eitaa logo
•| مَلْجَأ |•
254 دنبال‌کننده
866 عکس
113 ویدیو
2 فایل
﷽ • . دراندرونِ من، رزمندھ ا؎ برکلاشینکف‌ش تکیه داده وخیرۀ اࢪوند می‌بارد. . https://harfeto.timefriend.net/17333338630020 @Man3I3 . - 99 / ‌2 / ‌4 - صرفا یه دفتر یادداشت
مشاهده در ایتا
دانلود
لشکری‌ ایستاده بود کاملا نقطه مقابلِ‌ او، اباعبدالله صراط مستقیم و آنان صراطِ‌ سقوط! از چه باب میگویم نقطه مقابل؟ امام تنها بود؛ میان شلوغی‌ها. سبزِ هاشمی میان لشکرِ سرخِ یزیدی. یکه‌شجاعِ میدان بود مقابل لشکرِ ترس‌مسلکان. ترس؟‌ ترس از دنیا، ترس از دو صباح بیشتر زندگی کردن در این دنیا، دست و پا زدن های بی‌امان برای ماندن. به کدامین بها؟ گندم ری؟‌! بنده‌ی دنیا بودند و نشنیدند هل من‌ ناصر ینصرنی را. نخواستند امام یاری‌شان کند. جهل را برگزیدند و ایستادند مقابل امام. روضه به جای حساس رسید و نفسی نیست، بماند!
گاهی دلگیر می‌شوم از زمانه‌ای که در آن زیست می‌کنم. که چرا جهان مرزهای وستفالیایی دارد تا پای پر کشیدم به غزه را ببندد؟! که چرا نمی‌توانم اوراق و دواتم را در کوله پشتی‌ام بگذارم و روایت را از نقطه‌ی آغازِ محلِ زیستم شروع کنم و پا در رکاب راهیِ سرزمین‌های دور شوم تا قلم بزنم تاثیرِ طنینِ‌ دل‌آرای حق را تا ثبت شود و بماند در تاریخ، که تاریخِ آینده را رقم بزند! بنویسم از ظلمِ سفاکان، از مظلومیتِ بشر، از بیداری و جهالت، از حمله و دفاع، از فریاد و سکوت، از هق‌هق‌ها و قهقهه‌ها، از آوارگی و اِشغال‌، از مقاومت و تزویر. زمانه‌ی نامردی ست، الآن باید در سفر می‌بودم و از تاثیرات اسلامِ ناب می نوشتم...
قدم بر‌میدارم؟ توانش را ندارم. پله ها بالا می‌روند. شلوغ است، امن است، تنفس در حریمش مرهم زخم های دل است. پله‌ها بالا می‌روند. می‌بینمش، از اعماق قرون از بین جمعیت. می‌ایستم، همان گوشه‌ها. گوشه؟ گوشه ندارد آنجا؛ همه چیز بر مدارِ اوست. همه چیز بر مدار حبّ علی(ع) است. می‌بینمش؟ اشک پشت اشک. می‌بینمش؟ چه می‌گویم؟ "آمدمش که بنگرم گریه نمی‌دهد امان" پ.ن : روزهای دور... خیلی دور...
همیشه اخبار بین الملل برایم جذابیت بیشتری نسبت به سیاست داخلی داشته است. نه آنکه سیاست داخلی بی‌اهمیت باشد؛ توفیر بین پیشوند بی و کم، زمین است تا آسمان. بی توجه نیستم، چه بسا عزل و نصب وزرای دولت را پیگیر هستم. اخبار مجلس و همهمه‌های صحن علن را دنبال می‌کنم. نطق سخنگوی دولت را می‌شنوم و زبان بدن دولتمردان را در سفرهای استانی بررسی می‌کنم عبای خاکی‌شان را‌ و کفش‌های واکس خورده‌ی گلی‌شان را. با این حال برای سیاست بین الملل چشم می‌دوزم تا خبری از دستم نرود. جمله ای از نطق دولتمردان در سازمان ملل بدون بالا و پایین شدن و بررسی دال و مدلول ها و گفتمان شناسی از کفم نرود. منتقدانه گوش می دهم؟ شاید حتی تابی‌ به اوراق نامنظمم‌ بدهم و در کمال اعتماد به نفس _بخوانید جوزدگی_ طرح جایگزینی هم پیشنهاد دهم. جان کلام آنکه از زمانی که به یاد می‌آورم سیاست بین الملل برایم جذاب تر بود زیرا پیامی که از ایران به جهان مخابره می‌شود مهم است، نیست؟! انعکاس پیام جمهوری اسلامی در جهان اهمیت دارد، ندارد؟! می‌توانیم علت لزوم انعکاس جمهوری اسلامی ایران به جهان را در بنیان انقلاب اسلامی بیایم. شرح ماوقع این ادله طولانی است و مقدماتی دارد به عمقِ هویت