eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
582 دنبال‌کننده
18.1هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید رضا عسکری نام پدر: عبدالحسین تاریخ تولد: ١٣٤٨/٠١/٠٦ محل تولد: اراک تاریخ شهادت: ١٣٦٥/١١/١٢ محل شهادت: شلمچه مزار:اراک نام عملیات: کربلای5
🌷 حدود عصر روز دوم استقرار گردان ما در خط بود كه نيروهای پياده عراقی از طريق كرانه اروند صغير تهاجم خود را آغاز كردند . هدف اصلی اين حمله كه از جناح چپ انجام مي گرفت ، تصرف پل ارتباطی روی نهری بود كه تعدادی از نيروهای ما مسئوليت دفاع از آن را به عهده داشتند . اگر عراقی ها موفق می شدند اين پل را تصرف كنند تمامی محدوده پشت خط پدافندی ما مورد تهديد قرار می گرفت و شرايط بغرنجی را به وجود می آورد . از اين رو تمام همت و تلاش ما هم اين بود تا به هر شكل ممكن اين نقطه حساس را حفظ كنيم . در آن شرايط بحرانی برادر عسگری را ديدم كه با شليك آرپی جی به طرف نيروهای عراقی سعی در متوقف نمودن آنها داشت . ولی آرپی جی كارآيی چندانی نداشت چون نفرات دشمن در پناه دژ حاشيه اروند بودند و ما فقط كلاه آهنی و آنتن بيسم های آنها را مي ديديم . در اين هنگام رضا گفت : «خيلی نزديك شدن ، چه كار كنيم» من به او گفتم : هر طوری كه می تونی سعی كن به اين طرف راه پيدا نكنند . ايشان يك قبضه تيربار داشت و با كمك يك نفر ديگر كمی جلوتر رفت تا زاويه بلكه بتواند زاويه ديد و تير خودش را بهتر كند و مسلط تر باشد. فقط او را می ديدم كه به طور مداوم رگبار مي بست و عراقی ها را روی زمين می ريخت. شجاعت عجيبی داشت، به وضوح معلوم بود كه دو نفری توانسته بودند انبوه نيروهای مهاجم دشمن را زمين گير كنند. اين وضعيت ادامه پيدا كرد تا اين كه درگيری تن به تن شد و صدای تيربار او ديگر نمی آمد. عراقی ها به قدری نزديك شده بودند كه با پرتاب نارنجك به طرف رضا و رزمنده همراه او تصميم داشتند او را از بين ببرند. رضا هم با نارنجک می جنگيد و اجازه نفوذ نيروهای دشمن را نمي داد. با رشادت و شجاعت توصيف ناپذيری كه رضا و بقيه بچه های گردان به خرج دادن پاتک دشمن رفع گرديد و آنها مجبور به عقب نشينی شدند . در آخرين لحظات اين درگيری شديد يك نارنجك جلوی پای رضا افتاد و با انفجار آن ايشان به شدت مجروح شد . ما پيكر مجروح اين رزمنده دلاور را داخل پتو گذاشتيم و به طرف عقب به راه افتاديم حدود 40 – 50 متر نرفته بوديم كه ايشان بر اثر شدت جراحت و خونريزی به شهادت رسيد و به ملكوت اعلی پيوست . اگر شهيد رضا عسگری نبود و كار شجاعانه ای كه او انجام داد احتمال می رفت خط سقوط و عراقی های كافر بتوانند در خط نيروهای خودی نفوذ كنند . راوی : برادر نبی اله غريبی 🌼شـادی روح پــاک شهیدعلی آقا عبداللهی صـلوات کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷 ✍رمز پـــرواز یازهــراست این را من نمی گویم نگاه کن نگاهشان سکوتشان حتی نفس زدنشان هم عـطـریـاس دارد اصـــلا حـضـرت زهــرایــی هـا شـــهــیـــد مـیشــونـــد...🌷 🌼 شادی روح پاکش صــلـوات🌼 ...💫 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
