eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
582 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
برادرم یکبار از جبهه تازه برگشته بود میبینه همه دور چاه آب جمع شدن و شیون و زاری میکنن مادر و میبینه که گریه امانشو بریده متوجه میشه که برادرش به درون چاه پراز آب افتاده و در حال غرق شدنه؛ سریع کوله پشتی رو میندازه و میپره درون چاه و برادرش و نجات میده ؛مادر از دیدن این صحنه به وجد میاد؛ تازه میبینه اونی که پسرش و از چاه نجات داده حسین بوده که تازه از راه رسیده و نرسیده به درون چاه پریده که برادرشو نجات بده. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
زمان انقلاب یک شب بچه ی همسایه سخت بیمار می شود و نیاز به دکتر پیدا می کند. آنشب از طرف ارتش شاه حکومت نظامی اعلام کرده بودند و کسی نمی توانست در ساعات پایانی شب در شهر تردد کند. ماموران حکومتی آنان را دستگیر و بازجویی می کردند. اما پدرم از آنجایی که خیلی دست بخیر و با خدا بود نمی تواند ببیند بچه همسایه درد می کشد. می رود ماشینش را روشن می کند و بچه را سوار ماشین می کند و اورا به دکتر می برد. ولی در میان راه ماموران شاه آنها را می بینند و به سمت ماشین پدرم شلیک می کنند و یک تیر به درب کاپوت جلوی ماشین می خورد و درب کاپوت را سوراخ می کند. پدرم توجه ای نمی کند ولی با یاری خدا به راه خودش ادامه می دهد و بچه را هر طور که بود به دکتر می رساند و آن بچه به لطف خدا و با فداکاری پدرم سلامتی خود را بدست می آورد و حالا بزرگ شده است و برای خودش همسر و فرزند دارد و الحمدلله زندگی خوبی دارد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قسمت اول وصیتنامه شهیدوالامقام محمدهاشمپور🌷 گوینده: خانم حیدری 🎤 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
نماز امام زمان علیه السلام این هفته هدیه شد به تمام شهدای اسلام بویژه شهید مهدی فصیحی 🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🖤 💚 نام زهرا يک جهان معنا بود ▪️نام زهرا احسن الاسما بود 💚نام زهرا مشتق از نام خداست ▪️زينت کرسي وعرش کبرياست 💚نام زهرا ذکر اهل دل بود ▪️نام زهرا حل هر مشکل بود 💚نام زهرا يک مدينه ماتم است ▪️داستان رنج هاي عالم است 💚نام زهرا نام يار حيدر است ▪️ياوري که بين ديوار و در است 💚نام زهرا نام غمناکي بود ▪️من بميرم چادرش خاکي بود 💚نام زهرا نام يک دلخسته است ▪️صاحب يک پهلوي بشکسته است 🖤السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطمه الزهرا سلام الله علیها کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
006 - 134 (5) آیه134انعام بخش پنجم 05-10-1401شب3فاطمیه2.mp3
39.6M
💚 💚 💚 💚 💚 🤍 🤍  ☫  🤍 🤍 ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ ❤️ 371 مین صوت دوشنبه شب 3 جمادی الثانی 1444 آیه 134 سوره مبارکه قسمت پنجم شروع سخنرانی 19:14 موضوع: شب سوم دوم شب شهادت حضرت صدیقه طاهره علیها السلام --------- تفسیر جامع وبروز قرآن کریم برای گوش دادن ترجیحا از قرآن کریم استفاده شود کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نحوه مطلع شدن فرزندان حاج قاسم از شهادت پدر حتما ببینید دوستان عزیز کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
خوشم که شیعه‌ام و چشم من به روز حساب به ذره‌پروری بی حساب است کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ای شهیدان مدیون شماست❤ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اینم حجاب همسر محمد صلاح فوتبالیست مصری که خیلی ها بخاطر اون در انگلیس در حال مسلمان شدن هستند محمد صلاح در بزرگترین تیم جهان لیورپول بازی می کند 👈 محمد صلاح در کنار زمین ودر مهد بی دینی انگلیس نماز می خواند وبین دو نیمه در ماه رمضان افطار می کند وبهترین بازی را دارد وخیلی ها بخاطر بازی محشر ایشان وگل هایی که برای طرفداران تیم خود به ثمر می رساند مسلمان ونماز خوان شده اند با بازیکنان اسرائیلی دست نمی دهد ای ملت بزرگ بیائیم ترتیبی بدیم تا با پرورش نوجوانان خود مشابه مصطفی صلاح ها را پرورش دهیم وشاهد اینگونه قهرمانان باشیم ودر دنیای پس از این عالم در ردیف یاری دهندگان دین خدا باشیم کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔥فرار از جهنم🔥 قسمت 2 یه سال دیگه هم همین طور گذشت ... کم کم صدای بچه ها در اومد ... اونها