بشر. مقدنه اول آن است که اساس نزاع انسان‌ها همیشه بر سر حق و باطل بوده است. شاید این کلام به مذاق برخی مطالعه‌گران اندیشه غرب_دقت کنید، برخی_ خوش نیاید اما هرکس اگر مطالعه عمیق داشته باشد و به سواد برگرفته‌اش از چند رفرنس‌ اندیشه، غرّه نشود خواهد فهمید که اساس نزاع‌های انسانی بر سر حق و باطل است. خواه دولت امپراتوری باشد و خواه وستفالیایی. حق اگر از عدالت بما هو عدالت سخن می‌گوید کسانی هستند که با شعارهای فریب‌ دهنده خواهان حکومت به نفع خویش یا دست کم گروهی از اشراف باشند. حق اگر از توحید و برابری انسان‌ها در رسیدن به سعادت سخن می‌گوید کسانی هستند که ادعای خدایی کنند و استعمار رقم زنند، خواه استعمار قدیم و برده کشی باشد و خواه استعمار جدید و اربابیِ رسانه. حق و باطل همیشه بوده است، و اگر خیال کنیم باطل وحود ندارد و در این زمین بر روی آب مستقر شده هرکس ادعای حقیقت دارد، ایت خیالات اوهامی بیش نیست، باطل همیشه هست، ولو کمرنگ، ولو آهسته، ولو پشت پرده‌ی شعارهای پوشالیِ خوش‌ظاهر. شعارهایی از نوع آرمان‌ها و ارزش‌های مشترک میان نوع بشر‌. بشر؟ چه غریبی ای بشر! بشری که در پی معنا گرد جهان می‌گردد تا بار سرخوردگیِ قرن‌های متمادی را از شانه بردارد. ذات بشر بما هو بشر همین است که در پی حق می‌گردد تا با آن انس گیرد و آرامش یابد. اما آن سو بشری وجود دارد که در پی قدرت طلبی یاغی می‌شود و حکومتی برای خود دست و پا می‌کند تا اغیار را به استثمار و استعمار بکشد. قدیم و نوین ندارد، این یک اصل است. در طول تاریخ نیز کم نبوده این ظلم‌ها و عدالت طلبی‌هایی که بر سر ظلم فریاد زند. نظام بین الملل با تمام ابعادش که مجالی نیست برای شرح، امروزه شاهد استعماری نوین است. قدرتی اسکتباری چون اختاپوسی‌ خونخوار بر هرجا که دستش برسد سایه می‌افکند و به آشوب می‌کشد تا نفوذش _بخوانید استعمار_ را تثبیت کند. اگر لازم باشد می‌کشد، اگر لازم باشد، توسعه می‌دهد _ بخوانید صنعتی شدن در معنای تک محصولی_ و اگر لازم باشد بحران می‌آفریند تا مردم را علیه حکومت های بومی‌شان بشوراند‌. ذات دنیای مدرن این است، البته مدرن و قدیم ندارد، حق و باطل همیشگی است. و همیشه عده ای بوده اند که مقابل خودخواهی‌ها و برتری طلبی‌های آنان سینه سپر کنند. در بهمن ۱۳۵۷ هجری شمسی اراده مردم منجر به نقش‌آفرینی همان بشری شد که به دنبال حق به این باور رسیده است که می‌تواند مقابل باطل تمام قد بایستد یک تای ابرو بالا بیندازد و با قدرت در چشمانش خیره شود و فریاد حق طلبی سر دهد. بنیان انقلاب را وارونه جلوه ندهند برخی فریفتگانِ‌ تمدنِ غرب؛ انقلاب اسلامی به دنبال حق بوده و هست، همان حقی که اگر باطل را شناخته باشیم مشتاق‌تر به دنبالش می‌گردیم تا زیر سایه‌ی سعادتمندش‌ آرام گیریم‌، دل قرص کنیم، آنگاه با اراده‌ای پولادین دست در دست جماعتی که تحت سایه حق اند صفی تشکیل دهیم و بنیان مرصوص شویم تا مقابل باطل بایستیم‌. و این ایستادگی به بشریت مخابره شود. اصلِ لزومِ انعکاس پیام جمهوری اسلامی در همین است، رمز آن ایستادگی ست، ایستادگی در برابر ظلم! ایستادگی در برابر ظلمی آشکار که جهان را به آشوب کشیده است و انسانیت را به بردگی گرفته است. پس مهم است اخبار بین الملل، دیدارهای دولتمردان، بیانیه های بین المللی و نطق در سازمان ملل. مهم است که دولتمردان چه بذرهایی در جهان می‌کارند؛ چه مواجهه‌ای با دشمن دارند؟ مبانی فکری‌شان چیست؟
