eitaa logo
حفظ آثار شهدای دستجرد
573 دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
36 فایل
این کانال برای حفظ آثار و روایات و اطلاع رسانی از مراسمات و برنامه های فرهنگی شهدای دستجرد جرقویه اصفهان ایجاد گردید خادم کانال شهدا @Aalmas_shohada لینک پیج حفظ آثارشهدای دستجرد در روبینو https://rubika.ir/almas1397f
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 توصیه شهید: بر سرمزارم یاسین خوانده و حاجت بگیرید 🔹️ شهید سید مجتبی صالحی خوانساری به رفقایش توصیه کرده است : هر موقع در گلزار شهدا برای رفع مشکلی، سراغ من آمدید، سه مرتبه سوره یاسین را به روح مطهر حضرت زهرا (س) هدیه کنید تا حاجت روا شوید... ◇ مزار شهید در قطعه ۴۰ در گلزار شهدای علی بن جعفر قم می باشد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🔴فرازی از وصیت نامه بسیار عجیب یک شهید🕊 من سید حسن، بچه تهران و از لشکر حضرت رسول ص هستم پدرو مادر عزیزم، شهدا با اهل بیت ع ارتباط دارند؛ اهل بیت ع شهدا را دعوت میکنند من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم وجنازه ام هشت سال و پنج ماه و بیست‌وپنج روز دیگر درمنطقه می‌ماند. بعدازین مدت جنازه ام پیدا میشود آنگاه که دیگر امام خمینی در میانتان نیست. این اسراری است که ائمه ع بمن گفتند و من بشما میگویم. به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت میکنیم ؛ به آنان بگویید که مارا فراموش نکنند... (دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان (دقیقا پیکر شهید بعداز شب عملیات یعنی ۸سال و ۵ ماه و ۲۵ روز بدستمان رسید و کاملا آن وصیتنامه درست بود) ☘️به نقل از سردار حاج حسین کاجی برگرفته ازکتاب خاطرات ماندگار‌ص‌۱۹۲ شادی روح شهدا صلوات کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
رفیقش گفت : حسین! تو که پاسدار نیستی نمیترسی بعد از شهادتت فراموش بشی ؟! ‌‌ گفت: وصیت کردم روی قبرم بنویسند کارگر شهید حسین بواس شهید حسین بواس🕊 هدیه به روح مطهر شهید کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
♡•• روزِ مرد نداشتند لیڪن روزها را مردانہ ساختند تنھا جورابشان سوراخ نبود ڪہ پیڪری سوراخ شده ازگلوله‌ و ترڪش‌ داشتند! پاس میداریمـ یادِمردانِ مردِسرزمینمان را مردان واقعی...🌷 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❤️این لحظه چقدر می ارزد کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۳_۰۸_۴۳_۲۸_۵۳۹.mp3
7.86M
میخوام کہ نوڪرش باشَم! غلامِ قَنبرش باشم؛ باعَلے تاآخرش باشَم..♥️😍 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب فرزند گرانقدر شهید احمد کاظمی عزیز....روایت لحظه شهادت پدر از زبان خود شهید. 🌷🌹🌺🌸🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
-در این سـکــوت و افق هاے مہ آلود ، نورے بفرست تا روشن شود راهم تا گام هایم محڪم تر شود حرف‌ها مرا مــایــوس نسازد . . !💔 🌼🌼🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
4_5873129423774943976.mp3
9.48M
مولودی خوانی آقای کثیری منزل شهید رضا فصیحی ۱ اسفند ۱۳۹۹ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
شب قبل شهادت عبدالحمید ما باهم بودیم . عبدالحمید خیلی خوش اخلاق بود همیشه می خندید و خنده بر لب داشت. آن شب هم کلی باهم گفتیم و خندیدیم و با خنده و شادی و دلخوش از هم جدا شدیم که برویم در سنگر هایمان استراحت کنیم که برای نماز صبح خواب نمانیم. عبدالحمید آن روز آخرین نماز صبح خود را  خواند و پس از نماز صبح خمپاره ای به سنگرشان اصابت کرد و عبدالحمید را راهی بزم آسمانیان کرد و به خیل عظیم شهدا پیوست. همان روزی که عبدالحمید شهید شد و شب به من خبر شهادتش را دادند من خیلی ناراحت بودم بطوری که همان شب خواب عبدالحمید را دیدم و می دانستم که شهید شدند به او گفتم: شماها رفتید و من و تنها گذاشتید خب اگر می شود من هم می خواهم بیایم ؛ گفت: هنوز وقت زیاداست ؛ وقت بسیار زیاد است ؛ فقط اگر خدا بخواهد که بیایی می شود. