eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
625 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
📝داستان نویسی 🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیس‌اش را از دست داده است. ⭕️توجه داشته باشید، اشاره به خسیس بودن مرد، کاملا باید غیر مستقیم باشد. ⭕️در انتخاب صحنه کاملا آزاد هستید، می‌توانید صحنه را در اولین روز خاکسپاری به تصویر بکشید یا در اتاقی تنها و یا... . ✨من اینجام، برام بفرستید😍👇 https://eitaa.com/z_ansarizade
عزیزانم، این تمرین هفتگی خدمت شما 😍 مخصوص اونایی که دوست دارن داستان بنویسند. این گوی و این میدان، بفرستید تا یکشنبه براتون نقدش کنم😊
راستی فردا متن‌های چالش رو میذارم توی کانال 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«تو گوشی قدیمی‌م دنبال یه شماره می گشتم دیدم آخرین پیامی که بهش دادم این بود که: «انقدر حالم بده که دلم می خواد بمیرم». جالب اینجا بود هرچی فکر کردم یادم نیومد بابت چی انقد ناراحت بودم. روزای سخت رو جدی نگیرید؛ یه روزی میرسه که نه خودشو و نه حتی دلیل ناراحتی‌شو هم یادتون نیست...» 🌙 شب‌تون بخیر https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«باران شهر را می‌شوید و هر آن‌چه که سر راهش باشد... کاش می‌شد دریچه‌های قلبم را بگشایم تا بشوید همه‌ی غم‌های کهنسال را....» https://eitaa.com/Writingskills
سلام صبح بارونی تون بخیر... اینجا ، مشهد است زیر باران رحمت الهی...الهی شکر 🤲
آسمان ابری...🌧 زمین خیس...🌧 درختان سیراب🌧 https://eitaa.com/Writingskills
هر دقیقه یک جمله 🌴نویسندگان در کنار مشاهدات دقیق زیاد می‌خوانند و زیاد می‌شوند. آن‌ها در ذهنشان سعی می‌کنند دیده‌ها، شنیده‌ها و خوانده‌هایشان را به هم مرتبط کنند و بفهمند انسان‌ها چرا رفتارهای متفاوتی را به عنوان یک فرد خاص یا به عنوان طبقه‌ای از اجتماع بروز می‌دهند. نویسنده‌های توانا نسبت به دوره و زمانۀ خودشان نوعی بصیرت ژرف و عمیق دارند. یک نویسندۀ خوب متفکری خوب است. دست یافتن به یک بصیرت نیازمند ممارست و تمرین طولانی و پیوسته است. نویسندگانی که چنین توانایی دارند همواره در مورد مفاهیم زندگی بشر از خود سؤال کرده‌اند و سعی کرده‌اند آن‌ها را بهتر درک کنند....» 📚منبع: یک، دو، سه نویسندگی https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«لحظه ی دیدار نزدیک است باز من دیوانه ام ، مستم باز می لرزد ، دلم ، دستم باز گویی در جهان دیگری هستم های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست و آبرویم را نریزی ، دل ای نخورده مست لحظه ی دیدار نزدیک است...» 🍀اخوان ثالث https://eitaa.com/Writingskills
سلام روزتون بخیر؛ طبق قولی که دادم، متن‌های چالش روزهای آخر رو میذارم توی کانال. روز چهاردهم هم که شد تمرین هفتگی، هنوز کسی نفرستاده... نکنه سخت بوده؟!🧐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفته بودم به اون باغ بزرگی که در انتهای کوچه بود باغی پر از درخت های میوه که باحضور بچه ها وسر و صداهاشون عصر ها ی شلوغی داشت ، صاحبش بجای دیوار یک ردیف درخت کاج کاشته بود تا اهالی بتوانند به راحتی هم به میوه ها دسترسی داشته باشند وهم از محیطش برای تفریح و سرگرمی بچه‌های محل استفاده کنند ،هر وقت که خودش برای سرکشی به باغ میومد چند بسته آبنبات با خودش برای بچه ها هم میاورد خیلی مهربون و سخاوتمند بود بچه‌ها همه دوستش داشتند. مثل همیشه دخترها یه گوشه باغ چند دسته شده بودن ،بعضی هاشون مشغول لی لی بودن، بعضی قایم باشک و بعضی هم خاله بازی ،من عاشق خاله بازی بودم عزیزم همیشه می‌گفت این دختره یه کدبانوی میشه برای خودش ،به جمع دوستان اضافه شدم کلی خوش گذشت تو بازی، مثلاً مهمون اومد خونمون ،مهمونی رفتیم و الکی مثلاً آشپزی کردیم و خلاصه مشغول شام خوردن بودیم که یکدفعه توپ فوتبال پسرها با شدت افتاد تو کاسه آبگوشت وسط سفره و من از جا پریدم جا خوردم هیچکی نبود و یهو همه جا تاریک شد و خبری از باغ نبود که نبود ، تازه متوجه شدم که چند لحظه‌ای با قطار سریع السیر رویا سفری به لحظه های شیرین و ناب کودکی داشتم دلتنگ اون روزها شدم یه نفس عمیق کشیدم و جرعه‌ای آب خوردم و دوباره رفتم در آغوش لحاف و تشک و شاید برگشت دوباره به باغ...........
