eitaa logo
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
1.7هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
33 فایل
دیـٰانت منهـٰاے سیـٰاست🍃 نتیجہ‌اش مےشود کربلـٰا💔؛ نہ‌ ظهور!💚 شروط‌"تبادل‌،کپی..."🤗↶ https://eitaa.com/sh_Vesal180 "شنوای حرفاتون هستیم"😉↶ https://daigo.ir/secret/1491814313 هشتگ‌ها😇↶ https://eitaa.com/3121542/16574 .
مشاهده در ایتا
دانلود
ࢪوح‌الله‌میگفت : چشمے‌ڪھ‌براے‌امام‌حسیـــــن‌{؏} گریہ‌ ڪرده‌ نباید‌براے‌چیزاے‌ الڪے‌و‌ دنیایے‌خیس‌بشھ...🌿' 🕊شهید روح‌الله قربانی ⚠️ ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
مداحی آنلاین - اقرار - حسن عطایی.mp3
7.6M
واسه‌ات بمیره نوکرت واسه ات بمیره کی میشه اون ضریحت بغل بگیره @VESAL_180
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ‌‌✌️🏼💚ꜛꜜ به بار نشستن هر طرحی زمان نیاز داره،اصلاح نظام یارانه ای سالهاست که قرار بوده اجرایی بشه اما در آخر این بود که ارادهٔ اجراش رو کرد. به بار نشستن اصلاح یه رویهٔ غلط قطعا زمان زیادی نیاز داره پس اندکی صبر :) @VESAL_180
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق..🍂 #پارت41 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#اسلام‌اصیل _._._._._ موسسه ای در نجف بود به نام اسلام اص
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ با اینکه هادی از موسسه‌ی اسلام اصیل بیرون آمده بود، اما برای زیارت کربلا در شب های جمعه به سراغ ما می آمد و با هم بودیم. در آنجا درباره‌ی مسائل روز و... صحبت داشتیم و او هم نظراتش را می گفت. با شروع بحران داعش موسسه به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. هادی را چند بار در موسسه دیدم.می‌خواست برای نبرد به مناطق درگیر اعزام شود.اما با اعزام او مخالفت شد. یکبار به او گفتم:باید سید را ببینی،او همه کاره است.اگر تایید کند،برای تو کارت صادر می کنند و اعزام می‌شوی. البته هادی سال قبل هم سراغ سید رفته بود‌.آن موقع می‌خواست به سوریه اعزام شود اما نشد. سید به او گفته بود:تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. اما این بار خیلی به سید اصرار کرد. او به جهت فعالیت های هنری در زمینه عکس و فیلم،از سید خواست تا به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. سید با این شرط که هادی،فقط حماسه‌ی رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. قرار شد یک بار با سید به منطقه برود.البته منطقه ای که درگیری مستقیم در آنجا وجود نداشت. هادی سر از پا نمی‌شناخت.کارت ویژه‌ی رزمندگان حشدالشعبی را دریافت کرد و با سید به منطقه اعزام شد. همان طور که حدس میزدم هادی با یکبار حضور در میان رزمندگان،حسابی در دل همه نفوذ کرد. از همه بیشتر سید او را شناخت.ایشان احساس کرده بود که هادی مثل بسیجی های زمان جنگ بسیار شجاع و بسیار معنوی است،و این همان چیزی بود که باعث تاثیر گذاری بر رزمندگان عراقی می‌شد. بعد از آن برای اعزام به سامرا انتخاب شد.هادی به همراه چند تن از دوستان ما راهی شد. من هم می‌خواستم با آنها بروم اما استخاره کردم و خوب نیامد! یادم هست یک بار به او زنگ زدم و گفتم:فلان شخص که همراه شما آمده یک نیروی ساده است ، تا حالا با کسی دعوا نکرده چه رسد به جنگیدن، مواظب او باش. هادی هم گفت: اتفاقا این شخصی که از او صحبت می‌کنی دل شیر دارد. او راننده است و کمتر درگیر کار نظامی می‌شود،اما در کار عملیاتی خیلی مهارت دارد. بعد از یک ماه هادی و دوستان رزمنده به نجف برگشتند. از دوستانم درباه‌ی هادی سوال کردم.پرسیدم: هادی چطور بود؟ همه‌ی دوستان من از او تعریف می کردند؛ از شجاعت، از افتادگی، از زرنگی ، از ایمان و تقوا و... همه از او تعریف می‌کردند.هر کس به نوعی او را الگوی خودش قرار داده بود. نماز شب ها و عبادت های هادی حال و هوای جبهه‌های نبرد رزمندگان ایران با صدامیان بعثی را برای بقیه‌ی رزمندگان تداعی می‌کرد. هادی دوباره راهی مناطق عملیاتی شد.دیگر او را کمتر می‌دیدم.چند بار هم تماس گرفتم که جواب نداد. مدتی گذشت و من با چند تن از دوستان برای زیارت راهی ایران و شهر قم شدیم. یادم هست توی قم بودم که یکی از دوستانم گفت: خبر داری رفیقت، همون هادی که با ما می‌آمد کربلا شهید شده؟ گفتم:چی می‌گی؟سریع رفتم سراغ اینترنت.بعد از کمی جست‌و‌جو متوجه شدم که هادی به آنچه لایقش بود رسید. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
⚠️ دوست‌دارم‌نماز‌بخونم🧎🍀 اما‌رفیقام‌مسخره‌مےکنن🙁 دوست‌دارم‌حجاب🧕🏻داشتھ‌باشم‌؛ اما‌اطرافیان‌نمےپسندن... امام‌کاظم(علیه السلام)‌مےفرمایند: اگھ‌تودستت‌یھ‌تیکھ‌طلا⭐️باشه، همھ‌مردم‌بگن‌این‌سنگھ‌باورمیکنے؟ اگہ‌یھ‌تیکہ‌سنگ‌دستت‌باشہ ‌همه‌مردم‌بگن‌طلاست‌باور‌میکنی؟نه❌ پس‌حرف‌مردم‌رو‌بزار‌کنار،هیچ‌وقت‌ نمیتونی‌همه‌روراضےکنی😉💯 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃@VESAL_180
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥فکره گناه و عواقب فکر کردن به گناه ⭕️حتما گوش بدین⭕️ 💡 🎙 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
75 روز تا محرم💔 کربلا رفته ها برای کربلا نرفته ها دعا کنید:)💔
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
حال خوب | ج ۷ قسمت اول خدا از ما نارحت میشه اگه حالمون بد باشه‼️ ما مال خودمون نیستیم👀 "انا لله"
حال خوب_ج۷ قسمت دوم_۲۰۲۲_۰۵_۱۷_۲۳_۱۴_۳۸_۶۱۰.mp3
7.45M
حال خوب | ج۷ قسمت دوم حالِ آدم ، نشون دهنده وضعیت معنویش هست...🤨❗️ یعنی حالِ خوب، ملاک ارزیابی ماست ... مومن واقعی باید دلش برای خدا تنگ بشه😇🎁 💯 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20211103-WA0017.mp3
6.01M
.•♫•♬• - •♫•♬••♫•♬• - •♫•♬• پنجره فولادتودواےهرچےدرده🌱 کسے ندیدم اینجاکہ ناامید برگرده💚 ✶⊶⊷⊶⊷❍@VESAL_180❍⊶⊷⊶⊷✶
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
به نقل از همسر شهید مهدی حسینی از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یک‌دیگر باشیم. 💍🕊 بال پروا
روایتی از همسر شهید حمید سیاهکالی مرادی حمید مثل خیلی از مردم، از آخر کارش فراری نبود. وقتی مراسم عقد تمام شد، 💍با پیکان مدل هفتاد برادرش سعید، به سمت امام زاده اسماعیل باراجین حرکت کردیم. بعد از زیارت و نماز، آمدیم حیاط امام زاده. حمید راهش را کج کرد سوی قبرستان، بعد از گلزار شهدا. همه جا تاریک بود و سطح قبرستان بالا و بلندی داشت. چند بار کم مانده بود بخورم زمین. خیلی تعجب کرده بودم. در اولین ساعات محرمیت، در دل شب به جای رستوران و کافی شاپ، سر از قبرستان در آورده بودیم. اتفاقا آن شب کسی را هم آورده بودند برای تدفین. حمید گفت:*فرزانه! روز اول خوشی زندگی آمدیم اینجا یادمان باشد ته ماجرا همین جاست. ولی من مطمئنم جایم توی گلزار شهداست.*🕊 باهم قرار گذاشته بودیم، هر کدام از ما زودتر از دنیا رفت، آن دیگری، شب اول قبر تنهایش نگذارد. حالا آمده بودم به عهدم وفا کنم. 💔 هر چه مادرم اصرار کرد که حداقل چند دقیقه ای بیا داخل ماشین گرم شو. قبول نکردم. به حمید قول داده بودم.♥️ بعضی ها تعجب می کردند و می گفتند: مگر شما چند سال باهم زندگی کردید که چنین قول هایی به هم داده بودید.🥀 آن شب بقیه می رفتند و می آمدند؛ اما من تا صبح سر مزار حمید برایش قرآن خواندم.💔 ♡﴾ @VESAL_180 ﴿♡   ┈┈••✾•🌻🍁🌻•✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"مسألہ والدین شوخے نیسٺ! خدا مےداند یڪ پرخاش به مادر،صد سال انسان را عقب مےاندازد! اگر کوتاهے کرده اید تا دیر نشده جبران کنید..!" -آیت‌الله‌فاطمےنیا- ‌ 🌱 ▶️@VESAL_180
