eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
625 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام. روز بخیر. با عرض تسلیت به مناسبت شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، می‌پردازیم به بررسی آثار ارسالی.🍀 https://eitaa.com/Writingskills
آن گاه که ریشه دواندم در خاکِ نوجوانی و مرزِ مبهمِ بلوغ را گذراندم،خود را در احاطه ی افکار متراکم و احساسات سردرگم و فلک زده دیدم. در تمام تنم نفرت جاری بود و چون درنده ای به جانِ باورهای بی دفاعِ کودکی افتاده بودم.یک پارچه جنون می شدم و ناشیانه هر چه «باید» و «است» را می دریدم و لحظه ای بعد،شیونِ مادری بودم بر گور فرزندان ناکامش.در انزوای نقد و هفت پشت غریبه با خویش،ویران گر و بی دفاع؛بیشتر از بمب اتم و بیشتر از کودکان هیروشیما. نمی دانم چگونه تمام شد و خاتمه به صلح یافت؛اما این را می دانم که از آن زمان تا به امروز، بارها بیشتر جان کنده ام و فرسوده شده ام. از آن زمان که نزاع خویشی ام پایان یافت و هجوم ابتلائات گوناگون زمین گیرم کردند و به قرنطینه ی افسردگی خزیدم. مبتلا به چشم ولگرد که بی اندازه می بیند و اندیشه ی طمّاع که بی حد می داند و نفس سرکش که بی شمار می خواهد. اندوهم از تناقضِ اینگونه جسمی است که افتاده در بستر محدود و گذرای زمان. زمانی که هر لحظه اش می گذرد به یأس از پوشاندن جامه ی آرزو به جسم نحیف این عمر کم طاقت. زمانی که انتزاع مغزهای نفرین شده است و تکرار لحظه های بی تکرار و البته بی ثمر.زمانی که گورِ آمال و آرزو ها است و تدریج زوال دل خوشی و امید. کاش در میان شما آشنایی بود و بر سر بالینم طبیب می آورد. اما چه فایده؟طبیبِ درد نکشیده به چه کار این درد می آید؟ چاره ای نیست.در انتظار می مانم تا زمان به انتها برسد.شاید هم پیغمبر درونم به معجزه ای نائل شود و نجاتم دهد. تا که تقدیر چه باشد.
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#دست_نوشته آن گاه که ریشه دواندم در خاکِ نوجوانی و مرزِ مبهمِ بلوغ را گذراندم،خود را در احاطه ی ا
📝 ارسالی دوست خوب‌مون 🍀ایشون بحران عاطفی و روانی دوران بلوغ و نوجوانی رو خیلی خوب در قالب کلمات به تصویر کشیدن، قبلاً هم گفتیم یک متن در هر قالبی هم که باشه، زمانی جذاب تر هست که تصویر داشته باشه. 🍀بنظر می‌رسه سبک این نوشته، بیشتر متن ادبی هست که قرابتی هم با دلنوشته داره. 🍀 نویسنده از نظر تکنیک توصیف هم قلم قوی‌ای داره. 🍀نکته مهم که... از جملات کوتاه تری استفاده بشه چون انتقال مفاهیم دقیق‌تر و خواندن برای خواندن راحت‌تر هست 🍀بنظرم نویسنده توانایی داستان نوشتن رو داره که بهتر اینه از داستانک شروع کنه مطمئنم که در شروع، با داستانک بسیار موفق‌تر خواهد بود. موفق باشی 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب تاریک است؛ ترکیبی از هزاران رنگ زیبا که درنهایت مات بودن و کدر بودن و سیاهی را به تصویر میکشد.