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌹به یاد آنهایی که جز استخوانهایشان چیزی از جسمشان نمانده اما عظمت و شکوه غیرت و روحشان عالم را فرا گرفته.. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🌹در محضر شهیدان: امروز تنها رسالتی که از حاصل خون شهدای اسلام به ما رسیده است انقلاب اسلامی است و پاسداری از آن به‌عهده یکایک ماست و پاسداری از این انقلاب فقط تحت فرماندهی یک شخص است که آن ولایت‌فقیه است و ولایت‌فقیه دسترنج ائمه اطهاری است که با چه خون دل‌ها و دردسرها، ولایت رسول‌الله به آن‌ها ارث رسیده است. قسمتی از وصیتنامه شهید هدایت الله آذری برای شادی روحش صلوات... کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
السلام علیک یا امیرالمومنین تو آن کمال وجودی که ذات قادر قاهر! به لهجه تو به معراج کرده است تکلم... تو خط قرمز ربی که وقت حرف و کلامت... رگی به گردن پروردگار کرده تَوَرُم! تویی که کار خدایی کنی به کسوت بنده... نداده جز تو به کس کردگار حق تقدم! ❤ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 شهید صادق عدالت اکبری تاریخ تولد: 1367/2/2 محل تولد: تبریز تاریخ شهادت: 1395/2/4 محل شهادت: حلب سوریه وضعیت تأهل: متاهل تحصیلات: کارشناسی تربیت بدنی
🌷 آرزوی شهادت برای همسر زمانی که صادق به مأموریت می رفتند من برای شان نامه ای می نوشتم و در بین لباس یا قسمتی از چمدانش می گذاشتم که ببیند. سال گذشته وقتی ایشان برای بار اول به کربلا رفتند من دو تا نامه نوشتم که یکی برای خودشان بود که گفتم در بین الحرمین روبه حرم حضرت ابولفضل سلام الله ایستاده و این نامه را از طرف من بخوانید و دیگری را بعد از اربعین در حرم امام حسین علیه سلام بیانداز و نخوان! با اینکه مطمئن بودم نمی خواند، اما نمی دانم چرا آن دفعه نامه را خوانده بود. من در نامه شهادت صادق را از آقا خواسته و نوشته بودم: «آقا جان تو را به جان خواهرت زینب سلام الله قسم می دهم که تمام مسلمانان مشتاق را به نهایت سعادت، ارج و قرب واسطه شوی در نزد حق تعالی. صادق، پاره تنم در مسیر تو قدم گذاشته و به تو می سپارمش! آقا جان آرزوی شهادت در سر دارد من نیز عاشق شهادتم، اما آتشم به اندازه عشق و علاقه صادق تند نیست آرزویی همچون برادرزاده شیرین زبانت قاسم را دارد و شهادت شیرین تر از عسل است برایش.» صادق که این نامه را خوانده بود وقتی به خانه برگشت خوشحال بود و گفت: «باور نداشتم که اینگونه از ته دل برایم بخواهی تا شهید شوم. » من در اوایل نمی توانستم این دعا را بگویم و برایم سخت بود، اما می دیدم که در این دنیا عذاب می کشد، بعدها متوجه شدم که من خودخواه شده ام و صادق را فقط برای خودم می خواهم، اما از سال گذشته به این فکر افتادم که بهتر است کمی هم صادق را برای خودش بخواهم. فردی نبود که در قبال انجام کاری توقع قدردانی و سپاس داشته باشد. من هم یاد گرفته بودم به جای تشکر به صادق می گفتم الهی شهید بشی و همنشین سیدالشهدا علیه سلام. ایشان هم می گفت: «دعات قبول. ولی آخه من خود خدا رو می خوام.» ،همزمان با سالروز شهادت حضرت زینب (سلام الـلـه) درمحور عزیزه ی حلب در عمق خاک جبهه النصره منطقه دلامه به فیض شهادت رسید روحش شاد. 🌷  صادق وصیت کرده بود که بعد از شهادتش و در مراسم تشییع سیاه نپوشم و سفید به تن کنم. می‌گفت برای تشییع کننده‌هایش که بسیار هم عظیم حضور داشتند لبخند بزنم و قوت قلبشان باشم. در مراسماتش به تأکید می‌گفت: «به جای خرما شیرینی پخش کنید و سر تشییع کنندگانم نقل بپاشید.» از من خواستند در جمع گریه نکنم و زینب وار بایستم. خواست تا ادامه دهنده راهش باشم. خواست تا عاشق ولایت فقیه باشم و بر ارادت و عشقش بر امام خامنه‌ای تأکید داشت. صادق همیشه این شعر را می‌خواند که: «کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود/ سّر نِی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود» صادق می‌گفت سختی‌های اصلی را شما همسران شهدا می‌کشید.»(بدون کمک و همراهی مادر شهید این کارها شدنی نبود.) سلام مرا به رهبرم آقای خامنه ای برسانید و به ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام چون یک جان بیشتر نداشتم تا در دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدیم نمایم. 🌼شـادی روح پــاک هــمـه شهیدان و شهید صادق عدالت اکبری صـلوات🌼 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