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝داستان نویسی 🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیس‌اش
توی مسجد، منتظر شروع نماز دوم نشسته بود و به دانه دانه افتادن مهره های تسبیح توی دستش نگاه میکرد و هر ازگاهی طوطی وار جملات "خدا رفتگان شما رو رحمت کنه" و "خدا سایه ی عزیزانتونو بالای سرتون نگه داره" و... را به همسایگانی که نتوانسته بودند این مدت برای عرض تسلیت بیایند، تحویل میداد. با شنیدن صدای خادم مسجد که برای درست کردن شیرهای خراب وضوخانه ی مسجد کمک جمع میکرد، آه میکشد‌. از آن آه هایی که ۱۴روز پیش هرکس‌ توی مراسم آن را شنید، چشمانش از تعجب گرد شد. شاید در دل با خود می گفتند که با آن همه حسن خلقِ نداشته ی مرحوم، مگر نباید الان با نبودِ او اندکی دلش آرام گرفته باشد و روی خوش زندگی را دیده باشد؟ پیرزن اما با اینکه دل خوشی از او نداشت، بازهم حس میکرد طی سالها زندگی با او، وابسته ی او شده و با رفتنش در غار تنهایی رها شده. با اندکی گشتن، پولی را که برای کمک به مسجد میخواست، درون کیفش پیدا میکند و وقتی آنرا درون کیسه ی کمک ها می اندازد، نفسی عمیق میکشد و نمیداند که دوباره آه کشیده از تنها شدنش و یا نفسی راحت کشیده‌ از اینکه توانسته بعد از ۵۰سال آنگونه که این سالها دلش میخواست خرج کند و نگران غرغرها و دعواهای کسی نباشد.توی فکر میرود و با خود می اندیشد که همیشه همین بوده و چرخ دنیا جوری چرخیده که تلخ و شیرین دنیا کنار هم باشند. شاید برای اینکه نه تلخی ها آدم را هلاک کند و نه شیرینی ها دلش را بزند. 🍀ف.ق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، روزتون بخیر و خوشی☘ دیروز با دخترهای عزیز و نویسنده مون یک دورهمی داشتیم که خیلی درگیرش شدم و نتونستم به قولی که برای نقد متن ها دادم، عمل کنم. ان‌شاءالله امروز با تجمیع بقیه متن‌ها براتون میگم...😊💐
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین 📝داستان نویسی 🌴یک برش داستانی(سکانس) را از دید پیرزنی توصیف کنید که به تازگی شوهر خسیس‌اش
همینطور که داشت دیس میوه رو می‌چید یاد آ میرزا خدابیامرز می کرد که چقدر بعضی از اون میوه ها رو دوست داشت ولی بخاطر بیماریش خودش به خودش پرهیز داده بود پرهیزی که هیچ دکتری نه قبول داشت و نه براش تجویز کرد،بیماریش دست های بی بی گل روهم بسته بود نمی‌توانست از غدغن های آقای خونه بگذره نه اینکه دلش نخواد یا اون هم مبتلا به اون بیماری باشه چون توانش رو نداشت، دیس میوه که پر شد گذاشتش رو اپن کنار عکس آ میراز یه صلوات هدیه فرستاد براش دیس دوم رو پر از تنقلات کرد بخاطر بچه‌ها و داشت تصور می‌کرد اگر بودش الان چقدر حرص می‌خورد و غر می زد، پر که شد گذاشتش کنار دیس میوه و یک صلوات دیگه فرستاد ،انار های دون شده رو از یخچال در آورد وتو کاسه گود قدیمی که داشت ریخت دلگیر بود از اینکه ظرف و ظروف پذیراییش همه تا به تا ولب پرشده است تو این چند سال همیشه این روزها که عروس ها و دامادهاش میومدن از اینکه مجبور بود با اون ظرف ها ازشون پذیرایی کنه شرمنده میشد هم پیش بچه‌ها و هم خیلی بیشتر جلوی همسراشون ،نه اینکه دلش نخواد ظرف ها رو عوض کنه توانش رو نداشت. صدای زنگ در بی‌بی گل رو از فکر و خیال در آورد،ظرف انار رو هم گذاشت کنار تنقلات و یه نگاهی به عکس انداخت و با افسوس سری تکان داد، با همون پادردش مجبور شد پله رو بازم پایین بره تا بتونه در رو باز کنه آخه آمیرزا تشخیص داده بود زنگ های قدیمی با صفا تره با وجود اصرار زیاد خانم و بچه ها نصب آیفون تصویری یا حتی آیفون ساده رو غدغن کرده بود ،در رو که باز کرد آغوش گرفتن یک یک نوه‌ها و دیدن روی ماه بچه ها مثل یه آب خنکی بود بر داغی خاطرات تلخش با آمیرزا، که چند ماهی بود بی بی گل رو تنها گذاشته بود و راهی دیار باقی شده بود ،همسری که بخاطر یک خصیصه بد،که میشه بهش گفت یه بیماری روحی خاطرات تلخی برای خانوادش گذاشت. بعد از اینکه جمع بچه ها تکمیل شد بی‌بی گل چای هم ریخت و با قند و شکلاتی که تو سینی گذاشته بود به مهمون های شب یلداش ملحق شدو مرور گذشته رو کنار گذاشت تا بعد..... 🍀یاس
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین #دست_نوشته همینطور که داشت دیس میوه رو می‌چید یاد آ میرزا خدابیامرز می کرد که چقدر بعضی از
🍀یک سکانس کوتاه داستانی، که خوب نوشته شده، واضح و قابل تصوره. 🍀خوب بود به زبان معیار نوشته می‌شد، چون وقتی محاوره نوشته میشه، جدا از اینکه یک خطای بزرگ هست و ارزش ادبی داستان رو پایین میاره، جملات رو هم به لحاظ دستور زبان فارسی بهم می‌ریزه. 🍀بهتره گفته بشه👈 برای خودش نسخه پیچیده بود» تا از تکرار کلمه جلوگیری بشه. 🍀بجای اپن که یک واژه غیر فارسی هست بهتره گفته بشه: پیشخان. 🍀بودش/گذاشتش، فعل مناسب و درستی نیست همون طور که گفتم محاوره نویسی ساختار جمله و حتی افعال رو هم بهم می‌ریزه. 🍀توانش رو نداشت: چون گفتیم خصوصیت «خسیس» رو باید نشون بدیم این جمله معنای دوگانه‌ای داره برای من خواننده اول این به ذهنم رسید که پول این کار رو نداره در حالی که اجازه‌ی این کار رو از طرف پیرمرد نداشته. 🍀آخرین عبارت برجسته شده هم به نوعی به معنای نتیجه گیری مستقیم هست. اصلا نیازی نیست راوی برای خواننده تصمیم بگیره و براش توضیح بده که قضیه چی بوده اگر نویسنده بتونه خصوصیات شخصیت ها رو خوب نشون بده، نیازی به توضیح نیست. 🍀در این متن، از نظر من نویسنده تونسته با چند گزاره‌ی ساده( تنقلات، آیفون تصویری، ظرف های لب پر شده) و قابل باور و منطقی، خیلی خوب اولین شرط تمرین رو اجرا کنه. ممنون از دوست خوب‌مون موفق باشید 💐 https://eitaa.com/Writingskills
مهـــارت‌های نویسنــدگی
#تمرین #دست_نوشته توی مسجد، منتظر شروع نماز دوم نشسته بود و به دانه دانه افتادن مهره های تسبیح توی
🍀یک برش داستانی دیگه، که بازهم خوب و گویا نوشته شده. جمله‌ی اول چندان داستانی نیست. بهتر می‌شد کلمه‌ی «توی» حذف می‌شد. 👈منتظر شروع نماز دوم.... 🍀جمله‌ی برجسته شده‌ی دوم، خیلی طولانی گفته شده، باید از جملات طولانی یا عبارت هایی که مضاف و مضاف الیه زیاد دارن پرهیز بشه چون خواندن رو سخت می کنه. این جمله می‌تونه به سه‌تا تقسیم بشه. 🍀بجای «آه ‌هایی» بهتره گفته بشه، «از همان‌ها که» چون هم تکرار داره هم ریتم جمله رو کند می‌کنه. 🍀اعداد در داستان به حروف باید نوشته بشه. 🍀توی فکر فرو می‌رود، بهتره اینطور بشه: به فکر فرو می‌رود. 🍀 نتیجه متن خوب بود، شرط لازم رو داشت و با یک گزاره‌ی کمک به مسجد، کل مفهوم وارد داستان شده بود. ممنون از دوست خوب‌مون 💐 موفق باشید 🌸 https://eitaa.com/Writingskills