در به در دنبال آب مى گشتيم
جايى كه بوديم آشنا نبود ، وارد نبوديم
تشنگى فشار آورده بود
«بچه ها بيايين ببينين... اون چيه؟»
يك تانكر بود
هجوم برديم طرفش
اما معلوم نبود چى توشه
روى يه اسكله نفتى هر چيزى مى تونست باشه
گفتم: « كنار... كنار... بذارين اول من يه كم بچشم ، اگه آب بود شما بخورين»
با احتياط شيرش رو باز كردم ، آب بود
به روى خودم نياوردم ،
یه دلِ سير آب خوردم
بعد دستم رو گذاشتم روى دلم
نيم خيز پا شدم اومدم اين طرف
بچه ها با تعجب و نگرانى نگام مى كردن
پرسيدند «چى شد؟
هيچى نگفتم😌
دور كه شدم، گفتم «آره... آبه... شما هم بخورين.😋😅
يك چيزى از كنار گوشم رد شد خورد به ديوار
پوتين بود.😂😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
دو تا بچه بسیجی یه عراقی درشت هیکل رو اسیر کرده بودند
های های هم می خندیدند
بهشون گفتم این کیه؟
گفتند: عراقیه دیگه
گفتم : چطوری اسیرش کردین؟
باز هم زدند زیر خنده و گفتند:
مث اینکه این آقا از شب عملیات یه جایی پنهون شده بوده
تشنگی بهش فشار آورده و با لباس بسیجی خودمون اومده ایستگاه صلواتی
گفتم: خب از کجا فهمیدین عراقیه؟
گفتند: آخه اومد ایستگاه صلواتی ، شربت که خورد پول داد😂😂
اینطوری لو رفت 😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
داشتم تو جبهه مصاحبه می گرفتم
کنارم ایستاده بود که یهو یه خمپاره اومد و بوممم...
نگاه کردم دیدم یه ترکش بهش خورده و افتاده روی زمین
دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش
بهش گفتم توی این لحظات آخر اگه حرف و صحبتی داری بگو
در حالی که داشت شهادتین رو زیر لب زمزمه می کرد ، گفت:
من از امت شهید پرور ایران یه خواهش دارم:
اونم اینکه وقتی کمپوت می فرستید جبهه
خواهشاً اون کاغذ روی کمپوت رو جدا نکنید😅
بهش گفتم: بابا این چه جمله ایه؟
قراره از تلویزیون پخش بشه ها!
یه جمله بهتر بگو برادر...
با همون لهجه ی اصفهانیش گفت:
اخوی! آخه نمی دونی ، تا حالا سه بار به من رب گوجه افتاده..😂😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
يك تانك افتاده بود دنبالش😐.
معلوم نبود چطوری آن جلو مانده؛😕
آر پی چی زنها را صدا زدند.
آنقدر شليك كردند كه تانك منفجر شد.
پسر كه به خاكريز رسيد، پرسيديم كجا بودی؟🤔
گفت: «ديشب كه رفتيم جلو، خوابم برده بود. تقصير مادرمه؛ از بس به ما زور میكرد سرشب بخوابيم، بد عادت شديم.😂😂😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
پسرك صدای بز را از خود بز هم بهتر درمیآورد.☺️
هر وقت دلتنگ بزهايش ميشد، میرفت توی يك سنگر و معمع میكرد.😅
... يك شب ، هفت نفر عراقی كه آمده بودند شناسايی،
با شنيدن صدای بز ، طمع كرده بودند كباب بخورند.😋😋
هر هفت نفر را اسير کرده بود و آورده بود عقب.😆
توی راه هم كلی برايشان صدای بز درآورده بود.😂
میگفت چوپانی همين چيزهايش خوب است.😅😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
اسیر شده بودیم😌
قرار شد بچه ها برا خانواده هاشون نامه بنویسن
بین اسرا چند تا بی سواد و کم سواد هم بودند که نمی تونستن نامه بنویسن
اون روزا چند تا کتاب برامون آورده بودن که نهج البلاغه هم لابه لاشون بود
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
من نمی تونم نامه بنویسم
از نهج البلاغه یکی از نامه های کوتاه امیرالمومنین علیه السلام رو نوشتم روی این کاغذ
می خوام بفرستمش برا بابام😁
نامه رو گرفتم و خوندم
از خنده روده بُر شدم
بنده خدا نامه ی امیرالمومنین علیه السلام به معاویه رو برداشته و برای باباش نوشته بود 😂😂
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
#طنز_جبهه 😅🌿
🥎یه روز هوس کردم با بی سیم📞 عراقی ها 🇮🇶رو اذیت کنم..😉
⚾️گوشی بی سیم📞رو از بیسیمچی گرفتم.😜
🥎روی فرکانس یکِ عراقی که از قبل پیداش کرده بودم؛
چند بار صدا زدم:🗣
صفر مِن واحد....اسمعونی اَجِب...😁
⚾️بعد از اینکه چند بار همان جمله رو تکرار کردم،
صدایی از پشت خط📞 جواب داد:
الموت لِصدام..😟
🥎تعجب کردم و
همزمان خنده بچه ها بالا رفت..😆
⚾️از رو نرفتم و رو به بچه ها گفتم:
بچه ها، انگار این ها از یگان های خودی اند، بگذارید سر به سرشون بذاریم..😉😝
🥎به همین خاطر تو گوشی بی سیم📞 گفتم:
انتَ جِیشُ الخمینی..😊😄
⚾️طرف مقابل که انگار فقط "الموت" بلد بود، گفت: الموت بر تو و همه اقوامت...الموت...😠
🥎دیدم نه مثل اینکه هوا پس هست،🙁 عقب نشینی کردم و گفتم:
بابا ما ایرانی هستیم و شما رو سر کار گذاشته بودیم.😅🤪
⚾️ولی پشت خطی، عکس العمل جدی تری نشون داد و اینبار گفت:
مرگ بر منافق! بالاخره شما رو هم نابود می کنیم.
نوکران صدام، خود فروخته ها...😡😤
🥎دیدم یا خدا اوضاع قمر در عقرب شد...😱😨
⚾️سراسیمه بی سیم 📞رو خاموش کردیم
و دیگه هوس سر به سر گذاشتن عراقی هارو 🇮🇶نکردیم...😇🥲
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
#طنز_جبهه😅
یکبار سعید خیلی از بچهها کار کشید. فرمانده دسته بود.
شب برایش جشن پتو گرفتند.
حسابی کتکش زدند.
من هم که دیدم نمیتوانم نجاتش دهم، خودم هم زیر پتو رفتم تاشاید کمی کمتر کتک بخورد!
سعید هم نامردی نکرد، به تلافی آن جشن پتو، نیمساعت قبل از وقت نماز صبح، اذان گفت.
همہ بیدار شدند نماز خواندند!!!😢
بعد از اذان فرمانده گروهان دید همه
بچهها خوابند. بیدارشان کرد و گفت:
اذان گفتند چرا خوابید؟
گفتند ما نماز خواندیم!!!
گفت الآن اذان گفتند، چطور نماز خواندید؟؟
گفتند سعید شاهدی اذان گفت!
سعید هم گفت من برای
نمازشب اذان گفتم نه نماز صبح!😂😊
🌷شهید سعید شاهدی 🌷
#صلواتجهتشادیروحشهدا🌱
#اَللّهُــمَّعَجـِــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
#طنزجبهه
^_@Whisper_313 _^
3.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✿❀✿🍃✿❀✿🍃✿❀✿🍃✿❀✿
#طنزجبهه😂
🥲🥲🥲💔🕊️
^_ @Whisper_313 _^🍃