سیاهی ای که برای من رنگ عشق نیست،حداقل اینجا نیست! سیاهی ای که یادآور بغض های پر آه و خنده های پردرد است؛ خنده هایی که رنگ ابهام به خود دارد و فقط خود باآن آشنا هستم. خیالی نیست،همانطور که سیاه ترین شب ها با غم فراق عزیز ترین های در خاک خفته گذشت،بقیه شب ها هم به سرعت میگذرد و دردهایش میرود و تنها یادش ماندگار است! وقتی شبِ تنهایی و اسارتِ آفتابِ زندانی در هجرانِ برادر گذشت؛ شبهای سخت و آسانِ من و ماهم میگذرد. اما امان از شب هایی که لحظه شماری میکنم برای سپیده ی صبحش. انگار روشنایی داروی مسکن است! گاهی تا طلوع با خود زمزمه میکنم "آسمان تاریک و شب تاریک و من تاریکِ تاریکم!ازخودم دورم ولی خیلی به رویای تو نزدیکم..تو ولی دور از من و دور از تمام دورتر هایی:)تو کجایی تو کجایی توکجایی تو کجایی..!" آری! گاهی من و ما تاریک تر و سیاه تریم از هرچیز و هرکس؛ نه سیاهیِ خباثت..دردم سیاه است. اما خیالی نیست،امید هست،خداهست. امید یعنی شبِ من،روشن تر از روز؛ پرِ امید و شور و شوق برای فردای مثبت فردایی که من،آن را خواهم ساخت. من اگر خود راه درست را در پیش بگیرم،قسمتی از روشنایی وجودم و وجود دیگران تضمین میشود! ما از یکدیگر تاثیر میگیریم و واکنش زنجیره ای داریم! و ماهِ شب!سنبل آرامش من است؛ اگر با نگاه اورا دنبال کنی و بی قراریِ اورا در میان ابرها ببینی ممکن است امید بگیری. انگار که آسمان دریاست و ماه چون قایق،سیاهیِ امواجِ آسمان را کنار می‌زند و با آرامش میرود؛ و من وقتی وجود خدارا درک میکنم،خودرا سوار بر قایقِ ماه میبینم که از خروش سختی ها میگذرم. به هنگام ِ بیدادِ بارانیِ آسمان و رعد های خوفناک،ماه با شجاعت ایستاده تا آرامبخشِ دل هایِ هراسان باشد. گاهی هم میرود تا پس از باران آرامش را باخود به ارمغان بیاورد. شب،عالمی دگر از دنیای ماست و قصه های غصه دار،اما پر امیدِ شبهای ما گفتنی نیست... باید شمع بود تا سوختن و امید دادن و امید داشتن را درک کرد و باید شب بود تا ماجرای فرشتگانی در جسم انسان را دید!
📝ارسالی دوست خوب‌مون 👌 🍀ایشون بحران عاطفی و روانی دوران بلوغ رو خیلی خوب در قالب کلمات نشون دادن. 🍀 کوتاهی جملات مهمه که باید رعایت بشه اینجا بعضی جملات طولانی شدن 🍀عبارت «به هنگام بیداد بارانی آسمان » عبارت قشنگ و خیال انگیز هست اما باید مراقب باشیم که استفاده بیش از اندازه از مضاف و مضاف الیه باعث سنگین شدن جملات و سخت شدن(از جهت خواندن) اون میشه. شاید در حد یک یا دو بار کافی باشه. 🍀در کل متن زیبا و خیال‌انگیزی بود در عین حال که از لحاظ بار عاطفی، غم‌انگیز بود . داغ از دست دادن عزیز، بسیار سخت و طاقت‌فرساست. موفق باشی 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» https://eitaa.com/Writingskills
