#بچه_دار_شدن
#ازلسان_همسر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسین_فصیحی
سالی که ما ازدواج کردیم سه ماه بعد من متوجه شدم که لطف خدا شامل حالم شده است و قرار است مادر شوم ولی کم رو بودم و خجالت می کشیدم به حسین آقا بگویم که ایشان هم قرار است پدر بشود. یکی از خانمهای فامیل وقتی موضوع را فهمید به همسرم خبر داد و گفته بود از این به بعد باید بیشتر مراقب خانمت باشی دیگر تنها نیست و یک امانتی دارد. حسین آقا خیلی از شنیدن این خبر خوشحال شده بود. ایشان خیلی محجوب به حیا بود بعد که خواهرش را می بیند از این که قرار است پدر شود نمی توانست خوشحالی اش را پنهان کند
می خندید که خواهرش علت خنده اش را سوال می کند، حسین آقا می گوید که قرار است پدر شود. خواهرش هم تبریک گفته بود و کلی سفارش مرا می کند که ببین اگر خانمت چیزی لازم داشت برایش تهیه کن و خیلی مراقبش باش که این دوران را پشت سر بگذارد. حسین آقا خیلی مهربان و دلسوز بود. در آن دوران واقعا به من محبت می کرد بدون اینکه من دلم یک خوراکی یا میوه ای بخواهد خودش می خرید که مباد من دلم از این چیزها بخواهد اما خجالت بکشم به ایشان بگویم. و هر وقت از سر کار می آمد در کارهای منزل سعی می کرد کمک حالم باشد. البته چون کارگر بود خیلی در منزل نبود از صبح تا شب در مغازه مردم برای یک لقمه نان حلال زحمت می کشید. ولی همان ساعات کمی هم که کنارم بود کمک حالم بود و مراقب من و امانتیمان بود. و زمانی که دخترمان به دنیا آمد خدارا شکر می کرد و از اینکه فرزندمان را در آغوش می گرفت بسیار خوشحال بود.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398