حفظ آثار شهدای دستجرد
#دیدار_آخر
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسینعلی_فصیحی
حسینعلی از سال ۱۳۶۳ تا پایان سال ۱۳۶۵ چهار بار دیگر راهی شد و گاهی مرخصی آمدنش خیلی طول میکشید. یکبار پدرش بیمار شده بود برای همین با او تماس گرفتم و خواستم به دیدن پدرش بیاید. وقتی آمد چند روزی ماند، منتظر بودم دوباره به جبهه برگردد. نگران بودم نکند در مدت مرخصیاش اتفاقی برایش بیفتد که توفیق شهادتش از او سلب شود! بعد از اینکه پدرش را ملاقات کرد، ناگهان گفت میخواهد به جبهه برود که دلم آرام شد. ۳۰ بهمن ۱۳۶۵ بود که ساکش را برداشت و با هم وداع کردیم و راهی جبهه شد. ساعتی بعد برگشت و گفت که به قطار نرسیده است. روز بعد یعنی اول اسفندماه، ناهار خانه برادرم میهمان بودیم. حسینعلی هم ساکش را برداشت تا بعد از ناهار راهی جبهه شود. هنگام ظهر مدام این پا و آن پا میکرد و برای رفتن آرام و قرار نداشت. در همان وضعیت گفت میخواهد سری به محلمان در خیابان خاوران بزند. بعدها مادر شهید مسعود فراهانی برایمان تعریف کرد که حسینعلی به در خانهمان آمد و وصیتنامه خودش و یک نوار کاست به دست من داد و گفت که به خانه رفتم و وصیتنامهام را نوشتهام و صدایم را هم ضبط کردهام و داخل نوار برای خانوادهام سفارشهایی مطرح کردهام. مادر شهید فراهانی میگفت: حسینعلی وصیتنامه را به دست من داد و تاریخی اعلام کرد، گفت که در آن روز شهید میشود و خواست بعد از شهادتش وصیتنامه را به دست خانوادهاش برسانم. حسینعلی همینطور گفت من دارم میروم و اگر سفارشی به مسعود دارید، بگویید. شهید مسعود فراهانی از دوستان نزدیک حسینعلی بود و قرابت خیلی زیادی با هم داشتند. مسعود قبل از حسینعلی به شهادت رسیده بود. مادر شهید فراهانی به حسینعلی گفته بود سلام من را به فرزند شهیدم برسان و سفارش دیگری ندارم. بعد حسینعلی به خانه برادرم برگشت و بعد از صرف ناهار پدرش او را به ایستگاه راهآهن برد و راهی جبهه شد. پسرم ۱۹ روز بعد یعنی ۱۹ اسفند سال ۱۳۶۵ در شلمچه با اصابت ترکش به شهادت رسید.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398