هم می خواستن مثل کین برن سراغ دزدی مسلحانه، یه عده هم می خواستن برن سراغ پخش مواد ... از دزدی های پایین شهر چیز خاصی در نمی اومد ... . . برادر جاستین توی یکی از باندهای مواد بود ... پول خوبی می دادن ... قرار شد واسطه دبیرستان ها بشیم ... پلیس کمتر به رفت و آمد یه نوجوون بین بچه های دبیرستانی شک می کرد ... . . همون روز اول به همه مون چند دست لباس جدید و مرتب دادن ... و من بعد از چند سال، بالاخره جایی برای خوابیدن پیدا کرده بودم ... جایی که نه سرد بود نه گرم ... اما حداقل توی روزهای بارونی خیس نمی شدم ... . . اوایل خیلی خوشم اومده بود اما فشار روانی روز به روز روم بیشتر می شد ... کم کم خودم هم کشیده شدم سر مواد ... . . بیشترین فروش بین بچه ها مال من بود ... خیلی از کارم راضی بودن ... قرار شد برم قاطی بالاتری ها ... روز اول که پام رو گذاشتم اونجا وحشت همه وجودم رو پر کرد ... یه مشت آشغال هیکل درشت که همه بدن شون خالکوبی بود و تنها دمخورشون مواد، مشروب و فاحشه ها بودن ... اما تازه این اولش بود ... . . رئیس باند تصمیم گرفت منطقه اش رو گسترش بده ... گروه ها با هم درگیر شدن ... بی خیال و توجه به مردم ... اوایل آروم تر بود ... ریختن توی یکی از خونه های ما و همه رو به گلوله بستن ... بچه های گروه ما هم باهاشون درگیر شدن ... درگیری به یه جنگ خیابونی تمام عیار تبدیل شده بود ... منم به خاطر دست فرمونم، راننده بودم ... هر شب که چشم هام رو می بستم با کوچک ترین صدایی از خواب می پریدم ... چشمم که گرم می شد تصویر جنازه ها و مجروح ها میومد جلوی چشم هام ... جیغ مردم عادی و اینکه با دیدن ماها فرار می کردن ... کم کم خاطرات گذشته و تصویر آدلر و ناتالی هم بهش اضافه می شد ...  فشار عصبی، ترس، استرس و اضطرابم روز به روز شدیدتر می شد ... دیگه طاقت تحمل اون همه فشار رو نداشتم ... مشروب و مواد هم فقط تا زمان خمار بودن کمکم می کرد ... بعدش همه چیز بدتر می شد ...  اونقدر حساس شده بودم که اگر کسی فقط بهم نگاه می کرد می خواستم لهش کنم ... کم کم دست به اسلحه هم شدم ... اوایل فقط تمرینی ... بعد حمل سلاح هم برام عادی شد ... هر کس دو بار بهم نگاه می کرد اسلحه ام رو در میاوردم ... علی الخصوص مواد هم خودش محرک شده بود و شجاعت و اعتماد به نفس کاذب بهم داده بود ... در حد ترسوندن بود اما انگار سلطان اون جنگل شده بودم ... . درگیری به حدی رسید که پای پلیس اومد وسط ... یه شب ریختن داخل خونه ها و همه رو دستگیر کردن ...  دادگاه کلی و گروهی برگزار شد ... با وجود اینکه هنوز هفده سالم کامل نشده بود و زیر سن قانونی بودم ... مثل یه بزرگسال باهام رفتار می کردن ... وکیلم هم تلاشی برای کمک به من یا تخفیف مجازات نکرد ... . به 9 سال حبس محکوم شدم ... یه نوجوان زیر 17 سال، توی زندان و بند بزرگسال ها ... آدم هایی چند برابر خودم ... با انواع و اقسام جرم های ... . توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم ... دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم ... تنها ... وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود ... . هر روزم سخت تر از قبل ... کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود ... به بن بست کامل رسیده بودم ... همه جا برام جهنم بود ... امیدی جلوم نبود ... این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ ... چه کاری بلد بودم؟ ...  فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها ... اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه ... . 6 سال از زمان زندانم می گذشت ... حدودا 23 سالم شده بود ... یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم ... حس خوبی بود ... تنهایی و سکوت ... بدون مزاحم ... اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم ...  21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو ... قد بلند ... هیکل نسبتا درشت ... پوست تیره ... جرم: قتل ... اسمش حنیف بود ساکت بود ... نه اون با من حرف می زد، نه من با اون ... ولی ازش متنفر بودم ... فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود ... یه کم هم می ترسیدم ... بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد ... . هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی ... و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم ... . حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت ... حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن ... حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود ... ****  یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت ... و من هر شب با استرس می خوابیدم ... دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم ... . خوب یاد