دیوانگی هم عالمی دارد . همین که کسی از تو انتظاری ندارد برد بزرگیست. همین که مجبور نیستی هر کاری که می‌کنی را توجیه کنی دو هیچ از بقیه جلوتری. همین که کسی به خاطر کارهای بدت سرزنشت نمی‌کند آرزوی خیلی هاست. ویژگی های قابل شمارش دیگری هم هست که با سر سوزنی تأمل به آن می‌رسیم . اما شاید این حرف‌ها برای کسی است که مادرزاد دیوانه است . منی که به خاطر اتفاقی دیوانه شدم چه؟ بازهم برای دیگران جذابیتی دارم ؟ دیدشان نسبت به من چیست ؟ راستش را بخواهی طرد شده‌ام . مطرودها هم همیشه منفورند . حتما مردم با خودشان می‌گویند بیخود که کسی دیوانه نمی‌شود حتما یک مریضی روحی روانی دارم که اگر طردم نکنند آنها را نیز به خیل عظیم دیوانگان پیوند می‌زنم. اوضاع من خیلی خراب تر می‌شود اگر بفهمی که داستان دیوانه شدنم را هم می‌دانند . شب و روز به تخریب و تمسخر و تعریف داستان دیوانگی‌ من نگون‌بخت و بد‌بخت می‌پردازند و قاه قاه می‌خندند . وقتی در کوچه ها راه می‌روم بچه‌ها دنبالم می‌کنند تا من را بزنند . انگار تمسخر من و زدنم شده بازی محبوبشان . من هم به اجبار فرار می‌کنم گویی آهویی‌ام که از هجوم گله‌ی کفتارها می‌گریزم . وقتی به مکانی سر پوشیده می‌روم هرکس آنجاست مکان را ترک می‌کند انگار من جزامی‌ام . انگار بودنم دیگران را مریض و زمین‌گیر می‌کند. وقتی با کسی صحبت می‌کنم ، اصلا صحبت چیست مگر می‌گذارند با آنها هم کلام شوم ؟ اگر می‌توانستند حتم دارم از یک کیلومتری من رد نمی‌شدند چه برسد به هم‌صحبتی . چند سالی می‌شود که هم‌کلامی ندارم مگر خودم . هر وقت دلم می‌گیرد می‌روم جلوی آیینه با خودم صحبت می‌کنم . اما نامرد‌ها فهمیدند من هم‌سخنی دارم ، آمدند و تنها کسی که درکم می‌کرد را از من گرفتند . خودم را از خودم گرفتند . کاری کردند که از خودم متنفر شوم . واقعا من دیوانه‌ام ؟ واقعا چه چیز من را به سخره می‌گیرند ؟ واقعا نمی‌دانند که مسخره ترین موجود هستی خودشانند ؟ کسانی که شاخه را در چشم دیگران می‌بینند ولی درخت در چشم خودشان را نه . از زمین و زمان شکایت دارند و فکر می‌کنند روزگار با آنها چپ افتاده و زمین خوردنشان را آرزو می‌کند . در حالی که نمی‌دانند یا بهتر بگویم نمی‌فهمند یا بازهم بهترش کنم نمی‌خواهند بفهمند که این بازی روزگار ، برای همه است و هرکس به نحوی مقهور قدرت روزگار می‌شود ولی چه کنند که دوست دارند همه چیز بر وفق مرادشان باشد و وقتی چرخ روزگار جور دیگری می‌چرخد ، من را پس گردنی می‌زنند و عالم و آدم را به فحش می‌کشند و روحیه ناامیدی و افسردگی و یأس و سرافکندگی را پخش می‌کنند. اینانند که باید طرد شوند نه من بخت‌برگشته که به دلیل پیشامدی به این روز افتاده‌ام . من که کاری به کار کسی ندارم. برای خودم زندگی می‌کنم . گه گاهی خنگی هم می‌زنم و دست گلی به آب می‌دهم ولی همیشه شیرین و قابل تحملم . اما تویی که به همه کار داری . تویی که فقط نیمه خالی لیوان را می‌بینی اما نمی‌دانی با آن نیمه دیگرش خیلی ها سیراب میشوند . تویی که ضرر داری و هرکه با تو باشد متضرر می‌شود . تویی که باید طرد شوی . تویی که شاه مشکلات جامعه هستی . فقط خودت را می‌بینی و همه کائنات را برای خودت