eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
587 دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
4.5هزار ویدیو
40 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
چادرم را بلند می کنم و جلوی قبرش روی زانو می نشینم. ببین چطور خوابیده! چقدر آرام. انگار نه انگار که سرش شکاف خورده. طوری پرزده که گویی ازاول دراین دنیا نبوده. دستم راروی اسمش میکشم و بلند گریه می کنم. حرفهای یلدا. تصویر آن لبخند... خوابی آسوده! مشتاق رفتن... خم می شوم و پیشانی ام راروی سنگ قبر میگذارم. عجیب دلم گرم می شود. خودم رارها می کنم... نمیتوان وصف کرد. چهره اش را... مادرت برایت بمیرد. تو چنین آرامی و دل خانواده ات... سخت در عذاب... یک لحظه جملات کتاب فتح خون جلوی چشمم می‌دود و حسین دیگر هیچ نداشت و حسین و علی اکبرش و او و امیر و صدها نفر دیگر مانند علی اکبر رفتند! یعنی خانواده ی شهدا هم دیگر هیچ ندارند؟! معلوم است! اگر همه چیزت را ببخشی. دیگر هیچ نداری. چطور میخواهیم جواب هیچ ها را بدهیم؟ روزی سرشار از معنویت بود برام .راستی چرا درکنار شهدا اینقدر آرامش هست؟ به خانه برگشتیم. موهایم را به آرامی شانه میزنم و درآینه محو خاطراتی می شوم که روی پرده چشمانم درحال اجرا است. آه حسرت از عمق دلم بلند می شود. همان روزها بود که یحیی اعلام کرد که میخواهد برود. آن روز چهره عموجواد و آذر دیدنی بود و همینطور من که لقمه ی شام دردهانم ماسید! همه مات لبخند رضایتش بودیم. همان دم بود که به احساس درونم ایمان آوردم! شکّم مبدل به یقین شد! او را دوست داشتم و دراین بحثی نبود. موهایم را با یک تل عقب میدهم...موهایی به رنگ فندقی تیره. دیگر خبری از آبشار طلایی نیست! خبری از ربودن دلت نیست. آخر تویی نیستی که بخواهد دلت هم باشد! یادم می آید یلدا از سر میز بلند شد و به اتاقش رفت و آذرهم دیگر لب به غذا نزد. چهارشنبه شب رسما مهمانی برای همه زهرشد. تو،اما چنان خبر اعزامت را دادی که گویی قراراست کت و شلوار دامادی تنت کنند! من تنها به لبخندت خیره شدم. مات ... مثل یک عروسک چوبی دیگر حرکت نکردم.. نمیدانم آن لحظه خودم را سرزنش کردم یانه... ولی...دیگر مطمئن بودم که مهرت عجیب به جانم نشسته! تو همانی بودی که دستم را گرفتی و پرو بالم دادی...همانی که علاقه ام را به خوبی باور کرد و نا امیدی ام را شکست! چطور می شد تو را دوست نداشت؟؟!. دستم را زیر چانه میزنم و درآینه دقیق میشوم.
