eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
567 دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
5.7هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی پیکر برادرم را به محمد آباد آورده بودند شب هنگام تعدادی از فامیل به استقبال پیکر مطهر برادرم رفته بودند. من آن زمان هنوز اطلاعی از شهادت برادرم نداشتم. بعدا که برایم بازگو کردند گفتند: وقتی بالای سر برادرت رفتیم صورتش خونین و پر از خاک جبهه بود که با آب گرم  صورتش را خوب شستیم و تمیز کردیم. دست و شکم برادرم بر اثر ترکش خمپاره از بین رفته بود که شنیدم در جبهه بخاطر خونریزی که داشت یک اورکت داخل شکمش گذاشته بودند که بتوانند پیکرش را به عقب انتقال دهند. همان شب پیکر برادرم را از محمدآباد به بسیج دستجرد می آورند و اهالی روستا همدیگر را خبر می کنند و تا صبح در بسیج رفت و آمد می کردند اما من چون بچه ی کوچک داشتم و کمی هم مریض بود متوجه رفت و آمد همسایه ها به بسیج نشده بودم و نگذاشته بودند که آن شب ما خبردار شویم ولی تمام فامیل و همسایه ها بدون اینکه ما بفهمیم کارهای مراسم تشییع برادرم را انجام داده بودند. صبح اول وقت از پشت بلندگو اعلام می کردند شهید آوردند. ولی به پدرم می گفتند: نه پسر حاج محمدعلی شهید شده است اما پسر شما مجروح شده است و به این بهانه پدرم را از خانه بیرون بردند تا در بین راه پدرم کم کم پذیرای شهادت برادرم شود. من حدود ساعت هشت صبح بود که فهمیدم برادرم شهید شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
وقتی پیکر برادرم را به محمد آباد آورده بودند شب هنگام تعدادی از فامیل به استقبال پیکر مطهر برادرم رفته بودند. من آن زمان هنوز اطلاعی از شهادت برادرم نداشتم. بعدا که برایم بازگو کردند گفتند: وقتی بالای سر برادرت رفتیم صورتش خونین و پر از خاک جبهه بود که با آب گرم  صورتش را خوب شستیم و تمیز کردیم. دست و شکم برادرم بر اثر ترکش خمپاره از بین رفته بود که شنیدم در جبهه بخاطر خونریزی که داشت یک اورکت داخل شکمش گذاشته بودند که بتوانند پیکرش را به عقب انتقال دهند. همان شب پیکر برادرم را از محمدآباد به بسیج دستجرد می آورند و اهالی روستا همدیگر را خبر می کنند و تا صبح در بسیج رفت و آمد می کردند اما من چون بچه ی کوچک داشتم و کمی هم مریض بود متوجه رفت و آمد همسایه ها به بسیج نشده بودم و نگذاشته بودند که آن شب ما خبردار شویم ولی تمام فامیل و همسایه ها بدون اینکه ما بفهمیم کارهای مراسم تشییع برادرم را انجام داده بودند. صبح اول وقت از پشت بلندگو اعلام می کردند شهید آوردند. ولی به پدرم می گفتند: نه پسر حاج محمدعلی شهید شده است اما پسر شما مجروح شده است و به این بهانه پدرم را از خانه بیرون بردند تا در بین راه پدرم کم کم پذیرای شهادت برادرم شود. من حدود ساعت هشت صبح بود که فهمیدم برادرم شهید شده است. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398