اعداد بی‌رحم اند؛ عاطفه ندارند. چندی پیش پرسیدم احوال غزه چگونه است؟ گفتند ۴۲هزار و ۳۴۴ شهید‌. تا این لحظه؟.... یا این لحظه؟ اعداد بی‌رحم اند‌. چه می‌توانند بگویند از نگاه‌های گریان؟ نگاه های نگران؟ نگاه‌های مقتدر؟ نگاه های هراسان؟ می‌توانند بگویند از آرزوهای دخترکی که شکوفه زیتون میان تار موهایش نهاده؟ یا از لالایی زنی در گوشِ طفلِ چشم‌بسته‌اش؟ و یا از لاحول ولا قوه الله بالله خواندن پدری برای جوانِ رشیدش؟‌ می‌توانند بگویند از دستان چروکیده‌ پیرمردی که تنها تکه چوبی برای دفاع در دست دارد؟ اعداد بی‌رحم اند‌. مروت ندارند. عاطفه ندارند و آدمی را دچار رکود می‌کنند‌. آمارهای لحظه‌ای، اعداد درشت‌، روایت‌های پنهان، بی‌رحم اند اعداد. اما؛ احوال غزه این لحظه چگونه است؟
•| مَلْجَأ |•
این روزها آدمی هستم خارج از بعدِ زمان و مکان. گاهی در کوچه پس‌کوچه‌های مدینه سال ۱۱ هجری قمری اشک می‌ریزم. گاهی درقرن هشت هجری شمسی غزلیات می‌سرایم، گاهی در مسجد کوفه سال ۳۹ هجری قمری تکیه به دیوار زده ام. گاهی هم حول و حوش‌ دهه ۵۰ هجری شمسی در زیرزمین خانه حاج‌بابا اعلامیه تایپ‌ می‌کنم. گاهی در جولان و صبرا و شتیلا قدم می‌زنم و گاهی در اندیمشک‌ و دوکوهه و شملچه، گاهی در رقّه و دمشق و گاهی در بوکمال و الانبار. سلاح در دست دارم، گاهی کِلاش، گاهی دوربین، گاهی قلم. می‌رزمم، گاهی در میدان رزم گاهی در میدانِ علم، گاهی در میدان نفس و گاهی در میدان‌ تبیین. نمی‌دانم این روزها که‌ام؟ شکوفه اشکی؟ و یا امیدِ نگاهی؟ نمی‌دانم؛ فقط می‌دانم این روزها پر از حرفم، پر از واژه اما از جنسِ سکوت، سکوتی همرهِ لبخندی عمیق.
بد زمانه‌ای شده است‌. آرایه از کلاممان حذف گشته و لزومِ اخلاقی برای حفظ ویرگول از بین رفته است‌. بی‌مکث و لفافه‌ واژه از دهان می‌گریزد بی‌آنکه ردای تواضع و احترام بر شانه بیندازد‌. بشر روزگارِ لامروتی‌ برای خویش ساخته ست، فهمیات را قربانی لفاظیِ هجویات کرده است. چشم و گوش بسته است بر فهمِ ندانستن‌هایش، اما دهان می‌گشاید برای سخنرانیِ قرّای جهلِ مرکبش‌. امان از زمانه‌ نابخردانه‌ی‌ دست‌سازِ‌ بشرِ‌ مداعیِ‌ دانایی!
شاعر می‌گفت : "آدم آمد که ز افلاک و ملک سر باشد." اندیشیدم‌ به انسان، به ذات انسان که اگر اصالتش‌ را حفظ کند، اجتماعش‌ احسن الحال است برای بشریت‌. که عدالت مستقر است بر جهانیان. و عدالت است رازِ زیستِ نیکو در این دنیا‌. در غشای سلول‌های های خاکستری مغزم‌ پرواز کردم به دهه‌ چهارم هجری قمری، آنجا که امیرالمؤمنین علی(ع) بر منبر خطبه می‌خواند. اصلا به قول شاعر: "که علی(ع) علت اصلی خلافت باشد!"
موقعیت این لحظه‌م : هراسان بین انتخاب و عدم انتخاب. استادِ ترم سه می‌گفت "گاهی عدم سیاستگذاری هم یک نوع سیاستگذاری است." نمی‌دانم چقدر می‌توان به این تاکتیک اعتماد کرد. اصلا دفاعِ منفعلانه است یا تهاجمی؟ در هر صورت باید گفت که گاهی پیش می‌آید انسان گیر می‌کند در ورطه‌ای که یا باید تصمیم بگیرد شروع کننده اتفاقی جدید باشد، یا تصمیم بگیرد که تصمیمی نگیرد و اتفاقی‌ نو را به میان نکشد. علی ای حال صلواتی قرائت بفرمایید. از قدیم الایام گفته اند از این ستون به آن ستون فرج است.
