اینکه کسیو دارید که ازتون عکسای خوب بگیره از بندگان برگزیده هستید
من عکسام یا تارن یا کجن یا اصن من نیستم یا عین عن افتادم
خلاصه
-دفترچه خاطرات روح سرگردان-
یجوری همه چنلای ایتا عاشقن که منم دلم یار میخواد 0_0
کاش یکی بیاد بزنه تو دهنم
شب عجیبه
دارم به همه داشته ها و نداشته هام فکر میکنم.
یه لحظه بعض میکنم یه لحظه میخندم. یه لحظه حس میکنم هیچی دیگه از دنیا نمیخوام یه لحظه هم دلم هزاران سال زندگی میخواد تا همه چیو تجربه کنم و بعد بمیرم.
تاحالا به مردن فکر کردی؟
عجبب به نظر میاد. میای و به هر طریقی چند سال "زندگی" میکنی و یهو بوم!
همه چی تموم میشه. دلم میخواد زندگی های بعدی واقعا وجود داشته باشه
چون تو این زندگی تا همین الانش حسرتام از سالهایی که وجود داشتم بیشتر شدن
شمام وقتی به چیزی فکر میکنین و تصورش میکنین دیگه اون موضوع اصلا اتفاق نمیوفته؟
اگه ذوق کنی که هیچ! همچین اتفاقی از رو کره زمین محو میشه
با اینکه از تابستون متنفرم
ولی دوست دارم برای یکی دو روز باشه ، برم خونه مامانبزرگم ، نصف هندونه رو بگیرم دستم و در حالی که ابر ها و کوه هایی که دیده میشن و نگا میکنم از زندگی لذت ببرم