جهاد حضرت زینب سلام‌الله‌علیها... ▪️ هیچ‌وقت در دفاع از امامش عقب نکشید. هیچ‌وقت از پا ننشست. دُرست وقتی که همه گمان می‌کردند فرو می‌ریزد، دست به زانو گرفت و فرمود: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر.» ▫️ خدایا! در شب وفات شهادت‌گونهٔ این بانو، ما را برای مهدی موعود، مأمومی قرار بده که در راه امام، چون زینب جهاد کنیم. 🏴 وفات شهادت‌گونه عقیله بنی هاشم کبری سلام‌الله‌علیها تسلیت باد. کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صوت ملکوتی شهید ابراهیم هادی، شب شانزدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ و یک شب قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی که با رزمندگان گردان کمیل برای شفاعت یکدیگر در روز قیامت عهد می بندند. 🌹 💔 کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از باز کردن درب حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) توسط شهید حاج قاسم سلیمانی کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
🏴 صبر عظیم زینب کبری(س) ◾️ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای: صبر عظیم و ایستادگی زینب کبری (سلام‌الله علیها) موجب شد که امروز می‌بینید ارزشهای دینی در دنیا، ارزشهای رائج است. ۱۳۸۸/۱۱/۱۹ کانال حفظ آثار شهدای دستجرد https://eitaa.com/Yad_shohada1398
موقع برگشت هوا کم کم ابری شد و شروع به باریدن کرد نم نم بارون روی شیشه های ماشین سر میخورد سرمو به پشتی صندلی تکیه دادم و به دور دست هایی ک به نظر بی انتها میومدند خیره شدم خیلی خسته شده بودم دلم میخواست یه دل سیر بخوابم وارد شهر شدیم که کمیل گفت:بریم خونه یا سرراه یه چیزی واسه شام بگیریم چیز زیادی به اذان نمونده نرگس با بی حوصلگی گفت:بریم خونه...خودمون بعد یکم استراحت یه چیزی درست میکنیم...توروخدا فقط بریم من یکم بخوابم منم ک از خدام بود برم بخوابم گفتم:اره موافقم کمیل:خیلی خوب رسیدیم جلو در خونه عمه خانوم و پیاده شدیم نرگس مادرشو صدا زد تا بیدار شه:مامان پاشو رسیدیم خمیازه کنان بیدار شد و چادرشو از روی پاش برداشت:چه زود در همین حین محمد و بقیه هم رسیدن کلا چشمای همه خواب بود .... چادر و کیفمو گوشه اتاق گذاشتم و کنار نرگس ک برای خودش پتو اورده بود نشستم نجمه و ندا هم یه گوشه خواب رفته بودند عمه خانوم یکم خونه رو مرتب کرد و صداشو شنیدم ک به مامان کمیل میگفت:ظاهرا جوونا زودتر از ما خسته شدن و خوابیدن..شامو خودمون درست کنیم سرمو کنار نرگس رو بالشت گذاشتم و منم از خواب بیهوش شدم با احساس تکان خوردن دستم چشمامو باز کردم نرگس درحالی که موهاشو شونه میزد گفت:ساعت نه شبه ها چشمامو مالیدم و سرجام نشستم:نماز نخوندم -منم به جای خالی نجمه وندا اشاره کردم و گفتم:اینا کجان؟ -هال شالمو سرم گذاشتم و چادر رنگیمو سرم کردم بعد از اینکه دست وصورتمو شستم و وضو گرفتم برگشتم اتاق تا نماز بخونم خواستم نیت کنم ک صدای کمیلو شنیدم:به به خانومای خوش خواب...الان وقت نماز خوندنه؟ خندیدم ک نرگس گفت:اصلا از خستگی نفهمیدم کی خوابم برد...خدایا شرمنده..من برم وضو بگیرم بعد از گفتن این حرف از اتاق بیرون رفت که کمیل تکیشو از در گرفت و بهم نزدیک شد بهش نیم نگاهی انداختم ک از جیبش تسبیحی در اورد و سمتم گرفت:فعلا دستت باشه نماز میخونی باهاش ذکر بگو تسبیح خودمه ....