سرمو گوشه ی تختش گذاشتم و چشمامو بستم،احساس خستگی شدیدی میکردم ولی دلم نمیومد برم خونه. محمد، نرگس و حوریه خانومو برد خونه استراحت کنن،اوناهم پا به پای من بالای سر کمیل مونده بودن. چهره ی پر از اشک و بهم ریخته ی مادر کمیل وقتی که اومد بیمارستان هنوز جلوی چشمم بود. به کمیل نگاه کردم و با بی قراری دستشو گرفتم،با احساس حرکت دستش سرمو از رو تخت برداشتم. سرشو یکم تکون داد که با خوشحالی صداش زدم: _اقا کمیل؟؟ چشماشو اروم باز کرد و گیج و منگ بمن نگاه کرد. اخی گفت و خواست دستشو رو سرش بزاره که متوجه شد دستشو گرفتم با خجالت ازش فاصله گرفتم که گفت: _احساس میکنم خون تو سرم میچرخه! با دیدن لبخند من متعجب گفت: _چیشده من کجام؟ -وقتی زخمی شد سرتون اوردمیتون بیمارستان،اون دزده هم فرار کرد! -دزد؟ -بله، اقا محمد حدس میزنن برای دزدی وارد باغ شده باشن! -ولی من بعید میدونم. -چرا؟ با بیجونی گفت: _چون تو تاریکی واسم اشنا به نظر میومد! ادامه ی حرفامون با اومدن پرستار قطع شد: -کی به هوش اومدید؟؟ _الان. -خوب خداروشکر،دیدی گفتم شوهرت به هوش میاد،همش بی طاقتی میکردی! سرمو پایین انداختم داشتم اب میشدم جلوی کمیل، چیزی به سرمش تزریق کرد و گفت: _جواب عکسی که از سرتون برداشتیم مشخص بشه ان شا الله تا فردا مرخص میشید،میگم دکتر بیاد ویزیتتون کنه! سکوت کرد که با رفتن پرستار منم بلند شدم برم،اروم گفت: _شما کجا؟ بدون اینکه بهش نگاه کنم گفتم: _میرم بیرون شما استراحت کنید! -ببخشید که نگرانت کردم. سمتش چرخیدم و گفتم: _خواهش میکنم اتفاقی بود که افتاده امیدوارم زودتر خوب شید! لبخند کمرنگی بهم زد که بی اختیار به چشماش خیره شدم. خدایا ممنون که به هوش اومد احساس میکنم بار سنگینی از قلبم برداشته شده. -ازاده خانوم؟ به خودم اومدم و گفتم: _بله؟ -حواستون پرته؟رو پیشونی من چیزی نوشته شده؟ با خجالت به زمین نگاه کردم که صدای خندش اومد! ...... ....
سرشو باند پیچی کرده بودن تا زخمش عفونت نکنه، به پشتی مبل تکیه داده بود و چیزی نمیگفت،تازه مرخصش کرده بودیم. عمه خانوم لیوان ابمیوه ای براش اورد به حوریه خانوم داد: _بهش بده بخوره پسرم رنگ و روش پریده! محمد در حالی که سیب میخورد با دهن پر گفت: _من هروقت مریض میشم اینطوری بمن نمیرسی مامان.انگار جزو دکوراسیون خونم،اونوقت واسه برادرزادت سنگ تموم گذاشتی! از وقتی مرخص شده هر دقیقه واسش یه نوع ابمیوه میاری معدش باد کردا. نجمه با خنده گفت: _داداش حسودی نکن، توهم سرتو بکوب به دیوار زخمی بشه بهت برسن! همه خندیدن که محمد چپ چپ به نجمه نگاه کرد: _مشقاتو نوشتی بلبل زبونی میکنی؟؟ -عه داداش من دیگه سوم دبیرستانم، دبستانی که نیستم جلو بقیه اینطوری میگی! نرگس لبخند گشادی به نجمه زد: _بزرگی به عقل است نه به سال! عمه خانوم خندید و کنارشون نشست: - خوب عروس گلم راست میگه! متعجب بهشون نگاه کردم که محمد سرفه کنان تکه های سیبو روی بشقابش گذاشت. نرگس از خجالت سرخ شد و سرشوپایین انداخت که ندا گفت: _نگاش کن چه سرخاب سفیدم میشه مامانم تورو خیلی وقته واسه محمد نشون کرده! حوریه خانوم خندید و گفت: _دخترم فعلا میخواد درسشو بخونه. _ماهم نشونش کردیم،درسش تموم شد عقدشون کنیم دیگه! محمد نیشگونی از بازوی ندا گرفت که بی اختیار خندم گرفت. با خندیدن من کمیل زیر چشمی نگام کرد و اخم کرد.چرا اینطوری میکرد؟ همونطور که سرشو به مبل تکیه داده بود گفت: _نرگس تا وقتی من نخوام با کسی عروسی نمیکنه! عمه خانوم:وا.مگه پسر من چی کم داره ماشاالله یه پارچه اقا -عقلش ک ناقصه عمه جون. نجمه و ندا خندیدند که حوریه خانوم با خنده گفت: _اینطوری نگو پسرم،اقا محمد خیلی برازنده هستن،نرگس منم چیزی کم نداره! عمه خانوم خندید و گفت: _پس تمومه دیگه. محمد درحالی که گونه هاش گل انداخته بود از جاش بلند شد که ندا دستشو گرفت: _کجا فرار میکنی؟ دستشو کشید و با عجله رفت که همه خندیدن.به کمیل نگاه کردم که دیدم اونم داره میخنده... ....