می‌خواهی. وقتی به تو سخت می‌گذرد به همه غر میزنی تا خودت آرام شوی . خودت هم میدانی چقدر حال بهم زنی ولی مجبوری که به حست اعتنا نکنی آخر اگر توجهی بکنی تنها کسی که در این دنیا دوستت دارد را هم از دست میدهی . مابین این همه تفاوت شباهتی هم بین ما هست ، شاید بتوانی حدس بزنی ، آفرین . هیچکس ما را دوست ندارد . این‌جاست که تو پیروز می‌شوی چون من بلد نیستم بازیگری کنم . ظاهر و باطنم یکیست اما تو دو رویی دو رو . کسی تو را نمی‌خواهد ولی طوری رفتار می‌کنی انگار عالم و آدم برای تو می‌میرند . این همه حرف زدم تا خودت اعتراف کنی که چه کسی خطرناک تر است ؟ چه کسی مشکل روحی روانی دارد؟ اصلا تو به من بگو واقعا دیوانه کیست ؟ من ؟ یا تو ؟
سلام. عصر پنجشنبه تون بخیر. بریم برای بررسی آثار شما.👌 📜ارسالی دوست خوب‌مون 🍀شروع متن به لحاظ اینکه موضوع رو کاملا مشخص و شفاف اعلام می‌کنه، خوبه. منتها اگر شروع جذاب‌تر و متفاوت تری باشه بهتره. چون این جمله کوتاه ابتدای متن رو زیاد شنیدیم. 🍀یکی از نقاط قوت نویسنده‌ها که رعایت اون بسیار لازمه، بیان جزئیات هست. در این متن این مورد رو خوب می‌بینیم. 🍀در متن قیاسی شکل گرفته بین آدم‌های سالم و دیوانه، بنظر من این قیاس خوب در اومده، بازهم بعلت همون دقت در جزییات. 🍀متن اگر کوتاه بود بهتر و تاثیرگذار تر بود توصیه میشه که جهت افزایش تأثیرگذاری، متن رو کوتاه بنویسید. چون متن هایی که قصد القا مشخص و شفاف یک پیام رو دارند حتی اگر در قالب داستان هستند باید کوتاه باشه.(این مورد نیاز به توضیح مفصل داره) 🍀متن پایان خوبی هم داره... بنظر میرسه که نویسنده توانایی نوشتن متن‌هایی با قابلیت انتشار در فضای مجازی رو دارن و اگر بیشتر روی محتواها کار بشه ارزشمند تر هست. موفق باشید 💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«حالا کجا مانده‌ای دوباره بیایی کنار پنجره‌ام بگویی: سلام، بهار آورده‌ام، نمی‌خواهی؟» https://eitaa.com/Writingskills
🌴چگونه نویسنده رمان شویم؟‌ ✅چرا نوشتن رمان؟ «وقتی از شما بپرسند «برای چه می‌خواهی رمان بنویسی؟» اولین چیزهایی که به ذهنت می‌رسد چیست؟ اغلب کسانی که به نوشتن رمان روی می‌آورند در جواب خواهند گفت: «برای رسیدن به موقعیت بهتر، شهرت، پول». متأسفانه باید گفت این طرز فکر می‌تواند به بزرگ‌ترین مانع نوشتن تبدیل شود. وقتی بنای نویسندگی بر رسیدن به شهرت و ثروت ساخته می‌شود نویسنده انتظارات غیرواقعی از خودش پیدا می‌کند، برای رسیدن به نتیجه عجله می‌کند، توانایی‌هایش را در نوشتن فدا می‌کند و آنچه را می‌نویسد که به نوشته‌های زرد نزدیک باشد تا شاید با اقبال بیشتری مواجه شود و او را سریع‌تر به هدفش برساند. ممکن است محصول جانبی نوشتن، رسیدن به شهرت و موقعیت بهتر مالی و اجتماعی باشد اما نمی‌توان این موارد را هدف اصلی دانست. انگیزۀ نوشتن رمان باید درونی باشد تا نویسنده را به جایگاه برتری برساند. مهم‌ترین انگیزۀ درونی، عشق به نوشتن و احساس نیاز به گفتن آن چیزی است که درون فکر نویسنده وجود دارد و هرلحظه منتظر است تا خلق شود.» 📚منبع: سایت شاهین کلانتری https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام حال و احوال تون چطوره؟؟ با قدرت رفتید به استقبال امتحانات ؟! حتما که همینطوره... همین اول کاری خداااااقوت💪 یک حس خوووب تقدیم شما😍❤️ https://eitaa.com/Writingskills
