eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
با مردم آن گونه معاشرت كنيد كه اگر مُرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد با اشتياق سوی شما آيند. ❤️ | چند تکه استخوان 3 همین طور گیج و بی تاب بودم. نمی دانم چقدر از شب گذشته بود که خواب دیدم سر شهدا هستم. پنج نفر خیلی زیبا با دارن همین طور به طرفم می آن. کمی دور تر یک جای بلند که دورش کلی پرچم های «» و «» و و درخت های بید لرزان، صحنه عجیبی که تا به حال ندیده بودم. پنج شهید کفن سفید کنار هم یکی از شهدا پا هاش از کفن بیرون بود. پیش خودم گفتم: اینا که میگن همه یه مشت استخوانه، ولی این که انگار تازه شهید شده، همین طور داشتم با خودم حرف می زدم که دیدم آن پنج نفر که داشتند طرفم می آمدند و چفیه داشتند، جلوم ایستادند. به اسم صدایم زدند. بعد یک نفرشان که از بقیه بلند قد تر بود، با دست جای شهدا رو نشانم داد. دلم ریخت. جنازه ها نبودن و جاشون خالی بود. گفتم: پس این شهدا چی شدن؟ گفت: ما همان پنج شهیدی هستیم که تو گفتی، یک مشت استخوان. حالا هر چه می خواد از ما بخواه. از برات می گیریم... پایان ┏━🍃🌺🍃━┓ @seraat313 ┗━🍂━
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق...🍂 #پارت37 'پسرک‌فلافل‌فروش' این‌قسمت#احتیاط _._._._._ سال اول طلبگی هادی بود. يك روز به ا
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ می‌گوينداگر می‌خواهی شيعه‌ی واقعي آقاابا عبدالله رابشناسی سه باردر مقابل اونام مقدس ♡حسين♡را بر زبان جاری كنيد. خواهيدديد كه محب و شيعه‌ی واقعی‌حالتش تغيير كرده و اشك درچشمانش حلقه می‌زند😔 شدت علاقه ومحبت هادی به امام حسين‌وصف ناشدنی بود. اواززمانی كه خودراشناخت درراه سيدوسالارشهيدان‌قدم برمی‌داشت. هادی ازبچگی درهيئت‌هاکمک‌مي‌کرد. اودرکنار ذکرهایی که‌هميشه بر لب داشت،نام♡ياحسين♡را تکرار می‌کرد. واقعاً نمی‌شود ميزان محبت او را توصيف كرد. اين سال‌های آخروقتی در برنامه‌های هيئت شركت می‌كرد، حال وهوای همه تغيير می‌كرد. يادم هست چند نفر ازكوچكترهای هيئت مي پرسيدند: _چراوقتي آقاهادی درجلسات‌هيئت شركت می كند،حال‌وهوای مجلس ما تغيير می كند؟ ما هم می‌گفتيم به خاطراينكه او تازه از كربلا و نجف برگشته. اما واقعيت چيز ديگری بود. محبت آقااباعبدالله باگوشت‌و پوست و خون اوآميخته شده بود. اوتاحدودی امام‌حسین راشناخته‌بود. برای همين وقتی نام مبارك آقا را در مقابل اومی بردنداختياراز كف می‌داد. وقتی صبح‌ها برای نماز به مسجدمی‌آمد. بعد ازنماز صبح درگوشه‌ای از مسجد به سجده می‌ رفت و در سجده كل زيارت عاشورا را قرائت می كرد... هادی هرجا ميرفت برای هيئت امام ♡حسين♡هزينه می كرد. درباره ی هيئت رهروان شهدا كه نوجوانان مسجد بودند نيز هميشه جزءبانيان هزينه های هيئت بود. زمانی که هادی ساکن نجف بود، هر شب جمعه به کربلا می رفت. در مدت حضور در کربلا ازدوستانش جدا می شد و خلوت عجیبی با مولای خود داشت. خوب به ياد دارم که هادی از ميان همه ی شهدای كربلا به يك شهيد علاقه ی ويژه داشت. بعضی وقتهاخودش رامثل آن شهيد می دانست و جمله ی آن شهيد را تكرار می كرد. هادی می گفت: _من عاشق و غلام آقااباعبدالله هستم. چون در روز عاشورا به آقا حرفهایی زد كه حرف دل من به مولا است. او از سياه بودن و بدبو بودن خودش حرف زد و اينكه لياقت ندارد كه خونش در رديف خون پاكان قرارگيرد. من هم همين گونه ام.نه آدم درستی هستم. نه... دراين آخرين سفر هادی مطلبی رابرای من گفت كه خيلی عجيب بود! هادی می گفت: _يك باردر نجف تصميم گرفتم كه سه روز آب و غذا كمتر بخورم يا اصلا نخورم تا ببينم مولای ما امام حسين درروز عاشوراچه حالی داشت. اين كار را شروع كردم.روز سوم حال و روز من خيلی خراب شد. وقتی خواستم از خانه بيرون بيايم ديدم چشمانم سياهی می رود. من همه جا را مثل دود می ديدم. آنقدر حال من بد شد كه نمی توانستم روی پای خودم بايستم. از آن روز بيشتر از قبل مفهوم كربلا و تشنگی و امام حسين را می فهمم... ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
آقا شنيده ام جگرت شعله ور شده بي کس شدي و ناله ي تو بي اثر شده پيش حسين سرفه نکن آه کم بکش خون لخته هاي روي لبت بيشتر شده 🔗🖤🔗🖤🔗🖤🔗🖤🔗 درنظرداریم تعدادی خوراکی وهدیه بگیریم وبین بچه هادرروز اربعین پخش کنیم شماهم باکمک های خوبتون ما رادراین امریاری کنید شماره کارت :6273811153670275بانک ملی 🔗🖤🔗🖤🔗🖤🔗🖤🔗
نعل تازه به سم اسب زدن فکر که بود؟ که سراپای تو باسطح زمین یکسان شد💔 آجرڪ اللّه یا بقیّة اللّه🥀 🏴\V̷E̷S̷A̷L̷_̷1̷8̷0̷