شهید عند ربهم یرزقون است
#شهید نزد خدا روزی می خورد؛
اما مرده تا تکلیفش معلوم نشود از روزی خبری نیست.
#شهیدحساب و کتاب ندارد؛
اما مرده حساب و کتابش با کرام الکاتبین است.
#شهید شفاعت می کند؛
اما مرده شفاعت می شود.
#شهید شاهد است؛
اما مرده منتظر است.
بار الهی مرگ ما را هم در شهادت در راه خودت قرار ده ... آمین یا رب العالمین 🤲
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
یکی از اشعار زیبای امام امت روح الله الموسوی الخمینی رضوان الله تعالی علیه 💐
هدیه به روح بلندش صلوات💐
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
حفظ آثار شهدای دستجرد
#خاطره_ای_زیبا
#از_شهید_عارف
#احمدعلی_نیری
دکتر محسن نوری یکی از دوستان شهید بود که از دوران کودکی با او همراه بوده و خاطرات مشترکی با این شهید والامقام و عارف مسلک داشته است. او در مورد نحوه تحول این شهید که با وجود سن کمش اما مراتب عرفانی زیادی را طی کرده بود به ذکر خاطرهای از زبان خود شهید اشاره میکند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است که در ادامه میآید:
رفتار و عملکرد احمد با بقیه فرق چندانی نداشت. در داخل یک جمع همیشه مثل آنها بود با آنها میخندید با آنها حرف میزد و... احمد هیچ گاه خود را از دیگران بالاتر نمیدانست. در حالی که همه میدانستیم که او از بقیه به مراتب بالاتر است. از همان دوران راهنمایی که درگیر مسائل انقلاب شدیم احساس کردم که از احمد خیلی فاصله گرفتم. احساس کردم که احمد خداوند را به گونهای دیگر میشناسد و بندگی میکند! ما نماز میخواندیم تا رفع تکلیف کرده باشیم اما دقیقا میدیدم که احمد از نماز و مناجات با خدا لذت میبرد. شاید لذت بردن از نماز برای یک انسان عارف و عالم طبیعی باشد اما برای یک پسر بچه 12 ساله عجیب بود. من سعی می کردم بیشتر با او باشم تا ببینم چه میکند. اما او رفتارش خیلی عادی بود و مثل بقیه میگفت و میخندید. من فقط میدیدم اگر کسی کار اشتباهی انجام میداد خیلی آهسته و مخفیانه به او تذکر میداد. احمد امر به معروف و نهی از منکر را فراموش نمیکرد. فقط زمانی برافروخته میشد که میدید کسی در یک جمعی غیبت میکند و پشت سر دیگران صحبت میکرد در این شرایط دیگر ملاحظه بزرگی و کوچکی را نمیکرد با قاطعیت از شخص غیبت کننده میخواست که ادامه ندهد. من در آن دوران نزدیکترین دوست احمد بودم. ما رازدار هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیرشما این قدر رشد معنوی کردید اما من... لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار من هم را افتادم. راه زیادی نبود از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع به آتش درست کردن بودم خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله...» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شهید احمد علی نیری در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان میداد. همه میدانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آنها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
23.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 #حنابندان_۲
📽 فیلمی زیبا و خاطره برانگیز از مراسم حنابندان رزمندگان اسلام قبل از آغاز عملیات در دوران دفاع مقدس
یاد باد آن روزگاران یاد باد
باز مرغ روحم در هوای جنگ شد
دل برای خاک جبههها دلتنگ شد
باز جانم شوق در پرواز شد
مشق جبهه بر لبم آواز شد
مردمان جبهه حالی دیگرند
ساکنان خاکریز و سنگرند
سنگر و سجاده و سوز و گداز
در دل شب حفره ها بود و نماز
جبهه جای اوج و هم معراج بود
سینه ها بر تیغ کین آماج بود
تیر بود و ترکش و باروت و دود
گه ظفر ، گاهی فراز و گه فرود
یاد باد هنگامه ی جنگ و گریز
یاد بادا حمله و رزم و ستیز
قصه ی پر غصه ی جنگ و نبرد
زنده ماند در دل مردان مرد...
🌺 رفاقت با شهدا تا قیامت 🌺
🕊 یاد شهدا با ذکر صلوات 🕊
#حجاب
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
@Yad_shohada1398
#تنها_درصحرا
#راوی_خواهر_گرامی
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_فصیحی
پدرم خدا بیامرز یک روز برای خانواده عمویم از کرامت برادر شهیدم حسین تعریف کرده بود: من زمانی که به صحراهای دور دست می روم و تنها هستم پسرم حسین را می بینم که با من حرف می زند و همیشه اول تا آخر پیش من می ماند که من احساس تنهایی و خستگی نکنم بعد که کارم تمام می شود و می خواهم به منزل برگردم حسین هم غیب می شود و من دیگر اورا نمی بینم. آن زمان ما چون هنوز کم سن و سال بودیم و درکی از کرامات شهدا نداشتیم پدرم این کرامت برادرم را برای بزرگترها تعریف کرده بود و بعدا که ما بزرگ شدیم و پدرم به رحمت خدا رفته بود نقل قول از طرف پدرم برای ما بازگو کردند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
7.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به زودی در سراسر کشور این نماهنگ پخش بشه یه صلوات بفرست ✅👌
قاسم نبودی ببینی قدس آزاد گشته..
#آزادی_یعنی_نابودی_اسرائیل
#آزادی_قدس_خون_بهای_شهیدان_است
ما تا اسرائیل و آمریکا و انگلیس را نابود نکنیم از پای نمی نشینیم ..
راه #شهدا ادامه دارد ..
لبیک یا خامنه ای ✌✌✌✌✌✌
.
به بانوان سرزمینم ایران بگوئید آزادی یعنی نابودی کامل دشمنان خدا و فرا رسیدن روزهای خوش ظهور نه بدحجابی و بی عفتی که شما را در بند شیاطین اسیر خواهد کرد و از صف مسلمین جدا می گردید.
به حرمت خون پاک شهید #سلیمانی ها حجاب خود را حفظ کنید تا مشت محکمی بر دهان دشمنان ایران و شهدا باشد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_شهید علی اصغر پورفرح آبادی
#وصیت_نامه
#حجاب
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398
M-ah-sabokbalan-1.mp3
3.29M
سبکبالان خرامیدند و رفتند🎧
آهنگران 🎤
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398