خب بریم سراغ....
دیروز شهادت آقاجانمون بود و به همین مناسبت باشگاه نوشتن نداشتیم.
انشاءالله فردا...
🎉🎊🎉🎊🎉🎊
اما طرفدارای تمرین هفتگی براتون یک تمرین تووووووپ توووپ آوردم..🤩😍
.
یادتونه گفتم میخوام جایزه بذارم؟!
تصمیم گرفتم برای تمرین هفتگی مون جایزه بذارم تا تشخیص برندهها بهتر و عادلانه تر باشه👌
.
حالا مسابقه چیه؟!
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
چند روز پیش یک تصویر فوقالعاده دیدم، خیلی از دیدنش کیف کردم.
کلی داستان تو دلش داشت اونجا دیدم چه چیزی بهتر از این برای تمرین هفتگی و جایزه دادن👌😍
و یک نکتهی مهم دیگهش اینه که ، اونایی که تا حالا در تمرینات شرکت کردن و نوشتن رو رها نکردن، قطعا اینجا موفقتر هستن👌 و هدف من هم همینه😊🍀
البته همه میتونن شرکت کنن...
بریم برای تمرین هفتگی...💪
#تمرین
#تصویر_نویسی
📝 داستاننویسی
📝 نویسندگی خلاق
🌴این تصویر رو با دقت ببینید.
یک کتاب گشوده شده...
و فوران این آبهای زلال...
شما رو یاد چی میندازه؟!
بنظرتون در این کتاب چه اتفاقی افتاده؟
تخیل کنید و هرطور دوست دارید بنویسید.
https://eitaa.com/Writingskills
من با این عکس خیلی ذوقزده شدم و کلی ایده به ذهنم رسید...
ببینم شما چه میکنید؟😊
شرایط مسابقه رو بعدا بهتون میگم.
فعلا بنویسید.
راستی من اینجام...👇👇👇
https://eitaa.com/z_ansarizade
مهـــارتهای نویسنــدگی
#تمرین #تصویر_نویسی 📝 داستاننویسی 📝 نویسندگی خلاق 🌴این تصویر رو با دقت ببینید. یک کتاب گشوده شده
تمرین هفتگی یادتون نره 😊
اینو فعلا انجام بدید تا من شرایط و جوایز رو براتون بگم.
امروز یکشنبه است، بریم و تعدادی از دست نوشته های شما عزیزان رو ببینیم.😍
#دست_نوشته
#باشگاه_نوشتن
«زنده»
کسی نیست به دادم رسد
یک پایم کاملا فلج است و یک چشمم بینایی اش را کامل از دست داده. درون رگهایم آتش جریان دارد و تقریبا دمم را حس نمیکنم. چقدراین گرما کشنده است. چقدر این زمین سوزان است. سوز باد داغ بر صورتم میخورد و من حتی از جمع کردم چوب خشک شده دهانم که بیرون افتاده عاجزم. اما به طور مصیبت باری زنده ام.
من روزی صاحب گله ای بودم. امید چندین موجود زنده. فرزندانی داشتم که اکنون از آنها بیخبرم. و دلم پر میکشد برای یکبار دیدن آنها. آدمیزادی نزدیکم می آید بیحوصله گذر میکنم. و نفرت نگاهش رااز ظاهرم حس میکنم. نمیدانم این اشرف مخلوقات چرا نمیفهمدد ما حس میکنم ما احساس داریم. ما زنده ایم
ماهم به اندازه آنها حق زندگی داریم. من از اول که سگ ولگرد افلیج کور نبودم. مادر داشتم و یک سرپناه کوچک. بزرگ شدم و صاحب خانواده. وظایفی داشتم و عزیزانم کنارم زندگی میکردند.
اگر پایم فلج است از دست آزارهای آنها بود. اگر چشمم کور است نتیجه هدف اشتباه پوکه تفنگ آنها بود. اگر اینچنین ولگرد و گرسنه و آواره ام نتیجه سوه استفاده های زیاد آنها بود
دلم میخواهد زبانشان بفهمم و به زبان آنها بتوانم تکلم کنم آنوقت فریاد میکشم
ما زنده ایممممممممممممم
ما صاحب غریزه ایم. ما صاحب احساساتیم. آفتاب روی سر تماممان میتابد و زمین مادر همه ماست. چراانقدر خودخواهین؟؟؟
غذایی میبینم تکه گوشت لهیدست که بوی بدی میدهد. اما بسیار گرسنه ام. کمی از آن را میچشم طعم شیرینی دارد. گوشت که شیرین نیست. بی اهمیت شروع به خوردن میکنم. بعداز غذا حس سنگینی میکنم. حتما زیاد خورده ام. گرسنه بودم چندروزی بود چیزی نیافته بودم. دراز میکشم و چشم برهم مینهم و به خواب ابدی میروم
کارگران با ماسک و دستکش و باانزجار لاشه سگ مرده ای رااز کنارخیابان جمع میکنند. و کنار باقی لاشه ها میگذارند. و روی نیسان آبی رنگی که برچسب طرح جمع آوری سگهای ولگرد روی آن حک شده. می ایستند و به سراغ لاشه بعدی میروند.
📝 منصوری
https://eitaa.com/Writingskills
#دست_نوشته
#باشگاه_نوشتن
«زنده»
هرچیزی که زندگی میکند زنده است ولی هرچیز که زنده است لزوما زندگی نمیکند.
پس زنده چیست؟؟؟
شاید یکی از مهره های بازی زندگی باشد؛ پس من دوست دارم همان را پیش ببرم.دوست دارم به هرچیزی که زنده است عشق بورزم به انسان ها، حیوانات، گیاهان ... ولی از همه مهم تر به کسانی که آن را می بخشند.
زنده هرگز به مرگ فکر نمی کند.ایده ی جالبی است که تمام قوانین دنیا را بهم میزند.مرده هرگز به زندگی فکر نمی کند.کسی دوست ندارد حالت خودش را رها کند. پس نباید زنده را آنچه که نمرده تصور کرد.
گاهی فکر میکنم زنده چیزی است که خلاقیت آفریده است.هر چیزی که از قوه ی تخیل سرچشمه گرفته حرکت می کند و وجودش حکمتی دارد.
زنده برای همین وجود دارد که خواسته شده است .
زنده فقط هستی است.
بودن که تنها نور و خوبی است...
📝سوین درخشانی
https://eitaa.com/Writingskills
به عزیزان تازهوارد خوشآمد میگم.
از اینجا میتونید پست آشنایی با گروه جوانهها رو مطالعه کنید.