eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
574 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 مادرو پدرم ازدواج که می کنند خدا چندتا فرزند بهشون عطا می کنه که هیچ کدوم عمرشون به دنیا نبود و فوت می شدند. بچه هایی که فوت شدند به دنیا می اومدند یکی یک سال ؛ دوسال هم می شدند بعد از دنیا می رفتند. برادرم محمد تقی که به دنیا اومد اقوام پدرم در کاشان می گند بیاید اینبار بچتونو نذر سید کنید تا ان شاء الله این براتون بمونه ؛ مادر و پدرم محمدتقی رو می برند کاشان و به اصطلاح خودشون می فروشند به حاج آقا عزیز امامت کاشان؛ حاج آقا عزیز هم طبق آداب این نذر بچه رو می گیره و دوباره به مادر و پدرم می بخشه؛ این شد که محمدتقی بعداز چند تا بچه که فوت شدند با نذر و نیاز زنده موند. و اولین فرزند خانواده شد. بعد از محمد تقی مادرم چند تا دیگه فرزند به دنیا میاره که دو سه تاشون زنده می مونند و مجدد دو سه تا دیگشون فوت میشند. و باز دو سه تا آخری تقدیر و قسمت بود زنده بمونند. و از تعداد زیاد اولادی که مادرم به دنیا آورد در کل شش تا از فرزندانش که من و پنج برادرم باشند زنده موندیم. که از بین ماهم دوتا برادرام شهید شدند. 🌹 من تقریبا شش سال داشتم که با خانواده همگی رفتیم کاشان و اونجا پدرو مادرم دختر عمه ام رو برای محمدتقی خواستگاری کردند. و باهم ازدواج کردند. سال بعدش پدرم به بیماری سرطان معده مبتلا شد. و محمد تقی اونسال بچه اولش به دنیا اومده بود. پدرم روزای آخر عمرش که هنوز زمان شاهنشاهی بود گفت: من و ببرید کاشان تا اگر اتفاقی برام افتاد همونجا خاکم کنید؛ دوست ندارم اصفهان خاکم بشم اینجا خانمهای بی حجاب زیادند و دلم نمی خواد که این بدحجابا سر مزارم بیاند. پدرم خیلی آدم مومن و مذهبی و با غیرتی بود. بخاطر همینم شیخ مهدی صداشون میزدند و چون در جوانیشم در خدمت حاج آقا امامت کاشانی بوده و پای مکتب علم و دانش ایشون بودند خیلی با اعتقاد و با ایمان بود. من هشت ساله بودم که پدرم بر اثر همین بیماری سرطان معده به رحمت خدا رفتند. پدرم دامادی محمدتقی رو دید و نوه ی اولش که فرزند اول محمدتقی بود راهم دید بعد از دنیا رفت. محمد تقی زمان انقلاب در فعالیتهای انقلابی شرکت می کرد و جزو شاگردای حاج آقا احمد امامی بود. برادرم در بازار اصفهان مغازه داشت و حاج آقا احمد روحانی مسجد بازار بود و صبح جمعه ها هم جلسه داشتند. محمدتقی در نوجوانی سرکار می رفت و شاگردی می کرد بعد که یکم بزرگتر شد یک مغازه تو خیابون اجاره کرد بعدها که زن و بچه هم داشت با یک بنده خدایی یه مغازه شراکتی خریدند و اوایل لباس فروشی داشتند بعد تغییر شغل دادند و پارچه فروشی کردند. وقتی انقلاب به پیروزی رسید. 🌹 برادرم سال ۱۳۴۹ ازدواج کرد و تا سال ۱۳۵۵ خدا چهارتا فرزند بهش عطا کرد و سال ۱۳۵۷ که انقلاب پیروز شد به عشق خدمت به اسلام همون اول که سپاه شکل گرفت وارد سپاه شد و به همین دلیل مغازه ای که با یه بنده خدا در بازار شریک بودند و پارچه می فروختند رو جمع کرد. وقتی بهش گفتند چرا این کار رو کردی؟! گفت: من مال دنیا رو نمی خوام ؛ من دوست دارم تو راه دین خدمت کنم. و بعداز اینکه وارد سپاه شد خدا فرزند پنجمش رو هم بهش عطا کرد و در سال ۱۳۵۹ زمانی که دشمن بر طبل جنگ کوبید دیگه محمد تقی تمام هم و غمش جهاد در راه خدا بود‌ و در ستاد تبلیغات لشکر خدمت می کرد. و قائم مقام ستاد تبلیغات بود و قرار بود اونسالی که بشهادت رسید استاندار بشه که قسمتش نشد و در سن ۳۵ سالگی بود که به شهادت رسید. 🌹 قبل از انقلاب محمد تقی و بقیه ی برادرام نمی خواستند به ارتش شاه خدمت کنند سربازی نرفته بودند. و چون شناسنامشون صادره از کاشان بود. و ما اصفهان زندگی می کردیم می رفتتد کاشان دم در خونه ی عمه ام و ازش سوال می کردند اینا کجاند که نمیاند سر خدمتشون؟!. عمه ام می گفت: من خبرشونو ندارم کجا رفتند. بعداز پیروزی انقلاب اعلام کردند اینایی که سربازی نرفتند بیاند و معافیشونو بگیریند که همسر خودم و محمد تقی همه رفتند معافی گرفتتد. ولی زمانی که جنگ شد اعلام کردند اونایی که معافی گرفتند بیاند برند آموزش ببینند وخدمت کنند. قبل از اعلام اینکه و قبل از اینکه معافیا برند سربازی محمدتقی وارد سپاه شده بود و رسما پاسدار سپاه بود.‌ 🍃🌺🌼🍃 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398