eitaa logo
مهـــارت‌های نویسنــدگی
601 دنبال‌کننده
690 عکس
162 ویدیو
8 فایل
🌱اینجا یک دانشکده‌ است. دانشکده‌ی مهارت‌های جادویی. جادویی از جنس نوشتن! اینجا شما یاد می‌گیرید که چطور با کلمات داستانی سحرآمیز بنویسید. «ویژه دختران نوجوان» 🌱ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام، صبح تون بخیر.... حال دل‌تون چطوره ؟ امیدوارم صاف باشه و آفتابی☀️ بریم برای یک معرفی جذاااااب...😉
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"هوالحق" فکّه✨ حتی قدم زدن روی خاک های اینجا هم آرامش به وجودم تزریق می‌کند. جایی که شهید آوینی را از دست دادیم. در حال تفحص پیکر رفقایش...😔 ✍ فاطمه سادات شالفروشان https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«_همینجا پیاده میشم با شنیدن این صدا پایم را روی ترمز گذاشتم .ماشین خالی شد. پول مچاله شده ای که از مسافر گرفته بودم را صاف کردم و توی داشبورد گذاشتم . نزدیک ترین جای پارک را تصاحب کردم و صندلی را عقب دادم تا کمی استراحت کنم . فکر ها اجازه خوابیدن نمی‌دادند . بیماری دخترم زهرا ، پول شهریه مدرسه احمد و یخچال خراب گوشه خانه . نمیدانم چند دقیقه یا چند لحظه شد که مشغول فکر کردن بودم . با تقه مرد جوانی به پنجره ماشین ، از فکر ها بیرون پریدم و گیج نگاهش کردم . _دربست ؟ به ظاهرش میخورد دانشجو باشد . اما لباس ها و گوشی دستش ، تا حدودی متمکن نشانش میداد ‌. چاره ای نداشتم ، فکر هایم به سردرد تبدیل شده بود . از ماشین پیاده شدم و گفتم : «من حالم خیلی مساعد نیست . شما خودتون میتونین رانندگی کنین تا مقصد ؟ کمتر کرایه میگیرم» برعکس تصورم ، خیلی عادی گفت :«بله حتما» و من چند دقیقه ای فرصت داشتم استراحت کنم . البته بعد از حرکت متوجه شدم استراحت در مواجهه با آن مرد عجیب خیال خامی بود..» ✍ نجمه سادات اصغری https://eitaa.com/Writingskills
🍀«آرزو می‌کنم که خنده‌ات تنها به عادت مرسوم "عکس گرفتن" نبوده باشد...! و تو خندیده باشی در آن لحظه از ته دل... چرا که خنده‌ی تو جهان را زیبا میکند...»🍀 https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍀«خبر دادند که برادرش کشته شده و می‌‌خواهند بدنش را برگردانند؛ اجازه نداد! گفت: همه‌ى آنها برادرای منند، اگر تونستید همه را برگردونید، حمید را هم بیاورید! وگرنه بماند!» 🌹سالگرد شهادت https://eitaa.com/Writingskills
«بادکنک را دادم دستش، سرش را رها کرد و چند دور به در و دیوار خورد تا افتاد جلوی پایش. از منیره پرسیدم:«چند وقتشه؟!» گفت:«یک سال و نیم» دوباره بادکنک نیم باد را دستش دادم و رها کرد. از سرو صدا و حرکات بادکنک می‌خندید. به قول بچه ها نفسم داشت تمام می‌شد. خواستم یادش بدهم و بروم پی زندگی خودم. بادکنک را گذاشتم گوشه لبش:« حالا توش فوت کن» قیافه اش تحت فشار بود، حدقه چشم هاش داشت جا باز می‌کرد، اشکش ریخت و داد و هوار کردم. دویدم بغلش کردم. هرچه نگاه می‌کردم نفهمیدم چکارش شده. نهایتا دیدم انگشت هایش را گرفته، رد دندان هایش روی دستش بود. بخاطر خندیدن به خنگ بازیهاش جهنمی می‌شوم...» ✍سیده فاطمه قلمشاهی https://eitaa.com/Writingskills
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام صبح آخرین شنبه سال تون بخیر. حال تون چطوره ؟ و البته حال دل‌تون.... ان‌شاءالله که صاف و آفتابیه ☺️ بریم برای معرفی تعدادی از هشتک های کانال. البته بعضی هاشون هنوز توی کانال موجود نیست اما بزودی افتتاح میشه.