خاطره ای از زبان یک پرستار زمان جنگ .....
خانم موسوی میشود خاطره ای از زمان جنگ برایمان بگویی؟ خاطره ای می گوید که تاثیرش اگر از تاثیر کتاب فلسفه حجاب دکتر مطهری بیشتر نباشد کمتر نیست ......
یادم میآید یک روز که در بیمارستان بودیم حمله شدیدی صورت گرفته بود .
به طوری که از بیمارستانهای صحرایی هم مجروحین زیادی را به بیمارستان ما منتقل میکردند . اوضاع مجروحین به شدت وخیم بود در بین همه آنها ، وضع ایشان خیلی بدتر از بقیه بود . رگ هایش پاره پاره شده بود و با اینکه سعی کرده بود زخم هایش را ببندد ولی خونریزی شدیدی داشت .
مجروحین را یکی به یکی به اتاق عمل میبردیم و منتظر می ماندیم تا عمل تمام شود تا بعدی را داخل ببریم .
وقتی که دکتر اتاق عمل ، این مجروح را دید ، به من گفت که بیاورم اش داخل اتاق عمل و برای جراحی آماده اش کنم .
من آن زمان چادر به سر داشتم ، دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورند تا راحت تر بتوانم مجروح را جابجا کنم .
همان موقع که داشتم از کنار او رد میشدم تا برویم توی اتاق و چادرم را در بیاورم ، مجروح که چند دقیقه بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده سخن گفت : من دارم می روم که تو چادرت را درنیاوری ما برای این چادر داریم می رویم ....
چادر در مشتش بود که شهید شد .....
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم .
#باور :)
#مجهولنوشت
#چادر
@mobtala_m
عجب روزی بود❕همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم😴. پدر 👱خواب بود، مادر👩 در آشپزخانه مشغول پختوپز🍵 و من👧 و برادر کوچکم👦 سر کنترل تلویزیون📺 جرّ و بحث میکردیم‼️
که ناگهان⚡️ آن صدای عجیب🎵 و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن🎶. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده⚠️، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.✔️
صدایت آشنا و پررنج بود؛😇 پدرم بی درنگ از خواب پرید😳، مادرم با کفـگیر🥄، به زمین تکیه داده بود، من👧 و برادرم👦 کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم😢، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی😯 باز و چشمانی متعجب😳، آسمان را ورانداز می کردند.🙄
و تو خود را معرفی کردی:😍
« ای اهل عالم‼️ من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»‼️
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه» 😍
بعد با طنین محمدیات ما را خواستی:
«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»🌷💐
وصف نشدنیست. در پوست خود نمی گنجیدیم😍. پدرم همان پایین تخت به سجده 💛شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و هایهای گریه می کرد😭 و من و برادرم به خیابان دویدیم🏃🏃♀
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!🙆
مردم مثل مورچه هایی که خانههاشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گره روسریاش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بهخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی💟 آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد‼️
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد 🍰و دم گلفروشی سر خیابان💐، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس❗️
ماشینها بوقزنان🎺 و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند:👏🗣
«صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون 📺فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد،😍 شیشه مغازه غرق بوسه شد.
یکی بلندبلند صلوات میفرستاد،❤️ دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک😭 میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه می جوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.😭
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است.😢 مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
کاش زودتر بیایی عزیز زهرا(س)
اللهم عجل الولیک الفرج
👆👆
قصه ى آمدن امام مهدى عج ❤️❤️