💠من چیکار کنم که درست بشم؟! به هر چیزی که یاد گرفتی عمل کن🙂✌️🏻 مثلاً یاد گرفتی: «دروغ کلید همه زشتی‌هاست!» به همین یه جمله عمل کن و دیگه به هیچ وجه دروغ نگو!! هر کس به هر چیزی که علم داره، عمل کنه، رشد میکنه و خدا هم علم‌اش و هم عملش‌ رو بیشتر میکنه...🤩‼️ 💡 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توࢪاندیدن ومردن فقط بہ این معناست... کہ بربادرفتہعمرکوتاهم...💔 ✶⊶⊷⊶⊷❍ @VESAL_180❍⊶⊷⊶⊷✶
⎨👤📃⎬ ✨ایمان به خدا✨ ❁ ════ @VESAL_180 ════ ❁
《✉️📓》 خداوندبزࢪگومهࢪبانبازبانمقدࢪاتوحوادثتلخوشیرینیکہبراۍمارقممۍزندباماسخنمۍگوید. خداکندزبانخداࢪابفهمیم.🍃 البتہنبایددچاࢪتوهموخیالپردازۍشویم. ولی اگرکمۍازشرعلاقہهاخلاصشویممعناۍحرفهای خداࢪامیفهمیم💚 ⭐️ ✦✧✧ @VESAL_180✧✧✦
1_1463979936.mp3
2.6M
《🎶》 هࢪکہبهزمانهاۍبسیاࢪدوࢪنگاهنکنہکودکانہهمہ چیزࢪاتحلیلخواهدکرد.❗️ ♫♬@VESAL_180♫♬
~چَنـد قـَدَمـ👣تآ وِصـآلــّ🍃
بسم‌حق...🍂 #پارت42 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت#شروع‌بحران _._._._._ با اینکه هادی از موسسه‌ی اسلام اصیل
بسم‌حق...🍂 پسرک‌فلافل‌فروش این‌قسمت _._._._._ ایام حضور هادی در نجف به چند دوره تقسیم می‌شود. حالات و احوال او در این سه سال حضور اوبسیار متفاوت است‌. زمانی تلاش داشت تا یک کار در کنار تحصیل پیدا کند ودرآمدداشته باشد. کار برایش مهیا شد، بعد از مدتی کار ثابت با حقوق مشخص رها کرد و به دنبال انجام کار برای مردم به نیت رضای پروردگار بود. هادی کم کم به حضور در نجف و زندگی در کنار امیرالمؤمنین علی(ع) بسیار وابسته شد. وقتی به ایران بر میگشت، نمی توانست تهران را تحمل کند. انگار گم‌گشته‌ای داشت که می‌خواست سریع به او برسد‌. دیگر در تهران مثل یک غریبه بود. حتی حضور در مسجد و بین بچه‌ها و رفقای قدیمی او را سیر نمی کرد. این وابستگی را وقتی بیشتر حس کردم که می‌گفت: _حتی وقتی به کربلا می‌روم و از حضور در آنجا لذت می‌برم، دلم برای نجف تنگ می‌شود. می‌خواهم زودتر به کنار مولا امیرالمؤمنین برگردم. این را از مطالعاتی که داشت می‌توانستم بفهمم.هادی در ابتدا برای خواندن کتاب های اخلاقی به سراغ آثار مقدماتی رفت. آداب‌الطلاب آقای مجتهدی را می‌خواند و... رفته رفته به سراغ آثار بزرگان عرفان رفت.با مطالعه‌ی آثار وزندگی‌ این اشخاص،روز به روز حالات معنوی او تغییر می‌کرد. من دیده بودم که رفاقت های هادی کم شده بود! برخلاف اوایل حضور در نجف، دیگر کم حرف شده بود. معاشرت او با بسیاری از دوستان در حد یک سلام و علیک شده بود. به مسجد هندی ها علاقه داشت. نماز جماعت این مسجد توسط آیت‌الله حکیم و به حالتی عارفانه برقرار بود. برای همین بیشتر مواقع در این مسجد نماز می خواند. خلوت های عارفانه داشت.نماز شب و برخی اذکار و ادعیه را هیچ‌گاه ترک نمی‌کرد. این اواخر به مرحوم آیت‌الله کشمیری ارادت خاصی پیدا کرده بود. کتاب خاطرات ایشان را می‌خواند و به دستورات اخلاقی این مرد بزرگ عمل می‌کرد. یادم هست که می‌گفت: آیت‌الله کشمیری عجیب به نجف وابسته بود. زمانی که ایشان در ایران بستری بود می‌گفت مرا به نجف ببرید بیماری من خوب می‌شود‌. هادی این جملات را می‌خواند و می‌گفت: من هم خیلی به اینجا وابسته شده ام،نجف همه ی وجود ما‌ را گرفته است، هیچ مکانی جای نجف را برای من نمی‌گیرد. این سال آخر هر روز یک ساعت را به وادی‌السلام می‌رفت. نمی دانم در این یک ساعت چه می‌کرد، اما هر چه بود حال عجیب معنوی برای او ایجاد می‌کرد. این را هم از استاد معنوی خودش مرحوم آیت‌الله کشمیری و آقا سید علی قاضی فرا گرفته بود. ادامه دارد... 📚 ┏━🍃🌺🍃━┓ @VESAL_180 ┗━🍂━