💐🌿 السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللهِ أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ وَ أَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ صَبَرْتَ وَ احْتَسَبْتَ حَتَّى أَتَاکَ الْیَقِینُ فَأَشْهَدُ أَنَّکَ لَقِیتَ اللهَ وَ أَنْتَ شَهِیدٌ عَذَّبَ اللهُ قَاتِلَکَ بِأَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ جَدَّدَ عَلَیْهِ الْعَذَابَ جِئْتُکَ عَارِفا بِحَقِّکَ مُسْتَبْصِرا بِشَأْنِکَ مُعَادِیا لِأَعْدَائِکَ وَ مَنْ ظَلَمَکَ أَلْقَى عَلَى ذَلِکَ رَبِّی إِنْ شَاءَ اللهُ یَا وَلِیَّ اللهِ إِنَّ لِی ذُنُوبا کَثِیرَةً فَاشْفَعْ لِی إِلَى رَبِّکَ فَإِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ مَقَاما مَعْلُوما وَ إِنَّ لَکَ عِنْدَ اللهِ جَاها وَ شَفَاعَةً وَ قَدْ قَالَ اللهُ تَعَالَى وَ لا یَشْفَعُونَ اِلّا لِمَنِ ارْتَضَى سلام بر تو اى ولى خدا، تو نخستین ستمدیده‏اى، و نخستین کسى‏که حقّش غصب شد، صبر کردیو به حساب خدا گذاشتى تا مرگت رسید، شهادت مى‏دهم که تو خدا را ملاقات کردى. درحالى‏که شهید بودى، عذاب کند خدا کشنده‏ات را به انواع عذاب، و بر او عذاب را تازه کند، به سویت آمدم، شناساى به حقّت، و بیناى به شأنت، دشمن با دشمنانت و آن‏که به تو ستم کرد، ان شاء الله بر این عقیده پروردگارم را ملاقات‏ کنم، اى ولى خدا، مرا گناهان زیادى است، از من نزد پروردگارت شفاعت کن، که تو را پیش خدا جایگاه معلومى است، و تو را به درگاه خدا آبرو و حق شفاعت است، و خداى تعالى فرموده است: و شفاعت نکنند جز براى کسی که‏ او پسندد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا در این روز پنجشنبه به زمینیان نعمت، مهر و عشق به یکدیگر و به عزیزان آسمانی آمرزش و رحمت عطا بفرما. سلام و درود به شما که در پناه مهر و عشق خدا روزتان را آغاز نمودید . صلواتی به زیبایی مهر و رحمت خدا تقدیم آسمانی هایی که حضور در ظهور عدالت آرزویشان بود. *اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.* کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
روزِمان را با سَلام بَر چهارده مَعْصوم آغاز می‌کنیم 🌱اَلْسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اَللّه صل الله علیه وآله 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَمیرَاَلْمؤمِنین 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا فاطِمَةُ اَلزَهْراءُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُسَینَ بنَ عَلیٍ سَیدَ اَلشُهَداءِ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعابِدینَ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدَ بنَ عَلیٍ نِ اَلباقِرُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا جَعْفَرَ بنَ مُحَمَّدٍ نِ اَلصادِقُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُوسَی بنَ جَعْفَرٍ نِ اَلکاظِمُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یاعَلیَّ بنَ‌مُوسَی‌اَلرِضَا اَلمُرتَضی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُحَمَّدٍ بنَ عَلیٍ نِ اَلجَوادُ 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا عَلیَّ بنَ مُحَمَّد نِ اَلهادی 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حَسَنَ بنَ عَلیٍ نِ اَلعَسْکَری 🌱اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بَقیَةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمان وَ رَحْمَةَ اَللّهِ وَ بَرَکاتِهِ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شھادت سھمِ کسانے میشود کہ عالم را محضر خـدا میدانند و کسانے که عالـم را محضر خـدا بدانند گناه نمیکنند و شھدا اینگونہ‌انـد ...🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌷. خوابــش را دید وگفت: چگونہ توفیق شَھادتـ پیدا ڪردی؟! گُفتـ: از آنچہ دلــم مےخواست،گُــذشتم..! شھید حمید سیاهکالی🌱🕊 شادی روح پاکش صلوات کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید سعید سامانلو محل تولد: قم تاریخ تولد: ۶۰/۱۰/۱ تاریخ شهادت: ۹۴/۱۱/۱۶ محل شهادت: نبل و الزهرا، سوریه مزار: قم وضعیت تاهل: متاهل تعداد فرزندان: ۲ 🌷 شهید سامانلو روحیه جهادی و مبارزه در راه خدا رو زیاد داشت. ارادت خاصی به شهدا داشت دائم الوضو بود همیشه نمازش را اول_وقت میخواند و تا جایی ک امکان داشت امر به میکرد غیرتی بود و ائمه رو زیاد دوست داشت عاشق حضرت زهرا سلام الله بود خوشحال بود داماد خانم شده و افتخار میکرد با جذبه و خوشرو بود در رشته های ورزشی زیادی استاد بود اهل کمک بود و بسیار با محبت . رفقا شو خیلی دوست داشت حتی تو وصیت نامش اول برای رفقا نوشته…. عاشق رهبری و ولایت بود رهبر رو نائب برحق صاحب الزمان میدانست با توسل به پدر خانمش شهید رباط جزی شهادتش را مثل او در بهمن ماه از خدا میگیرد پسر شهید سامانلو گفت: قبل از شهادت رفتارهایی از پدرم می دیدم که عجیب بود وقتی به گلزار شهدا می رفیتم ، بعد از فاتحه خوانی به سمت چهار سنگ می رفت و روی آنها فاتحه می خواند من تعجب می کردم می گفتم مگر برای سنگ هم فاتحه می خوانند؟ پدرم می گفت بعدا متوجه می شوی، و هر زمان به گلزار شهدا می رفتیم سنگ مزار شهدا را می شمرد که ببیند چند شهید دیگر اضافه شدند و به سمت همان سنگ ها می رفت و فاتحه می خواند همان محلی که بعد ازشهادت در انجا به خاک سپرده شد و من حالا معنی کار آن روز پدرم را متوجه می شوم. 🌼شـادی روح پــاک شهید سعید سامانلو صـلوات کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
داغِ این عکس هیچوقت کهنه نمیشه ! تو نمایشگاه دفاع مقدس قُم، پسربچه دوید تا باباشو بغل کنه... ولی وقتی دید ماکتِ باباشه، بغضش ترکید و کلی گریه کرد...💔😭😭 راســـتــی ایــن لـحــظـه چــنــد...؟؟؟ نــازدانـه شهید مدافع حرم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_آیــنـــده ایـران از نــظـــر رهـبــری... _حرف‌هاۍ‌رهبرم‌همیشه‌‌برای من‌حجته♥️😍 ...🇮🇷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
آیین عطرافشانی گلزار مطهر شهدا در شهر حسن آباد امروز با حضور مسئولین شهرستان جرقویه و مردم برگزار گردید. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کسی تعریف می کرد دستم مشکل پیدا کرده بود و دکترها گفته بودند باید شود. دستانم را به زدم و گفتم خودت می دانی با این دست ها چه کار کنی. هفته بعد که دکتر رفتم گفتند هیچ مشکلی نداری. ✍ : مادر شهید 🌷 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
"در اسفند سال ۱۳۵۹ من در سوسنگرد قرار شد که آنها در اولین شرکت کنند. شهید فولادی با یک دسته از نیروها، با خود من، و برادر ارجمندی هم با یک دستۀ دیگر برای عملیات آماده شدند. روحیه این عزیزان بسیار عالی بود و عملیات با انجام شد و با حداقل تلفات و ضایعات به پایان رسید، اولین کسی که به ذهنم می آمد با توجه به روحیاتی که در او سراغ داشتم، شهید شود ناصر بود. اما در این عملیات برادرمان آقای فتحعلیشاهی شهید شد،  وقتی به داخل سنگر برگشتم، دوستان متوجه این قضیه شدند و در سنگر گریه و عزاداری بر پا شده بود در اینجا شهید فولادی جلودار شد و به دوستان گفت: «آقای فتحعلیشاهی خود بود و حال تکلیف ما که به این سعادت نرسیده ایم این است که مراسمی در خور شأن ایشان برگزار نمائیم.»  در دوستی و رفاقت چیزی کم نمی آورد واقعاً انسانی بود که می توانست ارتباط خوبی برقرار کند. اهل غیبت نبود و از می کرد و سعی می کرد تا آنجا که امکان دارد بگیرد و همواره کارهای سخت را پذیرا باشد. همواره به دوستان تأکید می کرد که ، و است.  به اهمیت می داد و سعی می کرد با محرومان دمخور باشد و اگر در جلسات پذیرایی مفصل می شد خیلی محترمانه و با معترض می شد و می گفت: «محرومینی هستند که به شام شب محتاجند پس ما نباید این چنین و سفرهایی داشته باشیم.»   ✍ : علیرضا رزم حسینی 🌷 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا