eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
562 دنبال‌کننده
24.6هزار عکس
5.8هزار ویدیو
47 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
زمانی که به تهران آمدیم حسینعلی هم مدرسه می رفت و هم سرکار می رفت. گاهی پیش پدرش کار می کرد و مدتی هم پیش حاج حسن اسماعیل که رختخواب دوزی داشت کار کرد. حسینعلی گاهی وقتها از سر کار که بر می گشت برای من با دستمزد خودش کادو می خرید. من می گفتم: عزیز دلم چرا داری زحمت می کشی و کار می کنی دست مزدت را برای من خرج می کنی. این چیزها را برای من نخر و پولت را برای خودت نگهدار و پس انداز کن. می گفت: مادر جان من اینها را بعنوان یادگاری برای شما می خرم. شماهم بعنوان یادگاری از من قبول کنید و هر وقت هم برایم هدیه می خرید کادو می کرد بعد به خانه که می آمد بچه ها می گفتند این چیه خریدی؟ بچه ها را دور خودش جمع می کرد و کادو را به آنها نشان می داد و بعد به من می داد. حسینعلی بیش از حد با محبت و مهربان بود. بقدری محبت داشت که به بچه های یکی از همشهریامان که همسایه بودیم و به خواهر کوچکش از بس محبت کرده بود بچه ها حسینعلی را بابا صدا می زدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://rubika.ir/Yad_shohada1398 https://eitaa.com/Yad_shohada1398
زمانی که به تهران آمدیم حسینعلی هم مدرسه می رفت و هم سرکار می رفت. گاهی پیش پدرش کار می کرد و مدتی هم پیش حاج حسن اسماعیل که رختخواب دوزی داشت کار کرد. حسینعلی گاهی وقتها از سر کار که بر می گشت برای من با دستمزد خودش کادو می خرید. من می گفتم: عزیز دلم چرا داری زحمت می کشی و کار می کنی دست مزدت را برای من خرج می کنی. این چیزها را برای من نخر و پولت را برای خودت نگهدار و پس انداز کن. می گفت: مادر جان من اینها را بعنوان یادگاری برای شما می خرم. شماهم بعنوان یادگاری از من قبول کنید و هر وقت هم برایم هدیه می خرید کادو می کرد بعد به خانه که می آمد بچه ها می گفتند این چیه خریدی؟ بچه ها را دور خودش جمع می کرد و کادو را به آنها نشان می داد و بعد به من می داد. حسینعلی بیش از حد با محبت و مهربان بود. بقدری محبت داشت که به بچه های یکی از همشهریامان که همسایه بودیم و به خواهر کوچکش از بس محبت کرده بود بچه ها حسینعلی را بابا صدا می زدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://rubika.ir/Yad_shohada1398 https://eitaa.com/Yad_shohada1398
زمانی که به تهران آمدیم حسینعلی هم مدرسه می رفت و هم سرکار می رفت. گاهی پیش پدرش کار می کرد و مدتی هم پیش حاج حسن اسماعیل که رختخواب دوزی داشت کار کرد. حسینعلی گاهی وقتها از سر کار که بر می گشت برای من با دستمزد خودش کادو می خرید. من می گفتم: عزیز دلم چرا داری زحمت می کشی و کار می کنی دست مزدت را برای من خرج می کنی. این چیزها را برای من نخر و پولت را برای خودت نگهدار و پس انداز کن. می گفت: مادر جان من اینها را بعنوان یادگاری برای شما می خرم. شماهم بعنوان یادگاری از من قبول کنید و هر وقت هم برایم هدیه می خرید کادو می کرد بعد به خانه که می آمد بچه ها می گفتند این چیه خریدی؟ بچه ها را دور خودش جمع می کرد و کادو را به آنها نشان می داد و بعد به من می داد. حسینعلی بیش از حد با محبت و مهربان بود. بقدری محبت داشت که به بچه های یکی از همشهریامان که همسایه بودیم و به خواهر کوچکش از بس محبت کرده بود بچه ها حسینعلی را بابا صدا می زدند. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398