ازش گرفتم و گفتم:ممنون -خواهش میکنم از اتاق رفت ک نفس عمیقی کشیدم و نیت کردم ته دلم احساس خوبی به خوب شدن اوضاع داشتم بعد از اینکه سه رکعت نماز مغربو خوندم تسبیح کمیلو با اشتیاق برداشتم و مشغول فرستادن صلوات شدم بوی عطر خاصی ازش میومد با تمام وجود بوییدمش نرگس ک کنارم نمازشو میخوند با دیدن تسبیح گفت:مال کمیل نیست؟ گفتم:چرا ..خودش بهم داد متعجب گفت:واقعا -چطور؟ -خیلی این تسبیحو دوست داره وقتی 16 سالش بود از شلمچه که رفته بود خریدش خودش میگفت هرمکان زیارتی که رفته این تسبیحو متبرک کرده منکه هرچی ازش خواستم اینو بده بمن نداد گفت یادگاری نمیتونم بهم زیر چشمی نگاه میکرد ک گفتم:چیه خوب..موقتی داد چشماشو ریز کرد که خندم گرفت -کوفت...نمازتو بخون تسبیحو سمتش گرفتم:میخوای فعلا دست تو باشه؟ با بستن چشماش گفت:نه تسبیحشو به تو داده بمن ک نداده دست خودت باشه بهتره بعد از تموم شدن نمازم برای چیدن سفره رفتم اشپزخونه تا کمکی کرده باشم غذا املت بود ساده و بی دردسر اتفاقا واقعا میچسبید بعد از اماده شدن وسایل پای سفره نشستم و با گفتن بسمی اللهی مشغول خوردن شام شدم کمیل در حالی که لقمه ای برای خودش درست میکرد گفت:فردا صبح زود برمیگردم نرگس معترضانه گفت:چه زووود همش چند روز اینجا بودیم کمیل :دیگه من کارم زیاده باید برم..شما چون نذر داریم سال تحویل همینجا بمونید.اول دوم عید میام دنبالتون عمه خانوم :چیکار داری پسرم...نمیشه سال تحویل پیش خانوادت نباشی ک..مخصوصا الان ک تازه عروس داری سرمو با خجالت پایین انداختم -نه عمه جون منکه از خدامه بمونم..نرم کارای شرکت عقب میمونه ...دیگه به بزرگی خودتون ببخشید محمد:اگه واقعا لازمه بری خدا پشت و پناهت ولی رو من حساب کن کاری چیزی داری انجام میدم واست پیشمون باش کمیل: نه قوربونت اذان صبح میرم زیارت بعدشم به امیدخدا میرم تهران عمه خانوم با ناراحتی گفت:دیگه چی بگم پسرم..وقتی میگی سرت شلوغه..میترسم زیاد اصرار کنم معذب شی کمیل لبخند زنان گفت:قوربونت برم تعارف ندارم حوریه خانوم:کاش میشد سال تحویل پیشمون باشی -دیگه اتفاقیه ک افتاده مهندس امینی زنگ زد گفت کارا عقبه خواهش کرد برگردم بغض کردم سال تحویل بدون کمیل! دیگه هیچ اشتیاقی واسه اومدن عید نداشتم از الان هنوز نرفته احساس دلتنگی میکردم نرگس بمن نگاهی انداخت ک احساس کردم متوجه ناراحتیم شد ....