اين متن واقعا حال ادم راعوض میکند فقط بخوان و نشر بده..📝
✨
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ❤️🩹✨؛
السلام علیک یا بقیة الله فی الارضه🫀💫؛
-زندگیجمعِامروزهـٰاست؛
باقیروزهایاخاطرهاندویاخیـال…!:)
#امام_زمان
#مجهولنوشت
#لبیک_یا_خامنه_ای
@Vedad_irr
عجب روزی بود❕همه غافلگیر شدیم. ما در خانه بودیم😴. پدر 👱خواب بود، مادر👩 در آشپزخانه مشغول پختوپز🍵 و من👧 و برادر کوچکم👦 سر کنترل تلویزیون📺 جرّ و بحث میکردیم‼️
که ناگهان⚡️ آن صدای عجیب🎵 و دلنشین در خانه پیچید، آیه ای از قرآن🎶. به خیال اینکه شاید صدا از بیرون آمده⚠️، پنجره را باز کردم و دیدم که صدا در خیابان نیز به وضوح می آید.✔️
صدایت آشنا و پررنج بود؛😇 پدرم بی درنگ از خواب پرید😳، مادرم با کفـگیر🥄، به زمین تکیه داده بود، من👧 و برادرم👦 کنترل را به کناری پرت کردیم و سراپا گوش شدیم😢، اصلاً مجری تلویزیون و مهمانان آن هم از جای خود بلند شده بودند و با دهانی😯 باز و چشمانی متعجب😳، آسمان را ورانداز می کردند.🙄
و تو خود را معرفی کردی:😍
« ای اهل عالم‼️ من بقیهالله و حجت و جانشین خداوند روی زمینم...»‼️
باورمان نمیشد. آنجا بود که گل از گلمان شکفت و زیر لب سلام دادیم: «السلام علیک یا بقیهالله فی ارضه» 😍
بعد با طنین محمدیات ما را خواستی:
«...در حقّ ما از خدا بترسید و ما را خوار نسازید، یاریمان کنید که خداوند شما را یاری کند. امروز از هر مسلمانی یاری می طلبم.»🌷💐
وصف نشدنیست. در پوست خود نمی گنجیدیم😍. پدرم همان پایین تخت به سجده 💛شکر افتاد. مادرم سرش روی زانو بود و هایهای گریه می کرد😭 و من و برادرم به خیابان دویدیم🏃🏃♀
خودت دیدی که کوچه و خیابان غلغله بود!🙆
مردم مثل مورچه هایی که خانههاشان اسیر سیلاب شده بیرون میریختند، یکی دکمه پیراهنش را بین راه میبست، دیگری گره روسریاش را میان کوچه محکم میکرد، عده ای زیر بغل پیرزنی ناراحت را که پایه عصایش بهخاطر عجله شکسته بود گرفته بودند و دیدی💟 آن کودکی که به عشق تو کفشهای پدرش را با عجله پوشیده بود و هی می افتاد‼️
مردمی که روزی از سلام کردن به یکدیگر اکراه داشتند، خندان به هم تبریک می گفتند. قنادی رایگان شیرینی پخش میکرد 🍰و دم گلفروشی سر خیابان💐، مردم صف بسته بودند برای خرید گل ولو یک شاخه برای تهنیت به گل نرگس❗️
ماشینها بوقزنان🎺 و بانوان کِـلکشان و گلاب پاشان، پشت سر جمعیت عظیمی از جوانان به راه افتادند. جوانانی که دست می افشاندند و با شور میخواندند:👏🗣
«صلّ علی محمد *** حضرت مهدی آمد»
خیلی از نگاهها به ویترین یک تلویزیون 📺فروشی در آن سوی خیابان دوخته شده بود تا اولین تصویر جمال زیبایت، مخابره جهانی شود. نذر 313 صلوات کردم مبادا اجنبی چشم زخمت بزند. وقتی چهره دلربایت به قاب تلویزیون آمد،😍 شیشه مغازه غرق بوسه شد.
یکی بلندبلند صلوات میفرستاد،❤️ دیگری قسم میخورد که تو را قبلاً در محلهشان دیده وخیلیها اشکهایشان را با آستین پاک😭 میکردند تا یک دل سیر تماشایت کنند.
در این مدت که علائم پیش از ظهور یکی پس از دیگری نمایان میشد، دل شیعیانت مثل سیروسرکه می جوشید اما کسی فکر نمیکرد به این زودیها ببـیندت.😭
راست گفت جدّت رسول خدا که فرمود:« مَثَل ظهور مهدی(عج)، مَثَل برپایی قیامت است.😢 مهدی(عج) نمی آيدمگرناگهاني." قسم می خورم این اثرِ دعای توست که تاکنون ما زیر عَلَمت مانده ایم."
کاش زودتر بیایی عزیز زهرا(س)
اللهم عجل الولیک الفرج
👆👆
قصه ى آمدن امام مهدى عج ❤️❤️
اين متن واقعا حال ادم راعوض میکند فقط بخوان و نشر بده..📝
✨
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّكِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْراءُ الْإِنْسِيَّةُ؛
السَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُها التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ❤️🩹✨؛
السلام علیک یا بقیة الله فی الارضه🫀💫؛
-زندگیجمعِامروزهـٰاست؛
باقیروزهایاخاطرهاندویاخیـال…!:)
‹ 🌧💙⸾⸾ #امام_زمان
#مجهولنوشت
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پخشش_با_شما🙂🍃
ــ ـ ـ ـ ـ ـ ــــــ𑁍ــــــ ـ ـ ـ ـ