[ روز دوم جنگ ] نوعی از جنگ‌های نابرابر هم وجود دارد که در هیج کتاب و نظریه‌ای نیامده است اما آن را می‌توان در بعد معنوی یافت. تا پیش از آن جنگ نابرابر یعنی تعداد حامیان و گستره‌ی تسلیحاتی نظامی یک دولت از دولت مقابل بیشتر باشد. اما امروز که فصل جدیدی از جنگ‌های نابرابر را زندگی کردیم‌، دو تصویر کاملا متضاد رویت شد‌. کوچه خیابان‌های تل‌آویو عاری از عابر است اما در شهرهای ایران راهپیمایی روز غدیر برگذار می‌شود. نابرابری این دو تصویر در ایمان است، در جهان‌بینی است، در قدرت معنوی و روحیه و شجاعت و صفاتی از این قبیل است که گاهی ریشه در فرهنگِ تاریخی و آباء و اجدادی و گاهی ریشه در ذاتِ انسان بنابر جهان‌بینی توحیدی دارد. برویم و تاملی بر نظریات‌ داشته باشیم.
هویت؟ یعنی چه؟‌ می‌گویند نوعی احساس تعلق است‌. دانستن معنای‌ هویت به چه کار می‌آید اگر از آن در امورِ زیستن چشم‌پوشی کنیم؟!‌ ریزبینانه‌تر بگویم؛ ۶ ماهِ قبل که جزواتِ۷ ترم کارشناسی را دسته‌بندی کرده و در پوشه گذاشتم‌، در مغزم انقلابی شکل گرفت، انقلابی به تاسی از انقلاب اسلامی‌ ایران. رشد دهنده بود و تحول‌خواه. از لابه لای نظریات کوناگونِ‌ آکادمیکِ توی مغزم جوانه‌هایی رشد کرد و فکرم‌ را پر و بال داد‌. با خود گفتم رویای دانشجویی همین بود؟‌ هفت ترم درس بخوانی و تنها حسنش‌ این باشد که حال می‌دانی فلان فیلسوف در فلان کتاب چه گفته است؟‌ یا بدانی فلان اندیشمند بر مبنای چه سیستمی نظام بین الملل را تحلیل می‌کند؟‌ یا تاریخ کشورها را روانشناسی سیاسی کنی و نظام سیاسی حقوقی‌شان را از نظر بگذرانی؟‌ نهایت هم صاحبِ قلم شوی و تحلیل ارائه دهی از اوضاع روز منطقه؟‌ نه! فراتر از این است‌. در اصل باید صاحب فکر شد، صاحب فکر که شوی صاحب نظر می‌شوی، آن‌گاه صاحب قلم هم می‌شوی. فکر؟ تاملِ جدّی، عقیده و اندیشه. فکر از هویت می‌آید‌. و هویت یعنی احساس تعلق. امروز و در این لحظه هرکه هرکجای این وادی علم که ایستاده است باید تمامِ هم و غمّش این باشد که با منظومه‌ی معرفتی و ارزشی و فرهنگی خود علم را فراگیرد و میانِ مطالعاتِ شبانه روزی‌اش در پیِ نظریه‌پردازی باشد، که به پشتوانه‌ی تمدنِ تاریخی‌اش حرفی نو در وادی علم را تئوریزه کند‌. جهادِ علمی نیاز است. بسم‌الله . . .
امروز، روابط بین الملل، بین الملل نیست‌. حقیقتا باید به ملت‌ها بر بخورد اگر نام این روابطِ بده‌بستان‌ و نقضِ هزارباره‌ی آتش‌بس‌ با ۱۰۰‌ها تن تی‌ان‌تی بر سر ملتی‌ ریختن به وسیله‌ی حمایت دولت‌ها را روابط بین الملل بگذارند‌. باید به طریج قبای ملل بر بخورد که اقلیت سودجویِ گردن‌کِش، اجتماع انسانی‌‌ ملل را دستمایه‌ی خوی حیوانیِ قدرت‌طلبی‌شان کرده اند‌. باید به ملت‌ها بر بخورد که دولت‌هایشان گرد هم می‌آیند و برای ذبحِ انسانیت قمار می‌کنند و با تکانی تاجرمسلک خاکستر سیگارشان را بر نقشه‌ی جهان می‌ریزند‌. فاش می‌گویم؛ یا باید فاتحه‌ی تئوری‌های روابط بین‌الملل را خواند و یا باید ملل‌ را بیدار کرد تا انسانیت را از لگدمال شدن توسط چکمه‌های نظامیِ دولتمردان نجات دهند‌. جهانِ بیدارم آرزوست!