~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسمحق...🍂 ♡پسرکفلافلفروش♡ اینقسمت#پاکت #پارت50 دوستي من با هادي ادامه داشت. زماني كه هادي در م
بسمحق...🍂
♡پسرکفلافلفروش♡
اینقسمت#طلبه_لوله_کش
#پارت51
هادي در كنار درس خواندن براي
طلبه ها صحبت ميكرد و به شرايط
روز عراق و موقعيت آمريكا و دشمني
اين كشور با مسلمانان اشاره ميكرد.
حالا ديگر زبان عربي را به خوبي
تكلم ميكرد. خيلي از طلبه ها عاشق
هادي شده بودند.
او با درآمد شخصي خودش بارها
دوستان را به خانه ي خودش دعوت
ميكرد و براي آنها غذا درست ميكرد.
منزل هادي محل رفت و آمد دوستان
ايراني نيز شده بود. در ايام اربعين،
خانه را براي اسكان زائران آماده ميكرد
و خودش مشغول پخت و پز و پذيرايي
از زائران ابا عبدالله الحسين ميشد.
برخي از دوستان عراقي هادي ميگفتند:
تو نميترسي كه در اين خانه ي بزرگ و قديمي و ترسناك، تك و تنها زندگي ميكني؟
هادي هم ميگفت: اگر مثل من مدتها
كنار خيابان خوابيده بوديد قدر
اين خانه را ميدانستيد!
بعد از آن رفت و آمد هادي با منازل
دوستان طلبه اش بيشتر شد. در اين
رفت و آمدها متوجه شد كه بيشتر
دوستان طلبه، از خانواده هاي مستضعف
نجف هستند. بسياري از اين خانواده ها
در منازلي زندگي ميكنند كه از
نيازهاي اوليه محروم است.
اين خانه ها آب لوله كشي نداشت.
با اينكه آب لوله كشي تا مقابل درب
خانه آمده بود، اما آنها بضاعت مالي
براي لوله كشي نداشتند.
اين موضوع بسيار او را رنج ميداد.
براي همين به تهران آمد و به سراغ
دوستانش رفت.
دستگاه هاي مربوط به لوله كشي را
خريد و چند روزي در مغازه ي يكي از
دوستانش ماند تا نحوهي لوله كشي با
لوله هاي جديد پلاستيكي را ياد بگيرد.
هر چه را لازم داشت تهيه كرد و راهي
نجف شد. حالا صبح تا عصر در كلاس
درس مشغول بود و بعد از ظهرها لوله
تهيه ميكرد و به خانه ي طلبه هاي نجف ميرفت.
از خود طلبه ها كمك ميگرفت و
منازل مردم مستضعف، ولي مؤمن
نجف را لوله كشي آب ميكرد.
خستگي براي اين جوان معنا نداشت.
از صبح زود تا ظهر سر كلاس بود.
بعد هم كمي غذا ميخورد و سوار بر
دوچرخه اي كه تازه خريده بود راهي
ميشد و در خانه هاي مردم مشغول كار ميشد.
برخي از دوستان هادي نميفهميدند!
يعني نميتوانستند تصور كنند كه
يك طلبه كه قرار است لباس روحاني
بپوشد چرا اين كارها را انجام ميدهد؟!
برخي فكر ميكردند كه لباس روحانيت
يعني آهسته قدم برداشتن و ذكر
گفتن و دعا كردن و...
براي همين به او ايراد ميگرفتند.
حتي برخي ها به اينکه او با دوچرخه
به حوزه مي آيد ايراد ميگرفتند!
اما آنها كه با روحيات هادي آشنا بودند ميفهميدند كه او اسلام واقعي
را شناخته.
هادي اعتقاد داشت كه لباس روحانيت
يعني لباس خدمت به اسلام ومسلمين
به هر نحو ممكن.
با اينكه فقط دو سال از حضور هادي
در نجف ميگذشت اما دوستان زيادي
پيدا كرده بود. برخي جوانان طلبه،
كه كاري جز مطالعه و درس و بحث
نداشتند، با تعجب به كارهاي هادي
نگاه ميكردند. او در هر كاري كه
وارد ميشد به بهترين نحو عمل ميكرد.
كمكم خيلي ها فهميدند كه هادي در
كنار درس مشغول لوله كشي آب
براي خانه هاي مردم محروم شده.
هادي با اين كار كه بيشتر مخفيانه
انجام ميشد خدمت بزرگي با خانواده
هاي طّلاب ميكرد.
اخلاص و تقوا و ايمان هادي اثر خود
را گذاشته بود. او هر جا ميرفت
ميخواست گمنام باشد. هيچ گاه از
خودش حرفي نميزد. هرگز نديديم
كه به خاطر پول كاري را انجام دهد.
اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود.
بعد از شهادت همه از اخلاص او ميگفتند.
چندين نفر را ميشناختم که در تشييع
هادي شرکت کردند و ميگفتند:
ما مديون اين جوان هستيم و بعد به لوله کشي آب منزلشان اشاره ميکردند.
هادي غير از حوزه هر جاي ديگر هم كه
وارد ميشد بهترين نظرات را ارائه ميكرد.
در مسائل امنيتي به خاطر تجربه ي
بسيج و فتنه ي 1388 بسيار مسلط بود.
از طرفي ديدگاه هاي فرهنگي او به
جهت تجربه ي فعاليت در مسجد
بسيار مؤثر بود.
شايد به همين خاطر بود كه مسئولان حشدالشعبي به اين طلبه ي ايراني
بسيار علاقه پيدا كردند.
رفت و آمد هادي با نيروهاي مردمي
زياد شده بود. او به كار هنري وساخت
فيلم علاقه داشت و اين روند را بين
نيروهاي حشدالشعبي گسترش داد.
ادامه دارد...
#یک_لقمه_کتاب 📚
┏━🍃🌺🍃━┓
@VESAL_180
┗━🍂━