زیر چشمانم گود افتاده... هرروز برایم تمثیل یک سال است... اگر چنین باشد ...ازرفتن تو قرنهاست که میگذرد... بادستمال لبم راپاک و به چشمان یحیی زل میزنم.. امیددارم که شوخی اش گرفته یاحرفش بی مزه ترین جوک سال باشد. عموبه طرفش خم می شود و تشر میزند: اعزام شی؟! بااجازه کی؟! سرش راپایین می اندازد و لبش را به دندان میگیرد. آذر در حالیکه لبش از بغض میلرزد میگوید: یحیی مامان... چندباردیگه میخوای ما رو جون به لب کنی...عزیزم...قربون قدو بالات بشم... رفتی آلمان درستو تموم کردی که الان بری جنگ؟؟! هوفی می کند و با ملایمت جواب میدهد: مادرمن... این چه حرفیه! کلی دکتر و مهندس میرن و شب و روز خاک و دود میخورن...من بااونا چه فرقی دارم؟! عمو: هیچی! فقط عقل تو کلّه ات نیست! یه ذره ام حرمت نگه نمیداری! من باباتم راضی نیستم! پس بشین سرجات! یحیی : ببین پدرم. اونجوری که فکر می کنی نیست! فقط... عمو :توگوش کن! من هیچ جوری فکر نمی کنم! کلا نمیخوام راجع به این مسئله فک کنم! الان جهاد واجب نیست...کسیم اعلام دفاع نکرده و فریضه الزامی نشده! پس نطق نکن! و بعد بشقابش را کنار میزند و دستش را روی پیشانی اش میگذارد. یحیی دست دراز می کند و بشقاب عمو را دوباره جلو میکشد.. توروخدا یه دیقه گوش کنید... حتما نباید هلمون بدن که! وقتی یه مسلمون ازهرجای دنیا طلب کمک میکنه...من باید برم! این گفته من نیست.. گفته امیرالمومنینه عمو : ببین آقاعلی علیه السلام رو سرمن اصلا! پسر! چرا نمیفهمی؟! من رضایت نداشته باشم حتی نمیتونی حج بری...هروقت مردم پاشو برو.. اصلا بری شهید شی ان شاءالله! آذر محکم به صورتش میکوبد ای وای اقاجواد...نگو تورو قرآن. براش کلی آرزو دارم.
🌞 🌙 (فرازی از زیارت عاشورا) *اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ*  (پروردگارا مرا به آیین محمد و آل اطهارش زنده بدار و رحلتم را به آن آیین بمیران) *انْ اظْهَرْتَنا عَلى عَدُوِّنا فَجَنِّبْنَا الْبَغْىَ، وَ سَدِّدْنا لِلْحَقِّ وَ انْ اظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنا فَارْزُقْنَا الشَّهادَةَ وَ اعْصِمْنا مِنَ الْفِتْنَةِ. «3»* (اگر ما را بر دشمن پيروزى دادى، از ستم بركنار دار و به راه حق مستقيم ساز و اگر دشمن را بر ما غلبه دادى شهادت را نصيب ما گردان و ما را از فتنه نگاه دار). (نهج البلاغه: خطبه 171) کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
entezar_2.mp3
2.63M
اذان انتظار موذن روح الله کاظمی زاده به یاد شهدا و پادگان دوکوهه 🌹 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
✧❁﷽❁✧ 🔸 🔹 بصورت و نیازی به ✅ فقط کافيست روی لینک زیر کلیک نمائید . 👇 http://j.mp/2b8SCfc 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 📖 هر روز 👈به نیابت شهدای حسن آباد 🌹 امروز به نیابت 🌹 🍀 شادی ارواح پاک شهدا از صدر اسلام تاکنون 💐 اَللّهُمَّ‌ صَلِّ‌ عَلی‌ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‌ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ‌ فرجهمَ 🥀 ━💠🍃🌺🍃💠━ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 اللّهُم‌َّ_عَجِّلْ_لَوِلیِڪ‌َ_اَلْفَرَجْ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
ضربت خوردن حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام --------------------------------- دو قدم رفت ولی پیکر اومیسوزد زتَرَک خوردن سَرَ ،دُختراومیسوزد تیغ تا رفت فرو ،رفت میانِ اَبرو تیغ وشمشیرچنین با سر اومیسوزد به سرش خورد ولی پهلویِ او درد گرفت دید از ضربه‌یِ در همسر اومیسوزد آمدعباس ولی گریه کنان درپی او بارها تا بِرِسَد مَحضَرَ اومیسوزد پیش ِ زینب رویِ پا بود ولی باز افتاد زینبش دیدکه بال وپر اومیسوزد دیدناگه به زمین خوردنِ بابایش را گریه میکرد...خودش آخر اومیسوزد رویِ تَل تا لبِ گودال دویده زینب کربلا بینِ همه خواهر اومیسوزد نیزه‌ای آمدو او را چقدرهول نمود نیزه کمتر بزنیدچون سَرَ اومیسوزد پیش چشم خواهری بود سَنان می‌خندید روی گودال چنین مادر اومیسوزد یا حسین------یا حسین--------- کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398