#پای_ثابت_مسجد
#ازلسان_مادر_معزز
#شهید_دفاع_مقدس
#حسینعلی_فصیحی
فرزندم حسینعلی از کودکی راهش را به مسجد پیدا کرده بود و یک پای ثابت مسجد محلمان یعنی مسجد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه شریف) در خیابان خاوران بود. ۱۰ ساله بود که جنگ تحمیلی شروع شد و همین مسجد در محله ما کانون اعزامها به جبهه شد. حسینعلی هم از این مسجد شوق رفتن به جبهه را پیدا کرد و خیلی زود لباس بسیج به تن کرد. او تا کلاس اول راهنمایی درس خواند. از مدرسه که میآمد راهی مسجد میشد و تا پاسی از شب در مسجد میماند و خیلی شبها را همانجا میخوابید. خیلی وقتها پدرش به او اعتراض میکرد که چرا تا دیروقت در مسجد میمانی. آن زمان خانه مان دو طبقه بود و در طبقه دوم ساکن بودیم. حسین نیمه شبها سنگی به پنجره دوم میزد و میفهمیدم از مسجد آمده است و میرفتم در را برایش باز میکردم. او خیلی هم شوخ طبع بود و برای همین مدام بچههای مسجد دورش حلقه میزدند. دوستانش میگفتند مدام در مسجد نماز میخواند و برای رفتن به جبهه و توفیق شهادت دعا میکند. به پیشنماز مسجد گفته بود چه سورهای قرائت کنم که شهادت نصیبم شود؟ بعدها بچههای مسجد به من گفتند که حسین مدام سوره واقعه را میخواند و گریه میکرد. با این حال حسینعلی پسری شوخ بود و با همان روحیهای که داشت در جستوجوی شهادت بود. پسرم قبل از شهادتش به بهشت زهرا (س) میرفت و داخل قبرهایی که برای شهدا آماده کرده بودند، میخوابید. دوستانش از این صحنهها عکس گرفتهاند.
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد
https://eitaa.com/Yad_shohada1398