🍀از امروز میخوام براتون معرفی کتاب آموزشی بذارم. برای اون دسته از نوجوون های عزیزم که خیلی دوست دارن داستان نویسی رو یاد بگیرن، مطالعه‌ی کتاب‌های تکنیکی روش خوب، آسون و کم هزینه‌ای هست. ان‌شاءالله با هر معرفی هم یک ویژگی از کتاب های آموزش نویسندگی رو براتون میگم تا برای انتخاب کار تون راحت‌تر باشه. بریم برای معرفی...👌 https://eitaa.com/Writingskills
اولین معرفی کتاب آموزشی مون، ایشون هستن.👌 «بیایید داستان بنویسیم» از 👈مهدی میرکیایی یک کتاب خوب که با زبانی ساده، روان و مختصر، مهم‌ترین عناصر داستان رو معرفی کرده.. اما ویژگی های اون 👇 https://eitaa.com/Writingskills
یک ویژگی مهم این کتاب اینه که: تمرین داره👌 🌟اگر دنبال کتاب خوب تکنیکی هستید حتما کتابی رو انتخاب کنید که بعد از یک فصل آموزش به شما تمرین بده تا شما بتونید نکته ای رو که یاد گرفتید بکار ببندید. در این کتاب، عنوان «کار شماست» و «از روی دست بزرگترها» نمونه تمرین هاست. https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«زمان از حرکت می ایستد و من یک دل سیر فرصت تماشایت را دارم. چقدر زود بزرگ شدی و چقدر کودکی نکرده به دنیا بدهکاری. کاش میتوانستم تمام حسرت هایت را یکجا هدیه ات کنم. اما حیف که بیشتر اوقات با گذر زمان تاریخ مصرف آرزوها هم سر میرسد. کاش میتوانستم دستی روی شانه ات بگذارم و وجودم دشتی شود تا باران اشک هایت آبیاری اش کند. کاش میتوانستم در آغوش بگیرمت و آنگاه که ترس،وحشت و ناامیدی وجودت را احاطه کرده از ته دل بگویم دوستت دارم‌. بگویم که من هستم. کنارت میمانم و هر اتفاقی هم که بیفتد من قضاوتت نخواهم کرد.کاش میتوانستی درک کنی که وجودت چقدر برایم ارزشمند است و اکنون من چقدر وابسته به توست. عزیزکم؛ به اولین برف زمستانی سوگند و به اولین رنگین کمانی که به تو لبخند زد، تا آخرین لحظه ای که در حوالی کوچه پس کوچه های این جهان قدم میزنم، تو همراه منی. بی چون و چرا و بی قید و شرط..» ✍ز. هاشمی https://eitaa.com/Writingskills
«دل به دریا زده ام راحت نیامد او به دست عاشقی خواهان دل بود دل ندادم او شکست مثل آهی که برآید از دل چاهی خموش او کشید آن آه را ظالم بگفتا این کم است کیست آن ظالم که ناحق کرد آه یار را آن منم آری منم این تن که خواهان کم است عاشقی معیار داشت گر چه در فهمم نرفت دل گرو بود گر چه نقص ازین وجود بی کس است او نگاری با کمالات و منم غرق گناه عاقبت من میدهم دل تا بیاید او به دست» ✍️«مطهره ناطق» https://eitaa.com/Writingskills