگر اینجا عملیات می شود با شوخی گفتم : بارک الله، مطمئنی؟ خیلی جدی گفت: بله . با تعجب گفتم: بابا تو علم غیب داری؟ خندید و گفت: نه حاج آقا علم غیب من کجا بود ؟ ولی به شما می گویم تا سه روز دیگر عملیات می شود . بالاتر از این را هم دوست داری بهت بگویم؟ گفتم : بالاتر چیست؟ گفت : حاجی جون سه روز دیگر عملیات می شود. من هم راهی این عملیات می شوم و توی همین عملیات هم شهید می شوم. سه روز بعد... همه بچه ها زیر آن آتش بی امان دشمن به رو دراز کشیده بودند، اما مهدی از شدت خستگی نشسته روی زمین و دراز نکشیده تا مرا دید گفت: حاجی تو هم که اینجایی؟ گفتم: بله چرا تو باشی ما نباشیم. یک مقداری که نشست و نفسش تازه شد در جا بلند شد و با تمام قامت ایستاد آتش هم خیلی سنگین بود، من از جا نیم خیز شدم، دستش را گرفتم و فریاد زدم: مرد، به تو می گویم دراز بکش تا آتش سبک بشود. مهدی ابتدا دراز کشید ولی لحظه ای بعد به سرعت بلند شد و ایستاد. گفتم چرا دوباره بلند شدی؟ گفت: حاجی، من تا به امروز در مقابل تیر و تانک و توپ دشمن سر خم نکرده بودم، این یک دقیقه ای هم که اینجا دراز کشیدم برای این بود که شما گفتید دراز بکش ووالا من آدمی نبودم که زیر آتش این نامردها دراز بکشم... تا لحظه ای که شهید شد دقیقاً 72 ساعت طول کشید.
سرباز روح الله
#شهیدمهدیخندان
═══🍃🕊🍃═══
@TehranTanhamasiri