حفظ آثار شهدای دستجرد
#عکس_و_عکاسی
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#یدالله_احمدی
یدالله خیلی علاقه به عکس داشت. همیشه دور از چشم من به عکاسی می رفت و از خودش عکس می انداخت و بعد برایم می آورد. می گفتم مادر یدالله تو چرا اینقدر از خودت عکس میگیری؟ می گفت: مادر روزی برسد که خودت همین عکس های مرا ببری و بدهی بزرگ کنند و قاب بگیری! من با شنیدن این حرفها چیزی نمی گفتم. اما بعد از شهادتش حرفهایش را که در ذهنم مرور می کنم احساس می کنم یدالله از شهادت خودش گویی آگاه بوده است و حتما خوابی دیده بود که چیزی به ما نمی گفته است. اما از بعضی حرفهایش که بوی شهادت می داد یقین پیدا می کنم که او خودش می دانست روزی شهید می شود. یدالله با بچه ی خواهرش هم کلی عکس انداخته بود که الان یک آلبوم پر از عکس دارد که فقط با بچه ی خواهرش انداخته است و حتی زمانی هم که عقد کرده بود موهای سرش بلند شده بود که پدرش دوست نداشت من هم به یدالله گفتم: یدالله چرا به سلمانی نمی روی که موهایت را کوتاه کنی؟ گفت: مادرخانمم گفتند اول برو یک عکس یادگاری بنداز بعد برو موهایت را کوتاه کن؛ یدالله بک روز به اصفهان رفت و یک عکس با موهایی که بلند کرده بود انداخت و زمانی که با پدرزنش برای تحویل عکس به اصفهان می روند. زمان برگشت در خیابان این عکس یدالله جلوی چشم پدرزنش بود بنده خدا داشته به عکس یدالله نگاه می کرده که پلیس می بیند و اورا جریمه می کند. یدالله اول عکس را به منزل خودمان آورد. من هم گفتم: مادر خانمت گفتند که عکس را برای آنها ببری چرا به اینجا آوردی؟! گفت: مادر اول آوردم اینجا شماهم ببینید بعد به خانه ی آنها می برم. و عکسهای کوچکتری هم از آن عکس داشت را برای ما گذاشت و آن یکی که قاب گرفته بود را به خانه ی نامزدش برد.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398