خوب یادمه ... اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن ... با هم درگیر شدیم ... این دفعه خیلی سخت بود ... چند تا زدم اما فقط می خوردم ... یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم ... . سرم گیج شده بود ... دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم ... توی همون گیجی با یه تصویر تار ... هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم ... . اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد ... صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم ...  بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم ... دستبند به دست، زنجیر شده به تخت ... هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم ... چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم ... تمام صورتم کبودی و ورم بود ... یه دستم شکسته بود ... به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن ... . همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن ... اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم ... . هنوز حالم خوب نبود ... سردرد و سرگیجه داشتم ... نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد ... سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد ... مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود ... . برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم ... می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم ... بین زمین و هوا منو گرفت ... وسایلم رو گذاشت طبقه پایین ... شد پرستارم ... . توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد ... توی سالن غذاخوری از همهمه ... با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم ... من حالم اصلا خوب نبود ... جسمی یا روحی ... بدتر از همه شب ها بود ...  سخت خوابم می برد ... تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد ... تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها ... فشار سرم می رفت بالا... حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه ... دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم ...  نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن ... چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود ... . اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت ... همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود ... کنار گوشم تکرار می کرد ... اشکالی نداره ... آروم باش ... من کنارتم ... من کنارتم ...  اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ زيارتنامه حضرت فاطمة الزهراء عليها السلام اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّه ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*روزتان را اینگونه آغاز کنید.* بسم الله الرحمن الرحیم بِسْمِ اللّهِ النُّور بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاُْمُور بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِن َْالنُّورِ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّور وَاَنْزَلَ النُّورَ عَلىَ الطُّورِ فى كِتابٍ مَسْطُور فى رَقٍّ مَنْشُورٍ بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ عَلى نَبِي مَحْبُورٍ اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ وَبِالْفَخْرِ مَشْهُور وَعَلَى السَّرّاَّءِ وَالضَّرّاَّءِ مَشْكُورٌ وَصَلَّى اللّهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرين ‌ترک گناه به عشق مولا🌸 أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرَج کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام تقدیم به روح پاک شهدا🌷 اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398